تربيت از نظر علماى قديم

از نظر علماى تربيت قديم، در اين جهت شك و ترديدى نبود كه قسمتى از اخلاقيات را بايد در وجود بشر تكوين كرد و به اصطلاح علماى اخلاق بايد فضايل را به صورت ملَكات در انسان ايجاد نمود. از نظر علماى قديم آدم تربيت‌شده آدمى بود كه آنچه كه فضيلت ناميده مى‌شود، در او به صورت خوى و ملكه درآمده باشد[1] و مادامى‌كه يك فضيلت به صورت ملكه درنيامده باشد يا به طبيعت ثانوى انسان بدل نشده باشد «حال» است نه فضيلت، زيرا امرى زايل‌شدنى است؛ بايد ملكه شود تا زوالش مشكل باشد. علماى قديم در تعريف عدالت مى‌گفتند: عدالت ملكه تقوا و پرهيزكارى است؛ يعنى تقوا و پرهيزكارى براى انسان، ملكه شده باشد؛ و حتى مى‌گفتند انسان آن وقت داراى اخلاق فاضله است كه در عالم خواب هم ضد آن اخلاق از او صادر نشود[2] ، مثلاً آن‌قدر راستگو باشد كه حتى در عالم خواب هم دروغ نگويد. و بر اين اساس است كه اهتمام زيادى مى‌شود كه تربيت در سنين كودكى صورت گيرد.

[3]

اينكه گفته‌اند: «اَلْعِلْمُ فِى الصِّغَرِ كَالنَّقْشِ فِى الْحَجَرِ» اختصاص به علم ندارد، بلكه بايد گفته شود: الْتَّرْبِيَةُ فِى الصِّغَرِ كَالنَّقْشِ فِى الْحَجَرِ. البته علماى امروز هم به تربيت دوران كودكى بيشتر اهميت مى‌دهند. بچه‌اى كه در كودكستان است از بچه دبستان و

بچه دبستان از نوجوان دبيرستان و نوجوان دبيرستان از جوان دانشگاه جنبه پذيرشش بيشتر است. انسان در سن پنجاه سالگى شخصيتش منعقد مى‌شود. البته مبالغه نبايد كرد، انسان يك موجود قابل تغيير و قابل توبه و بازگشت است و ممكن است در سن صدسالگى هم خود را تغيير دهد. ولى شك نيست كه حالات روحى كم‌كم ملكه مى‌شود و برگرداندن آنها دشوار مى‌گردد.

[4]

نظريه علماى غرب

نظريه جديدى در ميان علماى غرب در باب تربيت پيدا شده كه لازمه حرفشان اين است كه اساسا تربيت، صرف پرورش است. و چون بحث آنها در تربيت اخلاقى بوده و روى عقل و اراده بحث كرده‌اند نه روى حس دينى و حس زيبايى، گفته‌اند تربيت فقط و فقط پرورش نيروى عقل و اراده اخلاقى است و بس، و انسان را به هيچ چيز - چه خوب و چه بد - نبايد عادت داد زيرا عادت مطلقا بد است، چون همين كه چيزى عادت شد بر انسان حكومت مى‌كند و انسان به آن انس مى‌گيرد و نمى‌تواند آن را ترك كند، و آن وقت است كه كارى را كه انجام مى‌دهد نه به حكم عقل و نه به حكم اراده اخلاقى و نه به حكم تشخيص اينكه اين كار كار خوبى است يا كار بدى، انجام مى‌دهد بلكه به حكم اينكه عادتش شده و اگر انجام ندهد ناراحت مى‌شود انجام مى‌دهد. اين مطلب در دو حديث نبوى و صادقى آمده است.

رسول اكرم فرموده‌اند:

لا تَنْظُروا الى كَثْرَةِ صَلاتِهِمْ وَ صَوْمِهِمْ وَ كَثْرَةِ الْحَجِّ وَ الْمَعْروفِ وَ طَنْطَنَتِهِمْ بِاللَّيْلِ وَ لكِنِ انْظُروا الى صِدْقِ الْحَديثِ وَ اداءِ الاَْمانَةِ[5].

از حضرت صادق حديثى نقل شده كه تفسير حديث بالا است. مى‌فرمايد:

لا تَنْظُروا الى طولِ رُكوعِ الرَّجُلِ وَ سُجودِهِ فَاِنَّ ذلِكَ شَىْءٌ اعْتادَهُ فَلَوْ تَرَكَهُ اسْتَوْحَشَ لِذلِكَ، وَ لكِنِ انْظُروا الى صِدْقِ حَديثِهِ وَ اداءِ امانَتِهِ[6].

[به طول ركوع و سجود فرد نگاه نكنيد كه آن، چيزى است كه او] بدان عادت كرده و اگر بخواهد آن را ترك كند وحشت مى‌كند.

اين حديث خود دلالت مى‌كند كه عادت، ارزش اخلاقى يك كار را از ميان مى‌برد و هيچ نمى‌تواند ملاك انسانيت و ايمان باشد. اينها هم مى‌گويند هر چيزى - و لو بهترين كارها و فضايل انسانى باشد - همين‌قدر كه به صورت عادت درآمد ارزش خود را از دست مى‌دهد، زيرا در اين صورت آن ملكه است كه بر انسان حكم مى‌كند، آن عادت است كه طبيعت ثانوى است و بر انسان حكم مى‌كند، چه عقل بپسندد و چه نپسندد.

[7]

از نظر قرآن و روايات اهلبيت (ع)، از نظر تاريخ و تجربه اثبات شده است كه پدر و مادر دخالت مؤثر در سرنوشته اولاد دارند چه كودك، چه نوجوان و چه جوان.

به عبارت ديگر پدر و مادر دخالت در سعادت و شقاوت بچه، در سعادت و شقاوت نوجوان و جوان دارند، از قرآن و روايات اهلبيت (ع)، از

تاريخ و تجربه بر مى‌آيد كه پدر و مادر دخالت در خوشبختيها و بدبختيهاى اولاد دارند پدر و مادر مواظب، در سعادت بچه تأثير فراوان دارند و پدر ما در لاابالى و بى تفاوت در تربيت، در بدبختى اولاد تأثير عجيبى دارند. تأثير به اندازه اى است كه از پيغمبر اكرم (ص) آن روايت مشهور رسيد:

السعيد من سعد في بطن امه و الشقيّ من شقي في بطن امه.[8] معناى روايت اين است: دل مادر زمينه ساز براى سعادت و يا براى شقاوت بچه است، به عبارت ديگر معناى روايت اين است، پدر و مادر زمينه ساز سعادت و يا شقاوت بچه‌اند.

[9]

قرآن شريف مى‌فرمايد: (يٰا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نٰاراً وَقُودُهَا النّٰاسُ وَ الْحِجٰارَةُ)[10] يعنى اى افرادى كه ايمان آورده‌ايد شما بايد هم خودتان و هم زن و بچه‌تان را از آتش جهنم نجات بدهيد. چنانكه به فكر خود هستيد به فكر اولادتان بايد باشيد، چنانكه خود روزه مى‌گيريد به فكر روزه گرفتن اولادتان بايد باشيد، چنان‌كه خود نماز جماعت اول وقت مى‌خوانيد به فكر نماز اولادتان نيز بايد باشيد، چنانكه خود حجاب داريد به فكر حجاب دخترتان بايد باشيد و اگر خود حجاب داشته باشى و به فكر حجاب دخترت نباشى، اگر خود متقى باشى و به فكر تقواى بچه‌ات نباشى، اگر خودت با نماز باشى و به فكر نماز بچه‌ات نباشى مسئولى، جهنم است براى تو، و لو اينكه تو آدم متقى باشى، وظيفه اين است كه بايد خودت و زن و بچه‌ات هر دو را از آتش جهنم نگاه بدارى. در قرآن شريف اين آيه كه مى‌خوانيم تكرار شده است و لحن شديدى دارد مى‌فرمايد:

(إِنَّ الْخٰاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيٰامَةِ أَلاٰ ذٰلِكَ هُوَ الْخُسْرٰانُ الْمُبِينُ)[11] ورشكسته آشكار در روز قيامت آنست كه بايد براى خاطر اولاد به جهنم برود ورشكستۀ آشكار آن است كه خود و زن و بچه‌اش را از آتش جهنم نجات نداده است و در روايات مى‌خوانيم: واى بر آن پدر و مادرى كه به فكر دنياى بچه‌هايشان هستند، اما بفكر آخرت آنها نيستند، بفكر اخلاق و ادب بچه نيستند، يعنى بفكر اين هست كه بچه‌اش درس بخواند، مدركى بگيرد، پستى بگيرد، به فكر اين هست كه تأمين آتيه براى بچه‌اش بكند، به فكر اين هست كه جهيزيه اى براى دختر ش تهيه كند كه همۀ اينها بجاست بايد باشد - اما بفكر دين، ادب و تربيت بچه، بفكر اينكه اين بچه با كه رفت و آمد دارد، بفكر اينكه اين بچه الان ساعت ۹ شب است كجاست، در خانه است يا نه، بفكر اينكه اين بچه اخلاق، انسانيت دارد يا نه، بفكر اين نيست، پيغمبر اكرم (ص) فرمود: واى به اين افراد.

در روايت ديگرى مى‌خوانيم پيغمبر اكرم (ص) با اصحابش از جائى رد مى‌شدند برخورد كردند با بچه‌هائى كه بازى مى‌كردند پيغمبر نگاهى به بچه ها كرد و بعد فرمودند: بدا بحال بچه‌هاى دورۀ آخر الزمان از دست پدر و مادرهايشان. به خاطر اينكه پدر و مادرها به فكر دنياى بچه‌هايشان هستند اما به فكر آخرت بچه ها نيستند بفكر تأمين آتيه براى اولادشان هستند

[12]

اما بفكر تربيت صحيح، ادب اين بچه و دين او نيستند، بعد پيغمبر (ص) فرمودند: من برى هستم از اين گونه مردم و آنها هم از من برى هستند.[13] يعنى آن پدر و مادرى كه بى تفاوت در تربيت اولاد باشد آن پدر و مادرى كه بى تفاوت در ادب اولادش باشد پيغمبر فرموده‌اند من از آنها بى زارم آنها هم از من بى زارن

[14]

در روايات فراوانى تربيت و تأديب كودك، نوجوان، جوان از حقوق شمرده شده است، در رواياتى مى‌خوانيم، قال رسول الله (ص):

«حقّ الولد علي الواد أن يحسّن اسمه و يحسّن أبه»[15] از حقوقى كه اولاد بر در و مادر دارد اين است كه پدر و مادر به اولاد خود ادب ياد بدهند و اسم نيكوئى براى او انتخاب كند.

امام سجاد (ع) مى‌فرمايد: «

انّك مسئول عمّا ولّيته به من حسن الأدب»[16] شما مسئوليد بچۀ خود را مؤدب بار بياورى. و در جاى ديگر امير مؤمنان على (ع) مى‌فرمايد: لا ميراث كالأدب»[17] هيچ ارثى از طرف پدر و مادر براى فرزند بهتر از ادب نيست، اگر يك خانه اى، مغازه اى براى او بگذارى،

امير المومنين مى‌فرمايد، ادب از اين خانه براى او بهتر است، و خلاصه اينه پيامبر اكرم (ص) فرموده است:

«اكرموا اولادكم و احسنوا آدابكم يغفر لكم»[18] بچه‌هايتان را گرامى بداريد، احترام بچه‌هايتان را نگاه داريد و ادب هم به آنها بياموزيد و خوب هم بياموزيد، و آنها را مؤدب بار بياوريد.

[19]

ترجمه من لا يحضره الفقيه ؛ ج‏5 ؛ ص176

4743- امام صادق عليه السّلام فرمود: كودك‏ خود را تا هفت سال ببازى رها كن، و هفت سال ديگر او را تحت تربيت‏ و آموزش قرار ده، و هفت سال با خود همدم و همراز ساز پس اگر در صراط حقّ بود و از باطل گريزان و سعادت خود را دريافت كه بسيار خوب و اگر نه چنين شد اميد خيرى در وجودش نخواهد بود.[20]

 حضرت صادق (ع) فرموده است: نيكويى و خوبى با پدر و مادر نتيجه حسن معرفت و شناسايى پروردگار متعال است، زيرا عبادتى نيست كه انسان را سريع‏تر برساند به رضاى پروردگار، و بهتر باشد از نيكويى به والدين براى خدا، و حق پدر و مادر از حقوق خدا جدا و متفرع مى‏شود، به شرط آنكه بر طريقة دين و روى روش اسلامى سلوك كنند.

و باز شرط است كه: فرزند را از اطاعت امر پروردگار متعال و بندگى او به سوى عصيان و خلاف دعوت نكنند، و اطاعت خود را مقدم بر اطاعت‏

 

خدا ندارند، و از راه يقين به سوى ترديد و شك، و از مرحله زهد و پرهيز به سوى علائق مادى و محبت دنيا سوق ندهند[21]

 پدر و مادر وسيله طبيعى براى بوجود آمدن و رشد و تربيت تكوينى فرزند است، و در حقيقت آنان رب ظاهرى فرزند هستند كه خداوند متعال با نيرو و فعاليت آنان فرزند را بوجود آورده است. و اگر از نظر تربيت روحى و معنوى نيز فعاليت و صرف نيرو كنند؛ از دو جهت ظاهرى و معنوى حق پيدا مى‏كنند. پس پدر و مادر در طريق خالقيت و ربوبيت الهى قرار گرفته، و مظهر اين دو صفت پروردگار متعال نسبت به اولاد هستند، و روى اين لحاظ؛ تجليل و حفظ حرمت و اطاعت و خدمت و موافقت آنان از نظر وجهه الهى و هم از نظر طبيعى لازم است. البته برنامه پدر و مادر نيز در جهت تربيت و تعليم فرزند، مى‏بايد با برنامه دينى و الهى وفق بدهد، و فرزند را از مراحل خلاف و عصيان و دنياپرستى و تعلقات مادى به سوى اطاعت و بندگى پروردگار متعال سوق داده، و شك و ترديد و اضطراب خاطر را در دلهاى اولاد خود تبديل به اطمينان و يقين كند.[22]

و دعوت نكنند فرزند را به خلاف روش صراط الهى و حق، و اگر چنين‏

شد اطاعت كردن از آنان عصيان است، و لازمست بر خلاف دستور و روش آنان سلوك كرد.

خداوند متعال در سوره لقمان- 16- مى‏فرمايد: اگر پدر و مادر كوشش كنند كه تو شريك قرار بدهى به من آنچه را كه علم به آن ندارى، از خواسته آنان پيروى مكن، و در زندگى دنيوى و نسبت به امور مادى بخوبى و نيكويى و خوشى با آنان رفتار كن، و از افرادى كه به سوى من حركت مى‏كنند تبعيت نما، و به سوى من است برگشت شما. و اما از جهت معاشرت ظاهرى؛ پس با آنان مدارات و سازش كن، و پيوسته اظهار مهربانى و نرمى كرده و آزار و زحمت آنان را متحمل باش، چنان كه آنان زحمت و اذيت تو را در طفوليت تحمل كرده‏اند، و هرگز نسبت به معاش و پوشاك و خوراك آنان مضيقه مده، و روى توسعه و گشايشى كه خداوند متعال تو را عنايت فرموده است زندگى آنان را با دست باز و چهره گشاده تأمين كن. و مبادا كه صورت از آنان برگردانى، و صداى خود را در خطاب به آنان بلند كنى! و متوجه باش كه تعظيم و تكريم پدر و مادر اجلال پروردگار متعال است. و هميشه با گفتار نيكو و ملائم با آنان سخن بگوى، زيرا خداوند متعال جزاى نيكوكاران را ضايع نخواهد فرمود.[23]

 

خود را در خطاب به آنان بلند كنى! و متوجه باش كه تعظيم و تكريم پدر و مادر اجلال پروردگار متعال است. و هميشه با گفتار نيكو و ملائم با آنان سخن بگوى، زيرا خداوند متعال جزاى نيكوكاران را ضايع نخواهد فرمود.[24]

 

 

اولياء اطفال بايد متوجه باشند كه فرزندان امانت الهى هستند نزد آنان، و مى‏بايد اين امانت را به آنان طهارت و پاكى و صفا و خلوصى كه داشتند حفظ و حراست كرده، و در تعليمات لازم و تربيت صحيح اخلاقى و دينى و الهى آنها شب و روز مراقب باشند.

كوچكترين انحراف اخلاقى و ضعف روحى و تسامح در انجام وظائف دينى كه از آنها ديده شود، به مسئوليت اولياء صورت گرفته، و در نتيجه سوء تدبير و صحيح نبودن برنامه تعليم و تربيت‏ و بى‏مبالاتى پدر و مادر بوقوع خواهد پيوست. پدر و مادر پيش از اينكه شروع مى‏كنند به تعليم و تربيت‏ فرزند مى‏بايد برنامه عمل را دقيقا زير نظر گرفته و نتيجه جريان را منظور داشته باشند. سپردن فرزند به دست فردى كه (معلم، مربى، استاد، كار فرما) مقيد به برنامه صحيح و دينى نيست، و يا فرستان به مؤسسه و محيطى كه بر خلاف آداب و احكام الهى جريان عمل دارد بزرگترين جنايت به فرزند است.[25]

 

 



[1]  -. و لذا در اخلاق همواره صحبت از ملكه فلان صفت است، فى‌المثل ملكه شجاعت، ملكه سخاوت.
[2]  -. مرحوم آقا شيخ عبد الكريم حائرى مى‌گفتند من حتى اگر در خواب هم زن نامحرم ببينم، چشمهايم را مى‌بندم.
[3] مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، جلد: ۲۲، صفحه: ۷۲۹، صدرا، تهران - ایران، 1376 ه.ش.
[4] مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، جلد: ۲۲، صفحه: ۷۲۹، صدرا، تهران - ایران، 1376 ه.ش.
[5]  -. بحار الانوار، ج ۷۱ /ص ۹
[6]  -. اصول كافى، ج ۲ /ص ۱۰۵
[7] مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، جلد: ۲۲، صفحه: ۷۳۱، صدرا، تهران - ایران، 1376 ه.ش.
[8] ۱ - تفسير روح البيان، جلد ۱، صفحه ۱۰۴ و كنز العمال، خبر ۴۹۰.
[9] مظاهری، حسین، تربیت فرزند از نظر اسلام، صفحه: ۱، مؤسسه انتشارات امير کبير. شرکت چاپ و نشر بين ‌الملل، تهران - ایران، 1386 ه.ش.
[10] ۱ - التحريم ۶
[11] ۲ - الزمر - ۱۵.
[12] مظاهری، حسین، تربیت فرزند از نظر اسلام، صفحه: ۳، مؤسسه انتشارات امير کبير. شرکت چاپ و نشر بين ‌الملل، تهران - ایران، 1386 ه.ش.
[13] جامع الاخبار، باب فى الاولاد.
[14] مظاهری، حسین، تربیت فرزند از نظر اسلام، صفحه: ۴، مؤسسه انتشارات امير کبير. شرکت چاپ و نشر بين ‌الملل، تهران - ایران، 1386 ه.ش.
[15] ۱ - كنز العمال، خبر ۴۵۱۹۲.
[16] ۲ - بحار، جلد ۷۴، ص ۹.
[17] ۳ - غرر الحكم، فصل ۸، جمله ۴۶.
[18] ۴ بحار الانوار، جلد ۱۰۴، صفحه ۹۵.
[19] مظاهری، حسین، تربیت فرزند از نظر اسلام، صفحه: ۲۵۹، مؤسسه انتشارات امير کبير. شرکت چاپ و نشر بين ‌الملل، تهران - ایران، 1386 ه.ش.
[20] ابن بابويه، محمد بن على، ترجمه من لا يحضره الفقيه - تهران، چاپ: اول، 1367ش.
[21] منسوب به جعفر بن محمد، امام ششم عليه السلام، مصباح الشريعة / ترجمه مصطفوى - تهران، چاپ: اول، 1360ش.
[22] منسوب به جعفر بن محمد، امام ششم عليه السلام، مصباح الشريعة / ترجمه مصطفوى - تهران، چاپ: اول، 1360ش.
[23] منسوب به جعفر بن محمد، امام ششم عليه السلام، مصباح الشريعة / ترجمه مصطفوى - تهران، چاپ: اول، 1360ش.
[24] منسوب به جعفر بن محمد، امام ششم عليه السلام، مصباح الشريعة / ترجمه مصطفوى - تهران، چاپ: اول، 1360ش.
[25] منسوب به جعفر بن محمد، امام ششم عليه السلام، مصباح الشريعة / ترجمه مصطفوى - تهران، چاپ: اول، 1360ش.

مصباح الشريعة / ترجمه مصطفوى ؛

   یکشنبه 23 بهمن 1401نظر دهید »

 

تنبيه زمانى نقش هشداردهندگى، بيداركنندگى، بازدارندگى و اصلاح‌كنندگى دارد كه براساس آدابى صحيح اجرا شود كه به مواردى از اين آداب اشاره مى‌شود.

۱. تنبيه به عمل و صفت بد شخص تعلّق مى‌گيرد و هدف آن است كه شخص از بدى جدا شود و نبايد به شخصيت انسانى او اهانت شود و فرد تحقير گردد. امير مؤمنان على (ع) فرموده است:

«إنّ اللّه سبحانه قد وضع العقاب على معاصيه ذيادة لعباده عن نقمته.»[1]

همانا خداى سبحان كيفر را بر معاصى خود قرار داده است تا بندگانش را از عذاب خويش بازدارد.

۲. تنبيه بايد سنجيده و حساب‌شده و دقيق باشد و به هيچ وجه از حدّ و اندازه فراتر نرود و از ميزان خطا و جرم شديدتر نباشد كه در اين صورت تأثير مثبت خود را از دست مى‌دهد و موجب عكس‌العمل منفى مى‌شود. نقل شده است كه مردى نزد پيامبر (ص) آمد و عرض كرد كه خانواده‌ام نافرمانى مى‌كنند، چگونه آنان را تنبيه كنم‌؟ حضرت فرمود: «آنان را ببخش.» آن شخص براى بار دوم و سوم سؤال خود را تكرار كرد و پيامبر (ص) نيز همان پاسخ را داد. آن‌گاه فرمود:

«فعاقب بقدر الذّنب.»[2]

پس [اگر چاره‌اى نبود و خواستى تنبيه كنى] به اندازۀ گناهى كه كرده‌اند مجازات كن [و فراتر مرو].



[1]  شرح غرر الحكم، ج ۲، ص ۵۱۷؛ عيون الحكم و المواعظ، ص ۱۵۱ [بدون «لعباده»].
[2]  المعجم الكبير، ج ۲، ص ۲۶۹؛ اسد الغابة، ج ۱، ص ۳۳۶؛ مجمع الزوائد، ج ۸، ص ۱۰۶؛ الاصابة، ج ۱، ص ۲۳۶.

   یکشنبه 23 بهمن 1401نظر دهید »

«تشويق» به معناى برانگيختن، به شوق آوردن، راغب ساختن و شايق كردن است؛[1] و «تنبيه» به معناى بيدار كردن، آگاه كردن، هشيار ساختن و ادب كردن است؛[2] و روش تشويق و تنبيه به كار گرفتن آدابى است براى تحقق اين معنا در آدمى؛ يعنى آدابى براى برانگيختگى و بازدارندگى

به منظور شكوفا شدن استعدادها در جهت اهداف تربيت، چنان‌كه امير مؤمنان على (ع) دربارۀ نقش پاداش و كيفر الهى در تربيت آدمى فرموده است:

«إنّ اللّه سبحانه وضع الثّواب على طاعته، و العقاب على معصيته، ذيادة لعباده عن نقمته، و حياشة لهم إلى جنّته.»[3]

همانا خداى سبحان پاداش را بر طاعت و كيفر را بر معصيت خود قرار داده است تا بندگانش را از عذاب خويش بازدارد و به سوى بهشت روانه سازد.

[4]

نقش تشويق در تربيت

تشويق عاملى است در برانگيختن فرد به سوى اهداف تربيت، و نيز وسيله‌اى براى تقويت انسان در خيرها و ترغيب به تلاش بيش‌تر و فراهم كردن نشاط لازم در تربيت. امير مؤمنان على (ع) در اين‌باره به مالك اشتر چنين فرموده است:

«و واصل في حسن الثّناء عليهم، و تعديد ما أبلى ذووا البلاء منهم؛ فإنّ كثرة الذّكر لحسن أفعالهم تهزّ الشّجاع، و تحرّض النّاكل.»[5]

آنان را به نيكويى ياد كن و پيوسته تشويقشان نما و كارهاى مهمى را كه انجام داده‌اند برشمار، زيرا ياد كردن كارهاى نيك آنان، دليرشان را [به كوشش و حركت بيش‌تر] برانگيزاند و از كارمانده را [به كار و تلاش] ترغيب نمايد.

اين امر در كودكان و نوجوانان و جوانان از جايگاه و اهميت بيش‌ترى برخوردار است. تشويق ميل به كمال بيش‌تر را در انسان برمى‌انگيزد و او را به انجام دادن عمل نيك ترغيب مى‌كند، و به او نيرو و قدرت مى‌بخشد تا بيش‌تر تلاش كند. تشويق موجب رضايت شخص از عملكرد خود و پيدايش شور و نشاط، و رفع ملالت و كسالت او مى‌گردد؛ و همچنين سبب ايجاد حسّ توانمندى مى‌شود.

در تربيت فرزندان بايد توجّه داشت كه اصل بر تشويق و ترغيب است، زيرا انسان به فطرتش كه عشق به كمال مطلق و انزجار از نقص است، مايل به كمالات و نيكويى، و دوستدار تشويق و

قدردانى است، و بر اين اساس بهترين روش در برانگيختن آن‌ها به سوى كمال و دور كردن از نقص، تشويق و قدردانى است، نه تنبيه و مجازات؛ و تنبيه و مجازات فقط آن هنگام به كار گرفته مى‌شود كه روش‌هاى ديگر نتيجه ندهد و چاره‌اى جز آن براى بيدارى و هشيارى آدمى، و درمان و سامان انسان نباشد. با توجّه به اين‌كه در تربيت بايد اصل بر تشويق و قدردانى باشد، امير مؤمنان على (ع) فرموده است:

«ضادّوا الشّرّ بالخير.»[6]

به وسيلۀ خوبى با بدى بستيزيد.

«ضادّوا القسوة بالرّقّة.»[7]

از راه نرمى و مدارا با سخت‌دلى بستيزيد.

«ضادّوا الإساءة بالإحسان.»[8]

به وسيلۀ نيكى با بدى بستيزيد.

[9]



[1]  لغت‌نامۀ دهخدا، ذيل واژۀ «تشويق»؛ فرهنگ معين، ج ۱، ص ۱۰۸۸.
[2]  لغت‌نامۀ دهخدا، ذيل واژۀ «تنبيه»؛ فرهنگ معين، ج ۱، ص ۱۱۴۸.
[3]  نهج البلاغه، حكمت ۳۶۸.
[4] دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی «منطق عملی»، جلد: ۴، صفحه: ۱۶۴، دريا، تهران - ایران، 1383 ه.ش.
[5]  همان، نامۀ ۵۳.
[6]  شرح غرر الحكم، ج ۴، ص ۲۳۱؛ عيون الحكم و المواعظ، ص ۳۰۹.
[7]  شرح غرر الحكم، ج ۴، ص ۲۳۲؛ عيون الحكم و المواعظ، ص ۳۰۹.
[8]  شرح غرر الحكم، ج ۴، ص ۲۳۲؛ عيون الحكم و المواعظ، ص ۳۱۰.
[9] دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی «منطق عملی»، جلد: ۴، صفحه: ۱۶۵، دريا، تهران - ایران، 1383 ه.ش.

   یکشنبه 23 بهمن 1401نظر دهید »

تسهيل و تيسير به معناى آسان كردن و سهل گردانيدن است؛[1] و منظور از اصل تسهيل و تيسير اين است كه برنامه‌ها و اقدامات تربيتى بايد امورى آسان و ميسّر باشد، و مبتنى بر تكاليف شاق نباشد، و راه‌هايى در تربيت گشوده شود كه متربّى با ميل و رغبت در آن راه‌ها گام زند؛ و با متربّى از سر ملايمت و مدارا رفتار شود تا بتواند راه تربيت را بر خود هموار كند و به اهداف تربيت دست يابد. سنّت تربيت الهى چنين است، و خداى مهربان شريعت خود را سهل و آسان قرار داده است تا همگان به كمالات الهى متصف شوند

[2]

محبّت عاملى مهم در سلامت روحى و اعتدال روانى انسان است. استوارى شخصيت و سلامت رفتار آدمى تا اندازه‌اى زياد به محبّتى بستگى دارد كه در زندگى مى‌بيند. محيط خانوادگى آكنده از محبّت، سبب تلطيف عواطف و رشد فضايل در افراد مى‌شود؛ و كسانى كه در محيطى با محبّت پرورش مى‌يابند، به ارجمندى مى‌رسند و مى‌آموزند ديگران را دوست بدارند و در اجتماع رفتارى انسانى داشته باشند. ازاين‌روست كه پيامبر اكرم (ص) به محبّت ورزيدن به فرزندان تأكيد داشت و مى‌آموخت:

«أحبّوا الصّبيان و ارحموهم.»[3]

كودكان را دوست بداريد و به ايشان مهر ورزيد.

محبّتى كه جان و تن انسان را شكوفا مى‌كند، محبّتى است معتدل و راستين و به دور از تكلّف و تصنّع و متناسب با سن و سال، و وضع و حال فرزند.

اهميت روش محبّت در تربيت ازاين‌روست كه محبّت اطاعت‌آور است و سبب همسانى و همراهى مى‌شود. رسول خدا (ص) فرموده است:

«المرء مع من أحبّ.»[4]

انسان با كسى است كه او را دوست مى‌دارد.

محبّت هركه در دل آدمى نشيند، انسان مطيع و پيرو او مى‌شود، و از خواست او سرپيچى نمى‌كند. روايت شده است كه امام صادق (ع) فرمود:

«ما أحبّ اللّه من عصاه.»

خدا را دوست ندارد كسى كه او را نافرمانى كند.

[5]



[1]  لغت‌نامۀ دهخدا، ذيل واژه‌هاى «تسهيل» و «تيسير»؛ فرهنگ معين، ج ۱، صص ۱۰۸۳، ۱۱۸۰.
[2] دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی «منطق عملی»، جلد: ۴، صفحه: ۱۵۷، دريا، تهران - ایران، 1383 ه.ش.
[3]  الكافى، ج ۶، ص ۴۹؛ كتاب من لا يحضره الفقيه، ج ۳، ص ۴۸۳؛ مكارم الاخلاق، ۱۱۹؛ عدّة الداعى، ص ۷۸؛ وسائل الشيعة، ج ۱۵، ص ۲۰۱؛ بحار الانوار، ج ۱۰۴، ص ۹۲.
[4]  مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة، المنسوب الى الامام أبى عبد اللّه جعفر بن محمد الصادق (ع)، مؤسّسة الاعلمى للمطبوعات، بيروت، ۱۴۰۰ ق. ص ۱۴۸؛ مسند احمد بن حنبل، ج ۱، ص ۳۹۲، ج ۳، ص ۱۰۴، ج ۴، ص ۲۳۹؛ صحيح مسلم، ج ۱۶، ص ۱۸۶؛ سنن ابن ماجة، ج ۲، ص ۱۱۱۸؛ علل الشرايع، ج ۱، ص ۱۴۰؛ امالى المفيد، ص ۱۵۲؛ مسند الشهاب، ج ۱، ص ۱۴۲؛ امالى الطوسى، ج ۲، صص ۲۳۴، ۲۴۵؛ مكارم الاخلاق، ص ۴۵۶.
[5] دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی «منطق عملی»، جلد: ۴، صفحه: ۱۶۳، دريا، تهران - ایران، 1383 ه.ش.

   یکشنبه 23 بهمن 1401نظر دهید »

از جلوه‌هاى ارزنده در راه و رسم پيامبر اكرم (ص) در تكريم فرزندان مشورت كردن با آنان است.

رسول خدا (ص) با رفتار خود مى‌آموخت كه نوجوانان و جوانان در خانه به منزلۀ مشاور باشند و تعبير «الولد… وزير سبع سنين» [1](فرزند در هفت سال سوم وزير [خانواده و مشاور پدر و مادر] است) در عمل معنا يابد. از سهل بن سعد انصارى چنين نقل شده است:

«أنّ رسول اللّه (ص) أتى بشراب، فشرب منه. و عن يمينه غلام و عن يساره الأشياخ.

فقال للغلام: أ تأذن لي أن أعطى هؤلاء؟ فقال الغلام: لا و اللّه يا رسول اللّه. لا أوثر بنصيبي منك أحدا. قال: فتلّه رسول اللّه (ص) في يده.»[2]

براى رسول خدا (ص) شربتى آوردند. مقدارى از آن را نوشيد. در سمت راست او نوجوانى نشسته بود و در سمت چپ وى ريش‌سفيدانى. پيامبر [براى احترام به ريش‌سفيدان خواست شربت را به آنان بدهد ولى از باب مشورت و تكريم نوجوانان از او اجازه خواست و] فرمود: آيا اجازه مى‌دهى اين شربت را به ريش‌سفيدان بدهم‌؟ نوجوان گفت: نه، به خدا سوگند اى رسول خدا؛ نه، من سهم خود را به هيچ‌كس نمى‌دهم. پيامبر شربت را در دست او ريخت تا بنوشد.

نوجوان و جوان از ذهنى روشن بهره‌مند است و اعتماد به او و او را تكيه‌گاهى در امور خانواده قرار دادن و اين‌گونه به او احترام گذاشتن او را به خوبى بالنده مى‌سازد. آموزه‌اى والا از امير مؤمنان على (ع) دراين‌باره نقل شده است كه راهگشا است:

«إذا احتجت إلى المشورة في أمر قد طرأ عليك فاستبده ببداية الشّبّان، فإنّهم أحدّ أذهانا و أسرع حدسا. ثمّ ردّه بعد ذلك إلى رأي الكهول و الشّيوخ ليستعقبوه و يحسنوا الاختيار له فإنّ تجربتهم أكثر.»[3]

هرگاه به مشورت نيازمند شدى نخست از مشورت با جوانان آغاز كن، زيرا ذهن آنان تيزتر و حدس آنان سريع‌تر است. سپس مسأله را به سالمندان و ريش‌سفيدان واگذار تا در آن نقادى كنند و بهترين را برگزينند كه تجربۀ آنان بيش‌تر است.

[4]

نوجوان در جستجوى نمونه و تجسم عينى براى دانسته‌ها و آموخته‌هاى خويش است و مى‌خواهد بداند، چگونه بايد آن دانسته‌ها و يافته‌هاى عقيدتى و ارزشى و مقدس را جامۀ تحقق بپوشاند. او درصدد پيمودن راهى است كه هرگز آن را تجربه نكرده و در آغاز آن قرار دارد. پس نياز و توجه او به الگوهايى كه راه را پيموده و به مقصد رسيده‌اند، طبيعى است.

بدين ترتيب است كه رفتار والدين، نزديكان، اولياى تربيتى، هم‌سنّ و سالهاى شاخص، رهبران و دانشمندان و قهرمانان جامعه، سرمشق و مدل رفتار نوجوان مى‌گردد، و او چنين مى‌پندارد كه تنها با همان نوع رفتارهاى آنان مى‌توان به مراتب و درجاتى كه آنها بدان نايل شده‌اند، دست يافت.

اين حقيقت، در مورد گروه جوانان نيز صادق است. جوان نيز همواره در جستجوى قهرمانى محبوب و الگويى شايستۀ تقليد است، تا رفتارش را مطابق رفتار او نمايد و منش و طرز برخورد و ظاهرش را با وى وفق دهد، بدان اميد كه به جملگى يا برخى از امتيازات آن قهرمان نايل گردد.

توجه زايد الوصف جوانان به ستارگان سينما و قهرمان ورزشى، شاهد و گوياى اين حقيقت است. در ميان جوانان و نيز نوجوانان آنچه بيش از هر سخن ديگرى به گوش مى‌خورد، وصف قهرمانيها و شاهكارهاى قهرمانان ورزشى و رفتارهاى قابل تحسين و احيانا عجيب و غريب ستارگان سينما است.[5] در «ديباچه‌اى بر رهبرى» پيرامون اين موضوع چنين مى‌خوانيم:

«ستارگان سينما، بت‌هاى قرن بيستم‌اند. شخصيت اين ستارگان، رفتار، طرز لباس پوشيدن، راه رفتن، غذا خوردن، عشق ورزيدن، كتك‌كارى و بطور كلى همه چيز آنها سرمشقهايى براى بسيارى

از جوانان بشمار مى‌روند. چه بسا موضوع فيلمها كه فراموش مى‌شوند، امّا همواره نام و يا خاطرۀ مه‌آلود آنها تنها با تصوير پايدار هنرپيشه پرنفوذ آن در خاطره‌ها بر جاى مى‌ماند.»[6]

اكنون با توجه به اينكه دوران كودكى و نوجوانى و جوانى، دوره‌هاى تربيت و پرورش انسان در همه جهات و جوانب و زمينه‌هاست، روشن مى‌گردد كه الگوها در اين بين چه جايگاه و تأثير عمده‌اى را در شكل‌گيرى شخصيت و نتيجه‌بخشى تربيت افراد بخود اختصاص داده است. بيشتر آنچه انسان به عنوان تربيت از ديگران فرامى‌گيرد و شخصيت خود را براساس آن شكل مى‌دهد - و بصورت عادت و يا ملكه‌اى راسخ در وجود اوست - همه يا اكثريت

[7]قريب به اتفاق آن در دوره كودكى و نوجوانى فراگرفته مى‌شود و سهم دوران پس از جوانى و حتى خود دورۀ جوانى بسيار اندك است. اگر تربيت در كودكى همچون ايجاد نقش بر سنگ است، تربيت در سنين بالا همچون ايجاد نقش بر آب مى‌باشد كه بزودى زايل مى‌گردد و آن را اثرى و دوامى نيست. اين دل كودك و نوجوان است كه همچون زمينى مستعد و دست‌نخورده آماده پذيرش بذر نيكى و بدى است. چنانچه از اين زمينه آماده در جهت تربيت كمال بهره‌جويى صورت نگيرد، پس از گذشت سالهاى نوجوانى و در نهايت، جوانى، تربيت بسيار دشوار مى‌گردد.

[8]

در هفت سال سوم (چهارده تا بيست و يك سال) كه مصادف با سنين بلوغ و نوجوانى است بايد با او (نوبالغ) به منزلۀ مشاور رفتار كرد و ملازمت به جاى آمريّت محور عمدۀ تربيتى در اين دوره خواهد بود. و والدين به جاى اين‌كه روبه‌روى فرزند نوجوان خويش قرار گيرند، در كنار او تدابير لازم را براى زندگى اتخاذ مى‌نمايند، و باهم افق نمودن جنبه‌هاى فكرى خود و نوجوان محيط سالمى را براى رشد وى فراهم مى‌نمايند.»[9]



[1]  المعجم الاوسط، ج ۶، ص ۱۷۰؛ مكارم الاخلاق، ص ۲۲۲؛ مجمع الزوائد، ج ۸، ص ۱۵۹؛ وسائل الشيعة، ج ۱۵، ص ۱۹۵؛ بحار الانوار، ج ۱۰۴، ص ۹۵.
[2]  الموطّأ، ج ۲، ص ۹۲۶؛ مسند احمد بن حنبل، ج ۵، ص ۳۳۳؛ صحيح البخارى، ج ۶، ص ۲۴۹؛صحيح مسلم، ج ۱۳، ص ۱۹۹؛ صحيح ابن حبّان، ج ۱۲، ص ۱۵۲؛ المعجم الكبير، ج ۶، ص ۱۳۹؛ المحلّى، ج ۷، ص ۵۲۲؛ السنن الكبرى، ج ۷، ص ۲۸۶؛ التمهيد، ج ۲۱، ص ۱۲۰؛ تاريخ مدينة دمشق، ج ۲۲، ص ۱۶؛ الجامع لاحكام القرآن، ج ۱۵، ص ۱۰۵؛ نيل الاوطار، ج ۹، ص ۸۷.
[3]  شرح ابن أبى الحديد، ج ۲۰، ص ۳۳۷.
[4] دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی «منطق عملی»، جلد: ۴، صفحه: ۲۶۱، دريا، تهران - ایران، 1383 ه.ش.
[5]  شرح مفصل اين مسئله در كتاب ديباچه‌اى بر رهبرى نوشته ناصر الدين صاحب الزمانى، بخش ۱۰ صفحه ۴۰۱ به بعد آمده است.
[6]  ناصر الدين صاحب الزمانى - ديباچه‌اى بر رهبرى - ص ۴۱۲.
[7] عباسی مقدم، مصطفی، نقش اسوه ها در تبلیغ و تربیت، صفحه: ۸۱، سازمان تبليغات اسلامی. مرکز چاپ و نشر، تهران - ایران، 1371 ه.ش.
[8] عباسی مقدم، مصطفی، نقش اسوه ها در تبلیغ و تربیت، صفحه: ۸۲، سازمان تبليغات اسلامی. مرکز چاپ و نشر، تهران - ایران، 1371 ه.ش.
[9]  محمد رضا شرفى، مراحل رشد و تحوّل انسان به ضميمۀ مقدّمه‌اى بر ديدگاه اسلام در مورد رشد، چاپ سوم، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، ۱۳۶۸ ش. صص ۲۳۲-۲۳۳.

   یکشنبه 23 بهمن 1401نظر دهید »