در عصر دیجیتال امروز، شبکه های اجتماعی به بخشی جدایی ناپذیر از زندگی روزمره ما تبدیل شده اند. آنها بسترهایی را برای ارتباطات، شبکه سازی و ابراز وجود فراهم می کنند. با این حال، با استفاده گسترده از رسانه های اجتماعی، افزایش تاسف بار رفتارهای منفی از جمله فحاشی، فحش دادن، توهین و تحقیر دیگران مشاهده شده است. در این مقاله به بررسی تأثیر چنین رفتاری در شبکههای اجتماعی میپردازیم و پیامدهایی را که میتواند بر افراد و جامعه آنلاین داشته باشد، مورد بحث قرار میدهیم.
قدرت کلمات در دنیای دیجیتال
واژهها همیشه وزن قابل توجهی داشتهاند، اما در دنیای دیجیتال، تاثیر آنها را میتوان بزرگتر کرد. پلتفرمهای رسانههای اجتماعی حس گمنامی و فاصله را برای افراد آسانتر میکنند تا بدون مواجهه فوری با عواقب آن درگیر رفتارهای مضر باشند. فحش دادن، ناسزا گفتن، توهین و تحقیر دیگران ممکن است برای برخی بی ضرر به نظر برسد، اما می تواند اثرات پایداری بر هدف داشته باشد و به یک محیط آنلاین سمی کمک کند.
تأثیرات منفی بر افراد
هنگامی که افراد در شبکه های اجتماعی مورد فحش، فحش، توهین و تحقیر قرار می گیرند، می تواند تأثیرات مخربی بر سلامت روحی و روانی آنها داشته باشد. چنین رفتاری می تواند منجر به احساس شرم، عزت نفس پایین، اضطراب و افسردگی شود. قربانیان همچنین ممکن است انزوای اجتماعی را تجربه کنند، زیرا نظرات منفی می تواند آنها را از شرکت در بحث های آنلاین یا به اشتراک گذاشتن افکار و نظرات خود به طور آشکار منصرف کند.
علاوه بر این، قرار گرفتن در معرض منفی دائمی میتواند یک محیط آنلاین خصمانه و ناخوشایند ایجاد کند و افراد را از درگیر شدن در تعاملات آنلاین سالم و سازنده باز دارد. این نه تنها بر افراد مورد نظر تأثیر می گذارد، بلکه کیفیت کلی گفتمان را در پلتفرم های رسانه های اجتماعی کاهش می دهد.
تأثیر بر جوامع آنلاین
وجود فحش، دشنام، توهین و تحقیر در شبکه های اجتماعی می تواند اعتماد و متانت را در جوامع آنلاین از بین ببرد. هنگامی که افراد شاهد چنین رفتاری باشند، ممکن است منجر به از دست دادن ایمان به توانایی پلتفرم برای حفظ یک محیط امن و محترمانه شود. این می تواند منجر به کاهش تعامل کاربر شود، زیرا افراد ممکن است تصمیم بگیرند که از بحث خارج شوند یا حتی پلتفرم را به طور کلی ترک کنند.
علاوه بر این، گسترش منفیگرایی میتواند یک اثر موجی ایجاد کند، جایی که یک نظر مضر میتواند واکنش زنجیرهای از رفتار منفی بیشتر را ایجاد کند. این امر چرخه ای از سمیت را تداوم می بخشد و مانع گفتگوهای معنادار و سازنده می شود.
پرداختن به موضوع
برای مبارزه با شیوع فحش، فحش، توهین و تحقیر در شبکه های اجتماعی، لازم است هم افراد و هم مدیران پلتفرم اقدام کنند.
از دیدگاه فردی، تمرین همدلی و احترام در هنگام تعامل آنلاین با دیگران بسیار مهم است. به خاطر داشته باشید که در پشت هر پروفایل یک شخص واقعی وجود دارد، می تواند به تقویت ذهنیت دلسوزانه و درک کننده کمک کند. انتخاب پاسخ دادن به منفی بافی با مهربانی و گفتگوی سازنده می تواند به کاهش تنش ها و ترویج یک محیط آنلاین سالم تر کمک کند.
مدیران پلتفرم همچنین مسئولیت ایجاد و اجرای دستورالعملهای جامعه را دارند که صراحتاً رفتار توهینآمیز را ممنوع میکند. آنها باید سیستمهای گزارشدهی را پیادهسازی کنند که به کاربران اجازه دهد محتوای توهینآمیز را پرچمگذاری کنند و اقدامات سریعی را علیه متخلفان انجام دهند. علاوه بر این، تقویت حس اجتماعی از طریق تقویت مثبت، تشویق گفتمان محترمانه و فراهم کردن منابع برای حل تعارض می تواند به فضای آنلاین خوشایندتر کمک کند.
نتیجه گیری
تأثیر فحش، ناسزا، توهین و تحقیر در شبکه های اجتماعی قابل توجه و گسترده است. این امر بر رفاه ذهنی و عاطفی افراد تأثیر می گذارد، کیفیت جوامع آنلاین را تضعیف می کند و مانع تعامل معنادار می شود. با ترویج همدلی، احترام و مسئولیتپذیری، میتوانیم در جهت ایجاد یک محیط دیجیتالی امنتر و مثبتتر کار کنیم که در آن افراد بتوانند آزادانه بدون ترس از سوء استفاده یا تحقیر، خود را ابراز کنند. بیایید تلاش کنیم تا از قدرت کلمات برای ارتقاء، الهام بخشیدن و تقویت ارتباطات سالم در دنیای آنلاین استفاده کنیم.
ترجمه تفسير مجمع البيان ؛ ج17 ؛ 128
أَوْ نِسائِهِنَ: زنان در برابر زنان با ايمان لازم نيست خود را بپوشانند. اما در برابر زنان غير مسلمان بايد خود را بپوشانند. مگر اينكه كنيزشان باشند.
تفسير اثنى عشرى ؛ ج9 ؛ 236
نظر نمودن ذميه به زن مسلمه حتى صورت و كفين، و حرام است براى زنان مسلمه ارائه دادن صورت و زينتهاى خود را به زنهاى كافره؛ زيرا خداى تعالى در آيه حجاب فرمايد: «وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَ» ظاهر نكنند مواضع زينت خود را و نشان ندهند مگر به يازده طايفه كه يكى از آنها زنهاى خودشان است، يعنى زنهاى مسلمه؛ پس مفهومش اين است كه زنهاى غير مسلمه نامحرمند و اصلا حق ندارند.
مسألة: قول شيخ طوسى- رحمه اللّه در موضعى از مبسوط «3» آن است كه زنان ذميّه- از يهوديات و نصرانيات و مجوسيات- جايز نيست كه بدن زن مسلمه را ببينند، حتى وجه و كفين، و بر مسلمه واجب است كه وجه و كفين و جميع بدن خود را از نظر زن ذمّيه بپوشاند، همچنان كه از مرد اجنبي پوشانيدن واجب است؛ چه در تنزيل كريم در مقام استثناى «أَوْ نِسٰائِهِنَّ» «4» فرموده است، و اين اضافه زن ذميه را شامل نيست؛ چنانچه از ابن عباس مروىّ است. «5»است اگر چه مكروه باشد «1» و «نِسٰائِهِنَّ» عبارت است از زنانى كه اهل خدمت باشند از حرائر و إماء، چنانكه در كشّاف مذكور شده، و جدّ محقق من- اعلى اللّه درجته- در شرح قواعد گفته: «اصح قول مشهور است» و پيش من قول مشهور اقوى، و قول شيخ طوسى احوط است، پس زنان مسلمات را در حمام با زنى يهوديه و نصرانيه يا مجوسيه داخل شدن، و با ايشان مجتمع بودن، بر قول شيخ حرام است و بر قول مشهور مكروه هرچند با ازار بوده و مئزر بسته باشند.
أَوْ نِسٰائِهِنَّ يا زنان اهل دين خود، يعنى زنان مؤمنه نه كافره از وثنيّه و يهوديّه و نصرانيّه و مجوسيّه. و در تبيان «1» آورده كه مطلق زنان كافره در حكم مردان بيگانهاند و جايز نيست كه زنان مؤمنه نزد ايشان برهنه شوند و مواضع زينت خفيه بر ايشان نمايند؛ زيرا اين حكم ميان اهل اسلام و كفر رسم آشنايى برانداخته و نزد بعضى مراد مطلق زنانند؛ يعنى از هيچكدام پرهيز نبايد كرد و صواب آن است كه زنان مؤمنه نزد هيچ كافر برهنه نشوند مگر گاهى كه كافر كنيز باشد؛نسائهن» مىفرمايد: يعنى زنان مؤمنات. «1» و در كافى و فقيه از حضرت صادق عليه السلام نقل است كه مىفرمايد: سزاوار نيست براى زن اينكه خود را بگشايد در ميان زنان يهوديه و نصرانيت؛ به درستى ايشان وصف مىكنند او را براى شوهران خود. «2» و فتوا بر اينكه در مواردى كه احتمال وصف بر ازواج بوده باشد، به حيثى كه مؤدّى بر فتنه باشد، انكشاف، حرام است، بعيد نيست؛ ولى در اين خبر شريف بايد تأمّل نمود كه، در جايى كه امام عليه السلام راضى نباشد بر انكشاف ميان زنان كفار، چگونه مسلمان توان دانست كسى را كه مىخواهد زنان مسلمانان را وادار كند بر اينكه در مجامع مردان، از مسلم و كافر رقّاصى كند و بدين واسطه، كسب اشتهار و معيشت نمايند. و در مملوك نيز خلاف است و اقرب به قواعد مذهب، حرمت انكشاف زنان است براىشان.محقق رحمه الله در شرايع، مىفرمايد: و ملك اليمين المستثنات فى الاية، المراد به الاماء؛ يعنى ملك يمينى كه در آيه استثنا شده است، مراد از آن كنيزانند. صاحب جواهر در شرح آن مىگويد: «3» كنيزانى كه مندرج نباشند در «نسائهن» زيرا كه ظهور زنان مؤمنات در حراير است خلافا بر عايشه و شافعى. پس مملوك در نزد ايشان مطلق است؛ و بعد از آن اخبار راجعه به اين معنى را ذكر فرموده و روايات دالّه بر جواز انكشاف پيش بندهها را حمل بر تقيّه فرموده، و اخبار مانعه را موافق قواعد مذهب دانسته، و بديهى است كه بندگى و آزادى در مفسدۀ نظر و انكشاف قطعا تفاوت نمىكند؛ پس محققا انكشاف در پيش عبيد حرام خواهد شد مگر آن مقدار كه مؤدّى بر عسر و حرج نباشد كه ناچار بنده گاهگاهى اگر بىقصد ريبه، محاسن ظاهره و موى خاتون خود را ديده باشد، بعيد نيست، حرام نباشد، آن هم مشروط است كه عمدا نگاه نكند؛ چنانچه مقتضاى جمع ميان اخبار هم اين است. و به هر حال، شبههاى در اين نيست كه انكشاف حرائر در پيش چشم عبيد جايز نيست. صاحب شرايع مىفرمايد: «4» جايز نيست نظر كردن بر جسد اجنبيه و محاسن او براى احدى مگر براى ضرورت. صاحب جواهر در شرح آن مىفرمايد: اجماعا، بل ضرورة من المذهب بل و الدّين؛ يعنى حرمت اين، اجماعى و ضرورى مذهب جعفرى بلكه ضرورى دين است؛ بلى جايز است در نزد جماعتى اينكه نظر كند به روى او و دو كفّ او، به شرط اينكه باعث تلذّذ نبوده و خوف ريبه و مفتون شدن در آن نباشد.
بیگمان باید گوش سپردن به آیات قرآن و قرائت کلام وحی بهعنوان امری روزانه انجام شود؛ زیرا گوش سپردن به آیات قرآن و تدبر در آیات آن افزون بر ایجاد شناخت نسبت به هستی، فرمانهایی را نیز به خواننده منتقل میکند که بر پایه آن میتواند به سعادت دنیا و آخرت دست یابد و زندگی خویش را بهدرستی مدیریت کند.
خداوند متعال در آیات متعددی به مسئله آثار قرائت آیات قرآن در زندگی بشر میپردازد تا افزون بر بیان ارزش و اهمیت آن، کارکردهای تلاوت را به وی نشان دهد.
بهطور قطع شنیدن آیات قرآن بر پیشرفت و تکامل انسان و بهبود روابط اجتماعی وی تأثیر انکارناپذیری میگذارد و از سوی دیگر باعث افزایش خلاقیت و پدید آمدن افکاری نو در اوست.
در سال 93 تحقیقاتی در مورد نقشهای درمانی و شفابخش قرآن کریم در حیطههای جسمانی و روانی، در استان مرکزی انجام شد، در باب اثبات این موضوع آزمایشی از سوی فعالان قرآنی مجمع حافظان و قاریان محلات صورت گرفت و برای مقدار مساوی از دانههای جو در شرایط جوی یکسان و در اتاقهای مجزا صوت قرآن، موسیقی سنتی و مداحی پخش شد و پس از سه روز مشخص شد که دانههایی که تحت تأثیر صوت قرآن بودند از رشد بهتر و بیشتری برخوردار بودند.
ازاینرو وقتی صوت دلنشین آیات نورانی کلام وحی بر یک موجود عاری از شعور و عقل مانند دانه جو اثر میگذارد؛ لذا بهطور قطع بر انسانی که مزین به قدرت درک و عقل است اثرات فراوانی خواهد داشت.
تربيت از نظر علماى قديم
از نظر علماى تربيت قديم، در اين جهت شك و ترديدى نبود كه قسمتى از اخلاقيات را بايد در وجود بشر تكوين كرد و به اصطلاح علماى اخلاق بايد فضايل را به صورت ملَكات در انسان ايجاد نمود. از نظر علماى قديم آدم تربيتشده آدمى بود كه آنچه كه فضيلت ناميده مىشود، در او به صورت خوى و ملكه درآمده باشد[1] و مادامىكه يك فضيلت به صورت ملكه درنيامده باشد يا به طبيعت ثانوى انسان بدل نشده باشد «حال» است نه فضيلت، زيرا امرى زايلشدنى است؛ بايد ملكه شود تا زوالش مشكل باشد. علماى قديم در تعريف عدالت مىگفتند: عدالت ملكه تقوا و پرهيزكارى است؛ يعنى تقوا و پرهيزكارى براى انسان، ملكه شده باشد؛ و حتى مىگفتند انسان آن وقت داراى اخلاق فاضله است كه در عالم خواب هم ضد آن اخلاق از او صادر نشود[2] ، مثلاً آنقدر راستگو باشد كه حتى در عالم خواب هم دروغ نگويد. و بر اين اساس است كه اهتمام زيادى مىشود كه تربيت در سنين كودكى صورت گيرد.
[3]
اينكه گفتهاند: «اَلْعِلْمُ فِى الصِّغَرِ كَالنَّقْشِ فِى الْحَجَرِ» اختصاص به علم ندارد، بلكه بايد گفته شود: الْتَّرْبِيَةُ فِى الصِّغَرِ كَالنَّقْشِ فِى الْحَجَرِ. البته علماى امروز هم به تربيت دوران كودكى بيشتر اهميت مىدهند. بچهاى كه در كودكستان است از بچه دبستان و
بچه دبستان از نوجوان دبيرستان و نوجوان دبيرستان از جوان دانشگاه جنبه پذيرشش بيشتر است. انسان در سن پنجاه سالگى شخصيتش منعقد مىشود. البته مبالغه نبايد كرد، انسان يك موجود قابل تغيير و قابل توبه و بازگشت است و ممكن است در سن صدسالگى هم خود را تغيير دهد. ولى شك نيست كه حالات روحى كمكم ملكه مىشود و برگرداندن آنها دشوار مىگردد.
[4]
نظريه علماى غرب
نظريه جديدى در ميان علماى غرب در باب تربيت پيدا شده كه لازمه حرفشان اين است كه اساسا تربيت، صرف پرورش است. و چون بحث آنها در تربيت اخلاقى بوده و روى عقل و اراده بحث كردهاند نه روى حس دينى و حس زيبايى، گفتهاند تربيت فقط و فقط پرورش نيروى عقل و اراده اخلاقى است و بس، و انسان را به هيچ چيز - چه خوب و چه بد - نبايد عادت داد زيرا عادت مطلقا بد است، چون همين كه چيزى عادت شد بر انسان حكومت مىكند و انسان به آن انس مىگيرد و نمىتواند آن را ترك كند، و آن وقت است كه كارى را كه انجام مىدهد نه به حكم عقل و نه به حكم اراده اخلاقى و نه به حكم تشخيص اينكه اين كار كار خوبى است يا كار بدى، انجام مىدهد بلكه به حكم اينكه عادتش شده و اگر انجام ندهد ناراحت مىشود انجام مىدهد. اين مطلب در دو حديث نبوى و صادقى آمده است.
رسول اكرم فرمودهاند:
لا تَنْظُروا الى كَثْرَةِ صَلاتِهِمْ وَ صَوْمِهِمْ وَ كَثْرَةِ الْحَجِّ وَ الْمَعْروفِ وَ طَنْطَنَتِهِمْ بِاللَّيْلِ وَ لكِنِ انْظُروا الى صِدْقِ الْحَديثِ وَ اداءِ الاَْمانَةِ[5].
از حضرت صادق حديثى نقل شده كه تفسير حديث بالا است. مىفرمايد:
لا تَنْظُروا الى طولِ رُكوعِ الرَّجُلِ وَ سُجودِهِ فَاِنَّ ذلِكَ شَىْءٌ اعْتادَهُ فَلَوْ تَرَكَهُ اسْتَوْحَشَ لِذلِكَ، وَ لكِنِ انْظُروا الى صِدْقِ حَديثِهِ وَ اداءِ امانَتِهِ[6].
[به طول ركوع و سجود فرد نگاه نكنيد كه آن، چيزى است كه او] بدان عادت كرده و اگر بخواهد آن را ترك كند وحشت مىكند.
اين حديث خود دلالت مىكند كه عادت، ارزش اخلاقى يك كار را از ميان مىبرد و هيچ نمىتواند ملاك انسانيت و ايمان باشد. اينها هم مىگويند هر چيزى - و لو بهترين كارها و فضايل انسانى باشد - همينقدر كه به صورت عادت درآمد ارزش خود را از دست مىدهد، زيرا در اين صورت آن ملكه است كه بر انسان حكم مىكند، آن عادت است كه طبيعت ثانوى است و بر انسان حكم مىكند، چه عقل بپسندد و چه نپسندد.
[7]
از نظر قرآن و روايات اهلبيت (ع)، از نظر تاريخ و تجربه اثبات شده است كه پدر و مادر دخالت مؤثر در سرنوشته اولاد دارند چه كودك، چه نوجوان و چه جوان.
به عبارت ديگر پدر و مادر دخالت در سعادت و شقاوت بچه، در سعادت و شقاوت نوجوان و جوان دارند، از قرآن و روايات اهلبيت (ع)، از
تاريخ و تجربه بر مىآيد كه پدر و مادر دخالت در خوشبختيها و بدبختيهاى اولاد دارند پدر و مادر مواظب، در سعادت بچه تأثير فراوان دارند و پدر ما در لاابالى و بى تفاوت در تربيت، در بدبختى اولاد تأثير عجيبى دارند. تأثير به اندازه اى است كه از پيغمبر اكرم (ص) آن روايت مشهور رسيد:
السعيد من سعد في بطن امه و الشقيّ من شقي في بطن امه.[8] معناى روايت اين است: دل مادر زمينه ساز براى سعادت و يا براى شقاوت بچه است، به عبارت ديگر معناى روايت اين است، پدر و مادر زمينه ساز سعادت و يا شقاوت بچهاند.
[9]
قرآن شريف مىفرمايد: (يٰا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نٰاراً وَقُودُهَا النّٰاسُ وَ الْحِجٰارَةُ)[10] يعنى اى افرادى كه ايمان آوردهايد شما بايد هم خودتان و هم زن و بچهتان را از آتش جهنم نجات بدهيد. چنانكه به فكر خود هستيد به فكر اولادتان بايد باشيد، چنانكه خود روزه مىگيريد به فكر روزه گرفتن اولادتان بايد باشيد، چنانكه خود نماز جماعت اول وقت مىخوانيد به فكر نماز اولادتان نيز بايد باشيد، چنانكه خود حجاب داريد به فكر حجاب دخترتان بايد باشيد و اگر خود حجاب داشته باشى و به فكر حجاب دخترت نباشى، اگر خود متقى باشى و به فكر تقواى بچهات نباشى، اگر خودت با نماز باشى و به فكر نماز بچهات نباشى مسئولى، جهنم است براى تو، و لو اينكه تو آدم متقى باشى، وظيفه اين است كه بايد خودت و زن و بچهات هر دو را از آتش جهنم نگاه بدارى. در قرآن شريف اين آيه كه مىخوانيم تكرار شده است و لحن شديدى دارد مىفرمايد:
(إِنَّ الْخٰاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيٰامَةِ أَلاٰ ذٰلِكَ هُوَ الْخُسْرٰانُ الْمُبِينُ)[11] ورشكسته آشكار در روز قيامت آنست كه بايد براى خاطر اولاد به جهنم برود ورشكستۀ آشكار آن است كه خود و زن و بچهاش را از آتش جهنم نجات نداده است و در روايات مىخوانيم: واى بر آن پدر و مادرى كه به فكر دنياى بچههايشان هستند، اما بفكر آخرت آنها نيستند، بفكر اخلاق و ادب بچه نيستند، يعنى بفكر اين هست كه بچهاش درس بخواند، مدركى بگيرد، پستى بگيرد، به فكر اين هست كه تأمين آتيه براى بچهاش بكند، به فكر اين هست كه جهيزيه اى براى دختر ش تهيه كند كه همۀ اينها بجاست بايد باشد - اما بفكر دين، ادب و تربيت بچه، بفكر اينكه اين بچه با كه رفت و آمد دارد، بفكر اينكه اين بچه الان ساعت ۹ شب است كجاست، در خانه است يا نه، بفكر اينكه اين بچه اخلاق، انسانيت دارد يا نه، بفكر اين نيست، پيغمبر اكرم (ص) فرمود: واى به اين افراد.
در روايت ديگرى مىخوانيم پيغمبر اكرم (ص) با اصحابش از جائى رد مىشدند برخورد كردند با بچههائى كه بازى مىكردند پيغمبر نگاهى به بچه ها كرد و بعد فرمودند: بدا بحال بچههاى دورۀ آخر الزمان از دست پدر و مادرهايشان. به خاطر اينكه پدر و مادرها به فكر دنياى بچههايشان هستند اما به فكر آخرت بچه ها نيستند بفكر تأمين آتيه براى اولادشان هستند
[12]
اما بفكر تربيت صحيح، ادب اين بچه و دين او نيستند، بعد پيغمبر (ص) فرمودند: من برى هستم از اين گونه مردم و آنها هم از من برى هستند.[13] يعنى آن پدر و مادرى كه بى تفاوت در تربيت اولاد باشد آن پدر و مادرى كه بى تفاوت در ادب اولادش باشد پيغمبر فرمودهاند من از آنها بى زارم آنها هم از من بى زارن
[14]
در روايات فراوانى تربيت و تأديب كودك، نوجوان، جوان از حقوق شمرده شده است، در رواياتى مىخوانيم، قال رسول الله (ص):
«حقّ الولد علي الواد أن يحسّن اسمه و يحسّن أبه»[15] از حقوقى كه اولاد بر در و مادر دارد اين است كه پدر و مادر به اولاد خود ادب ياد بدهند و اسم نيكوئى براى او انتخاب كند.
امام سجاد (ع) مىفرمايد: «
انّك مسئول عمّا ولّيته به من حسن الأدب»[16] شما مسئوليد بچۀ خود را مؤدب بار بياورى. و در جاى ديگر امير مؤمنان على (ع) مىفرمايد: لا ميراث كالأدب»[17] هيچ ارثى از طرف پدر و مادر براى فرزند بهتر از ادب نيست، اگر يك خانه اى، مغازه اى براى او بگذارى،
امير المومنين مىفرمايد، ادب از اين خانه براى او بهتر است، و خلاصه اينه پيامبر اكرم (ص) فرموده است:
«اكرموا اولادكم و احسنوا آدابكم يغفر لكم»[18] بچههايتان را گرامى بداريد، احترام بچههايتان را نگاه داريد و ادب هم به آنها بياموزيد و خوب هم بياموزيد، و آنها را مؤدب بار بياوريد.
[19]
ترجمه من لا يحضره الفقيه ؛ ج5 ؛ ص176
4743- امام صادق عليه السّلام فرمود: كودك خود را تا هفت سال ببازى رها كن، و هفت سال ديگر او را تحت تربيت و آموزش قرار ده، و هفت سال با خود همدم و همراز ساز پس اگر در صراط حقّ بود و از باطل گريزان و سعادت خود را دريافت كه بسيار خوب و اگر نه چنين شد اميد خيرى در وجودش نخواهد بود.[20]
حضرت صادق (ع) فرموده است: نيكويى و خوبى با پدر و مادر نتيجه حسن معرفت و شناسايى پروردگار متعال است، زيرا عبادتى نيست كه انسان را سريعتر برساند به رضاى پروردگار، و بهتر باشد از نيكويى به والدين براى خدا، و حق پدر و مادر از حقوق خدا جدا و متفرع مىشود، به شرط آنكه بر طريقة دين و روى روش اسلامى سلوك كنند.
و باز شرط است كه: فرزند را از اطاعت امر پروردگار متعال و بندگى او به سوى عصيان و خلاف دعوت نكنند، و اطاعت خود را مقدم بر اطاعت
خدا ندارند، و از راه يقين به سوى ترديد و شك، و از مرحله زهد و پرهيز به سوى علائق مادى و محبت دنيا سوق ندهند[21]
پدر و مادر وسيله طبيعى براى بوجود آمدن و رشد و تربيت تكوينى فرزند است، و در حقيقت آنان رب ظاهرى فرزند هستند كه خداوند متعال با نيرو و فعاليت آنان فرزند را بوجود آورده است. و اگر از نظر تربيت روحى و معنوى نيز فعاليت و صرف نيرو كنند؛ از دو جهت ظاهرى و معنوى حق پيدا مىكنند. پس پدر و مادر در طريق خالقيت و ربوبيت الهى قرار گرفته، و مظهر اين دو صفت پروردگار متعال نسبت به اولاد هستند، و روى اين لحاظ؛ تجليل و حفظ حرمت و اطاعت و خدمت و موافقت آنان از نظر وجهه الهى و هم از نظر طبيعى لازم است. البته برنامه پدر و مادر نيز در جهت تربيت و تعليم فرزند، مىبايد با برنامه دينى و الهى وفق بدهد، و فرزند را از مراحل خلاف و عصيان و دنياپرستى و تعلقات مادى به سوى اطاعت و بندگى پروردگار متعال سوق داده، و شك و ترديد و اضطراب خاطر را در دلهاى اولاد خود تبديل به اطمينان و يقين كند.[22]
و دعوت نكنند فرزند را به خلاف روش صراط الهى و حق، و اگر چنين
شد اطاعت كردن از آنان عصيان است، و لازمست بر خلاف دستور و روش آنان سلوك كرد.
خداوند متعال در سوره لقمان- 16- مىفرمايد: اگر پدر و مادر كوشش كنند كه تو شريك قرار بدهى به من آنچه را كه علم به آن ندارى، از خواسته آنان پيروى مكن، و در زندگى دنيوى و نسبت به امور مادى بخوبى و نيكويى و خوشى با آنان رفتار كن، و از افرادى كه به سوى من حركت مىكنند تبعيت نما، و به سوى من است برگشت شما. و اما از جهت معاشرت ظاهرى؛ پس با آنان مدارات و سازش كن، و پيوسته اظهار مهربانى و نرمى كرده و آزار و زحمت آنان را متحمل باش، چنان كه آنان زحمت و اذيت تو را در طفوليت تحمل كردهاند، و هرگز نسبت به معاش و پوشاك و خوراك آنان مضيقه مده، و روى توسعه و گشايشى كه خداوند متعال تو را عنايت فرموده است زندگى آنان را با دست باز و چهره گشاده تأمين كن. و مبادا كه صورت از آنان برگردانى، و صداى خود را در خطاب به آنان بلند كنى! و متوجه باش كه تعظيم و تكريم پدر و مادر اجلال پروردگار متعال است. و هميشه با گفتار نيكو و ملائم با آنان سخن بگوى، زيرا خداوند متعال جزاى نيكوكاران را ضايع نخواهد فرمود.[23]
خود را در خطاب به آنان بلند كنى! و متوجه باش كه تعظيم و تكريم پدر و مادر اجلال پروردگار متعال است. و هميشه با گفتار نيكو و ملائم با آنان سخن بگوى، زيرا خداوند متعال جزاى نيكوكاران را ضايع نخواهد فرمود.[24]
اولياء اطفال بايد متوجه باشند كه فرزندان امانت الهى هستند نزد آنان، و مىبايد اين امانت را به آنان طهارت و پاكى و صفا و خلوصى كه داشتند حفظ و حراست كرده، و در تعليمات لازم و تربيت صحيح اخلاقى و دينى و الهى آنها شب و روز مراقب باشند.
كوچكترين انحراف اخلاقى و ضعف روحى و تسامح در انجام وظائف دينى كه از آنها ديده شود، به مسئوليت اولياء صورت گرفته، و در نتيجه سوء تدبير و صحيح نبودن برنامه تعليم و تربيت و بىمبالاتى پدر و مادر بوقوع خواهد پيوست. پدر و مادر پيش از اينكه شروع مىكنند به تعليم و تربيت فرزند مىبايد برنامه عمل را دقيقا زير نظر گرفته و نتيجه جريان را منظور داشته باشند. سپردن فرزند به دست فردى كه (معلم، مربى، استاد، كار فرما) مقيد به برنامه صحيح و دينى نيست، و يا فرستان به مؤسسه و محيطى كه بر خلاف آداب و احكام الهى جريان عمل دارد بزرگترين جنايت به فرزند است.[25]
[1] -. و لذا در اخلاق همواره صحبت از ملكه فلان صفت است، فىالمثل ملكه شجاعت، ملكه سخاوت.
[2] -. مرحوم آقا شيخ عبد الكريم حائرى مىگفتند من حتى اگر در خواب هم زن نامحرم ببينم، چشمهايم را مىبندم.
[3] مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، جلد: ۲۲، صفحه: ۷۲۹، صدرا، تهران - ایران، 1376 ه.ش.
[4] مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، جلد: ۲۲، صفحه: ۷۲۹، صدرا، تهران - ایران، 1376 ه.ش.
[5] -. بحار الانوار، ج ۷۱ /ص ۹
[6] -. اصول كافى، ج ۲ /ص ۱۰۵
[7] مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، جلد: ۲۲، صفحه: ۷۳۱، صدرا، تهران - ایران، 1376 ه.ش.
[8] ۱ - تفسير روح البيان، جلد ۱، صفحه ۱۰۴ و كنز العمال، خبر ۴۹۰.
[9] مظاهری، حسین، تربیت فرزند از نظر اسلام، صفحه: ۱، مؤسسه انتشارات امير کبير. شرکت چاپ و نشر بين الملل، تهران - ایران، 1386 ه.ش.
[10] ۱ - التحريم ۶
[11] ۲ - الزمر - ۱۵.
[12] مظاهری، حسین، تربیت فرزند از نظر اسلام، صفحه: ۳، مؤسسه انتشارات امير کبير. شرکت چاپ و نشر بين الملل، تهران - ایران، 1386 ه.ش.
[13] جامع الاخبار، باب فى الاولاد.
[14] مظاهری، حسین، تربیت فرزند از نظر اسلام، صفحه: ۴، مؤسسه انتشارات امير کبير. شرکت چاپ و نشر بين الملل، تهران - ایران، 1386 ه.ش.
[15] ۱ - كنز العمال، خبر ۴۵۱۹۲.
[16] ۲ - بحار، جلد ۷۴، ص ۹.
[17] ۳ - غرر الحكم، فصل ۸، جمله ۴۶.
[18] ۴ بحار الانوار، جلد ۱۰۴، صفحه ۹۵.
[19] مظاهری، حسین، تربیت فرزند از نظر اسلام، صفحه: ۲۵۹، مؤسسه انتشارات امير کبير. شرکت چاپ و نشر بين الملل، تهران - ایران، 1386 ه.ش.
[20] ابن بابويه، محمد بن على، ترجمه من لا يحضره الفقيه - تهران، چاپ: اول، 1367ش.
[21] منسوب به جعفر بن محمد، امام ششم عليه السلام، مصباح الشريعة / ترجمه مصطفوى - تهران، چاپ: اول، 1360ش.
[22] منسوب به جعفر بن محمد، امام ششم عليه السلام، مصباح الشريعة / ترجمه مصطفوى - تهران، چاپ: اول، 1360ش.
[23] منسوب به جعفر بن محمد، امام ششم عليه السلام، مصباح الشريعة / ترجمه مصطفوى - تهران، چاپ: اول، 1360ش.
[24] منسوب به جعفر بن محمد، امام ششم عليه السلام، مصباح الشريعة / ترجمه مصطفوى - تهران، چاپ: اول، 1360ش.
[25] منسوب به جعفر بن محمد، امام ششم عليه السلام، مصباح الشريعة / ترجمه مصطفوى - تهران، چاپ: اول، 1360ش.
مصباح الشريعة / ترجمه مصطفوى ؛
تنبيه زمانى نقش هشداردهندگى، بيداركنندگى، بازدارندگى و اصلاحكنندگى دارد كه براساس آدابى صحيح اجرا شود كه به مواردى از اين آداب اشاره مىشود.
۱. تنبيه به عمل و صفت بد شخص تعلّق مىگيرد و هدف آن است كه شخص از بدى جدا شود و نبايد به شخصيت انسانى او اهانت شود و فرد تحقير گردد. امير مؤمنان على (ع) فرموده است:
«إنّ اللّه سبحانه قد وضع العقاب على معاصيه ذيادة لعباده عن نقمته.»[1]
همانا خداى سبحان كيفر را بر معاصى خود قرار داده است تا بندگانش را از عذاب خويش بازدارد.
۲. تنبيه بايد سنجيده و حسابشده و دقيق باشد و به هيچ وجه از حدّ و اندازه فراتر نرود و از ميزان خطا و جرم شديدتر نباشد كه در اين صورت تأثير مثبت خود را از دست مىدهد و موجب عكسالعمل منفى مىشود. نقل شده است كه مردى نزد پيامبر (ص) آمد و عرض كرد كه خانوادهام نافرمانى مىكنند، چگونه آنان را تنبيه كنم؟ حضرت فرمود: «آنان را ببخش.» آن شخص براى بار دوم و سوم سؤال خود را تكرار كرد و پيامبر (ص) نيز همان پاسخ را داد. آنگاه فرمود:
«فعاقب بقدر الذّنب.»[2]
پس [اگر چارهاى نبود و خواستى تنبيه كنى] به اندازۀ گناهى كه كردهاند مجازات كن [و فراتر مرو].
[1] شرح غرر الحكم، ج ۲، ص ۵۱۷؛ عيون الحكم و المواعظ، ص ۱۵۱ [بدون «لعباده»].
[2] المعجم الكبير، ج ۲، ص ۲۶۹؛ اسد الغابة، ج ۱، ص ۳۳۶؛ مجمع الزوائد، ج ۸، ص ۱۰۶؛ الاصابة، ج ۱، ص ۲۳۶.
تشويق مانند هر امر ديگر زمانى نتيجهبخش و مثبت و رشددهنده است كه براساس آدابى درست اعمال شود كه به مواردى از اين آداب اشاره مىشود.
۱. تشويق بايد به فعل و عمل، و صفت و ويژگى نيك شخص تعلّق گيرد تا برانگيزنده و تقويتكننده باشد، و موجب خودبينى و خروج از اعتدال نشود، بلكه فرد را به سوى اهداف تربيت ترغيب نمايد. در حديث حضرت رضا (ع) آمده است:
«إنّ اللّه واسع كريم، ضمن على العمل الثّواب.»[1]
همانا خداوند وسعتدهنده و كريم است، و در مورد عمل ضامن ثواب است.
۲. تشويق بايد بهجا و به مورد و متناسب با ميزان و نوع عمل باشد و روحيۀ شخص در انتخاب شكل آن ملاحظه گردد. گاهى لازم است تشويق معنوى باشد، گاهى مادّى، برخى مواقع رفتارى و برخى مواقع گفتارى و…
امير مؤمنان على (ع) زمانى به عيادت صعصعة بن صوحان[2] رفت، و او را چنين تشويق نمود:
«إنّك ما علمت حسن المعونة، خفيف المؤنة.»[3]
همانا تو تا آنجا كه دانستهام ياورى نيكو و كمهزينهاى.
۳. تشويق بايد به موقع انجام گيرد تا تأثير مشخص و كارا و مثبتى داشته باشد، چنانكه رسول خدا (ص) اينگونه عمل مىكرد. به عنوان نمونه مىتوان از رفتار پيامبر در تشويق «حسّان بن ثابت» در غدير خم درس گرفت. پس از آنكه رسول خدا (ص) در غدير خم على (ع) را به عنوان پيشواى خلق پس از خود معرفى كرد و فرمود: «هركه من مولاى اويم، على مولاى اوست، و بر
شماست كه به راستى پيرو او باشيد. خداوندا، دوست او را دوست بدار و دشمن او را دشمن دار.»[4] ، حسّان بن ثابت از پيامبر (ص) اجازه خواست تا اشعارى دربارۀ على (ع) و غدير خم و نصب آن حضرت به امامت و خلافت بسرايد، پيامبر (ص) نيز فرمود: «اى حسّان، به ميمنت و بركت الهى بسراى.» و حسّان شعرى زيبا سرود و خواند.[5] چون حسّان شعر خود را خواند، رسول خدا (ص) در قدردانى از او فرمود:
«لا تزال يا حسّان مؤيّدا بروح القدس ما نصرتنا بلسانك.»[6]
اى حسّان، تا آن زمان كه ما را به زبان خود يارى مىكنى، از تأييدات روح القدس بهرهمند گردى.
۴. تشويق بايد به اندازه باشد و از حدّ تجاوز ننمايد، زيرا در اين صورت زمينۀ انتظارهاى نابجا و غرور را فراهم مىكند؛ و نيز نبايد كمتر از اندازه باشد، زيرا نتيجۀ مطلوب خود را از دست مىدهد. امير مؤمنان على (ع) فرموده است:
«الثّناء بأكثر من الاستحقاق
[7]
ملق، و التّقصير عن الاستحقاق عيّ أو حسد.»[8]
ستايش بيش از استحقاق، تملّق است، و كمتر از استحقاق درماندگى يا رشك بردن است.
۵. تشويق وسيلۀ برانگيختن است و نبايد خود به صورت هدف درآيد و تمام ذهن و فكر فرد را به خود مشغول سازد كه در اين صورت نقش بازدارنده پيدا مىكند، زيرا موجب فراموش شدن
هدف اصلى مىشود. پيامبر اكرم (ص) در دعايى مىآموزد كه مشغوليت اساسى انسان بايد متوجّه اصيلترين امور باشد:
«اللّهمّ اجعلنا مشغولين بأمرك.»[9]
خدايا ما را از كسانى قرار ده كه پيوسته به امر تو مشغولند.
۶. هنگام تشويق كردن بايد علّت آن بر شخصى كه تشويق مىشود روشن باشد و اين كار به گونهاى صورت گيرد كه شخص خود را مستحق آن ببيند و از تأييد درونى وى برخوردار باشد. در اين صورت است كه تشويق نقشى سازنده و بالنده خواهد داشت. زمانى كه فرزند اشعث بن قيس مرد، امير مؤمنان على (ع) در ضمن تسليتى به او به لطايفى تربيتى، از جمله اين امر اشارت كرد و فرمود:
«يا أشعث، إن تحزن على ابنك فقد استحقّت منك ذلك الرّحم، و إن تصبر ففي اللّه من كلّ مصيبة خلف. يا أشعث، إن صبرت جرى عليك القدر و أنت مأجور، و إن جزعت جرى عليك القدر و أنت مأزور. يا أشعث، ابنك سرّك و هو بلاء و فتنة، و حزنك و هو ثواب و رحمة.»[10]
اشعث! اگر بر پسرت اندوهگينى، سزاوارى به خاطر پيوندى كه - با او - دارى، و اگر شكيبا باشى، هر مصيبت را نزد خدا پاداشى است. اشعث! اگر شكيبايى پيش گيرى، حكم خدا بر تو رفته است و مزد دارى، و اگر بيتابى كنى، تقدير الهى بر تو جارى است و گناهكارى. پسرت تو را شاد مىداشت و براى تو ابتلا بود و آزمايش، و تو را اندوهگين ساخت و آن پاداش است و آمرزش.
[11]
نقش تنبيه در تربيت، فراهم كردن بيم از بدى و پليدى و نوعى ايمنسازى است، نه تخريب متربّى و شكستن حريمهاى ايمنى درونى؛ بدين معنا كه تنبيه در حقيقت بيدارسازى و ادبآموزى است تا شخص در نتيجۀ هشيارى خود به ايمنسازى حريمهاى وجودى خويش دست يازد و از بدى و پليدى دورى نمايد؛ و اگر بيدارى و هشيارى صورت نگيرد، فرد همچنان در مسير اشتباه پيش مىرود؛ به بيان على (ع):
«إنّ هذه النّفس لأمّارة بالسّوء، فمن أهملها جمحت به إلى المآثم.»[12]
همانا اين نفس به بدى و گناه فرمان مىدهد، پس هركه آن را واگذارد او را به سوى گناهان مىكشاند.
اگر بيدارسازى و ادبآموزى به موقع و به درستى صورت نگيرد و به ايجاد حريمهاى درونى به وسيلۀ خود شخص منجر نشود، انسان به سرعت به سوى تباهى مىرود؛ به تعبير امير مؤمنان على (ع):
«من أهمل نفسه أهلكها.»[13]
هركه نفس خود را واگذارد، هلاكش گرداند.
ازاينروست كه تنبيه به عنوان امرى تبعى و نه اصلى، آنجا كه راهى ديگر براى بيدار كردن و درمان نمودن وجود ندارد، به كار گرفته مىشود؛ به بيان امام على (ع):
«من لم يصلحه حسن المداراة، يصلحه حسن المكافاة.»[14]
كسى كه با خوشرفتارى اصلاح نشود، با خوب كيفر كردن اصلاح مىشود.
البته نبايد فراموش كرد كه تنبيه اصالت ندارد و آنچه اصل است رحمت و محبّت، و گذشت و بخشش است، و هيچچيز چون ملايمت و مدارا، در تربيت مؤثر نيست و روش تربيتى پيامبر اكرم (ص) و اوصياى آن حضرت چنين بوده است. در منطق الهى و سيرۀ نبوى تنبيه نيز جلوهاى از رحمت و محبّت است و نبايد از اين ساختار دور شود. از رسول خدا (ص) روايت شده است كه خداوند فرموده است:
«سبقت رحمتي عضبي.»[15]
رحمت من بر غضبم سبقت دارد.
كسانى مىتوانند در راه تربيت به درستى گام زنند كه بتوانند رحمت و محبّت خود را بر خشم و غضب چيره گردانند و جز از سر لطف و مرحمت دست به تنبيه نگشايند. بنابراين تا آنجا كه مىشود بايد با تمهيداتى از جنس رحمت و محبّت، و بخشش و گذشت، فرد را از بدى جدا كرد و رو به اصلاح برد. و آنجا كه تنبيه ضرورت مىيابد، بايد توجّه داشت زمانى مؤثر و مفيد و كارساز است كه مبتنى بر آدابى صحيح انجام گيرد، و در غير اين صورت، نه تنها نتيجهاى نخواهد داشت، بلكه به نتايج عكس و آسيبهاى جبرانناپذير شخصيتى و روحى و اجتماعى منجر خواهد
[16]
شد. در اين ميان از همه چيز مهمتر آن است كه ريشهها و زمينههاى كجى و ناراستى شناخته شود و تلاش گردد كه آن زمينهها از بين برود.
[1] الكافى، ج ۱، ص ۵۴۷؛ المقنعة، ص ۲۸۴؛ تهذيب الاحكام، ج ۴، ص ۱۳۹؛ أبو جعفر محمد بن الحسن الطوسى، الاستبصار فيما اختلف من الأخبار، حقّقه و علّق عليه السيّد حسن الموسوى الخرسان، الطبعة الاولى، دار الكتب الاسلامية، تهران، ۱۳۹۰ ق. ج ۲، ص ۵۹؛ وسائل الشيعة، ج ۶، ص ۳۷۵.
[2] صعصعة بن صوحان بن حجر عبدى از شخصيتهاى برجستۀ اسلام است. وى در دوران پيامبر اكرم (ص) مسلمان بود ولى اين توفيق را نيافت كه آن حضرت را ملاقات كند. صعصعة از بزرگان قوم خود يعنى عبد القيس بود و شخصيتى سخنآور و ديندار، و زبانآور و پرهيزگار بود. او و برادرش زيد بن صوحان از اصحاب خاصّ امير مؤمنان على (ع) شمرده مىشوند. از امام صادق (ع) روايت شده است كه در ميان اصحاب امير مؤمنان (ع) كسى نبود كه حقّ آن حضرت را چنانكه سزاوار است بداند، مگر صعصعة و اصحاب او. ابن داود گفته است كه همين بيان بس است در علوّ قدر و شرف او. وى راوى عهدنامۀ مالك اشتر است. ر. ك: أبو عبيد القاسم بن سلاّم الهروى، كتاب النسب، تحقيق و دراسة مريم محمد خير الدرع، قدّم له سهيل زكّار، الطبعة الاولى، دار الفكر، بيروت، ۱۴۱۰ ق. ص ۳۵۹؛ الطبقات الكبرى، ج ۶، ص ۲۲۱؛ أبو جعفر احمد بن أبى عبد اللّه البرقى، كتاب الرّجال، تصحيح السيّد كاظم الموسوى المياموى، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۴۲ ش. ص ۵؛ رجال النجاشى، ص ۲۰۳؛ رجال الكشّى، صص ۶۷-۶۸؛ الاستيعاب، ج ۲، ص ۱۸۹؛ تاريخ مدينة دمشق، ج ۲۴، صص ۷۹-۱۰۰؛ اسد الغابة، ج ۲، ص ۴۰۲؛ رجال ابن داود، صص ۱۸۷-۱۸۸.
[3] تاريخ اليعقوبى، ج ۲، ص ۲۰۴. و با مختصر اختلاف در لفظ: البيان و التبيين، ج ۳، ص ۳۰۶؛ الغارات، ص ۳۵۹؛ مقاتل الطالبيّين، ص ۵۰؛ رجال الكشّى، ص ۶۸؛ شرح ابن أبى الحديد، ج ۶، ص ۱۱۹.
[4] عبد الحسين الامينى، الغدير فى الكتاب و السنّة و الادب، الطبعة الخامسة، دار الكتاب العربى، بيروت، ۱۴۰۳ ق. ج ۱، صص ۹-۱۵۱.
[5] محمد بن سليمان الكوفى، مناقب الامام أمير المؤمنين (ع)، تحقيق محمد باقر المحمودى، الطبعة الاولى، مجمع احياء الثقافة الاسلامية، قم، ۱۴۱۲ ق. ج ۱، ص ۱۱۹؛ امالى الصدوق، صص ۴۶۰-۴۶۱؛ أبو عبد اللّه محمد بن النعمان البغدادى الملقّب بالمفيد، الفصول المختارة فى العيون و المحاسن، الطبعة الرابعة، دار الاضواء، بيروت، ۱۴۰۵ ق. ص ۲۳۵؛ الارشاد، ص ۸۳.
[6] الغدير، ج ۲، ص ۳۴.
[7] دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی «منطق عملی»، جلد: ۴، صفحه: ۱۶۶، دريا، تهران - ایران، 1383 ه.ش.
[8] نهج البلاغه، حكمت ۳۴۷.
[9] جامع الاخبار، ص ۱۲۸؛ محمد السبزوارى، معارج اليقين فى اصول الدين، تحقيق علاء آل جعفر، الطبعة الاولى، مؤسّسة آل البيت لاحياء التراث، قم، ۱۴۱۰ ق. ص ۳۶۴؛ بحار الانوار، ج ۹۵، ص ۳۶۰.
[10] نهج البلاغه، حكمت ۲۹۱.
[11] دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی «منطق عملی»، جلد: ۴، صفحه: ۱۶۸، دريا، تهران - ایران، 1383 ه.ش.
[12] شرح غرر الحكم، ج ۲، ص ۵۲۰؛ عيون الحكم و المواعظ، ص ۱۴۱.
[13] شرح غرر الحكم، ج ۵، ص ۱۶۰؛ عيون الحكم و المواعظ، ص ۴۲۹.
[14] غرر الحكم، ج ۲، ص ۱۷۸؛ عيون الحكم و المواعظ، ص ۴۴۴.
[15] مصنف عبد الرزّاق، ج ۲، ص ۱۶۲؛ مسند احمد بن حنبل، ج ۲، ص ۲۴۲؛ صحيح مسلم، ج ۱۷، ص ۶۸؛ مسند أبى يعلى الموصلى، ج ۱۱، ص ۱۶۹؛ الكافى، ج ۱، ص ۴۴۳؛ مجمع الزوائد، ج ۱۰، ص ۲۱۳؛ الجامع الصغير، ج ۲، ص ۲۳۹؛ كنز العمّال، ج ۱، ص ۵۲، ج ۴، ص ۲۵۰، ج ۱۲، ص ۴۱۷.
[16] دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی «منطق عملی»، جلد: ۴، صفحه: ۱۷۰، دريا، تهران - ایران، 1383 ه.ش.