« آداب تنبيهروش تشويق و تنبيه »

تشويق مانند هر امر ديگر زمانى نتيجه‌بخش و مثبت و رشددهنده است كه براساس آدابى درست اعمال شود كه به مواردى از اين آداب اشاره مى‌شود.

۱. تشويق بايد به فعل و عمل، و صفت و ويژگى نيك شخص تعلّق گيرد تا برانگيزنده و تقويت‌كننده باشد، و موجب خودبينى و خروج از اعتدال نشود، بلكه فرد را به سوى اهداف تربيت ترغيب نمايد. در حديث حضرت رضا (ع) آمده است:

«إنّ اللّه واسع كريم، ضمن على العمل الثّواب.»[1]

همانا خداوند وسعت‌دهنده و كريم است، و در مورد عمل ضامن ثواب است.

۲. تشويق بايد به‌جا و به مورد و متناسب با ميزان و نوع عمل باشد و روحيۀ شخص در انتخاب شكل آن ملاحظه گردد. گاهى لازم است تشويق معنوى باشد، گاهى مادّى، برخى مواقع رفتارى و برخى مواقع گفتارى و…

امير مؤمنان على (ع) زمانى به عيادت صعصعة بن صوحان[2] رفت، و او را چنين تشويق نمود:

«إنّك ما علمت حسن المعونة، خفيف المؤنة.»[3]

همانا تو تا آنجا كه دانسته‌ام ياورى نيكو و كم‌هزينه‌اى.

۳. تشويق بايد به موقع انجام گيرد تا تأثير مشخص و كارا و مثبتى داشته باشد، چنان‌كه رسول خدا (ص) اين‌گونه عمل مى‌كرد. به عنوان نمونه مى‌توان از رفتار پيامبر در تشويق «حسّان بن ثابت» در غدير خم درس گرفت. پس از آنكه رسول خدا (ص) در غدير خم على (ع) را به عنوان پيشواى خلق پس از خود معرفى كرد و فرمود: «هركه من مولاى اويم، على مولاى اوست، و بر

شماست كه به راستى پيرو او باشيد. خداوندا، دوست او را دوست بدار و دشمن او را دشمن دار.»[4] ، حسّان بن ثابت از پيامبر (ص) اجازه خواست تا اشعارى دربارۀ على (ع) و غدير خم و نصب آن حضرت به امامت و خلافت بسرايد، پيامبر (ص) نيز فرمود: «اى حسّان، به ميمنت و بركت الهى بسراى.» و حسّان شعرى زيبا سرود و خواند.[5] چون حسّان شعر خود را خواند، رسول خدا (ص) در قدردانى از او فرمود:

«لا تزال يا حسّان مؤيّدا بروح القدس ما نصرتنا بلسانك.»[6]

اى حسّان، تا آن زمان كه ما را به زبان خود يارى مى‌كنى، از تأييدات روح القدس بهره‌مند گردى.

۴. تشويق بايد به اندازه باشد و از حدّ تجاوز ننمايد، زيرا در اين صورت زمينۀ انتظارهاى نابجا و غرور را فراهم مى‌كند؛ و نيز نبايد كم‌تر از اندازه باشد، زيرا نتيجۀ مطلوب خود را از دست مى‌دهد. امير مؤمنان على (ع) فرموده است:

«الثّناء بأكثر من الاستحقاق

[7]

ملق، و التّقصير عن الاستحقاق عيّ أو حسد.»[8]

ستايش بيش از استحقاق، تملّق است، و كم‌تر از استحقاق درماندگى يا رشك بردن است.

۵. تشويق وسيلۀ برانگيختن است و نبايد خود به صورت هدف درآيد و تمام ذهن و فكر فرد را به خود مشغول سازد كه در اين صورت نقش بازدارنده پيدا مى‌كند، زيرا موجب فراموش شدن

هدف اصلى مى‌شود. پيامبر اكرم (ص) در دعايى مى‌آموزد كه مشغوليت اساسى انسان بايد متوجّه اصيل‌ترين امور باشد:

«اللّهمّ اجعلنا مشغولين بأمرك.»[9]

خدايا ما را از كسانى قرار ده كه پيوسته به امر تو مشغولند.

۶. هنگام تشويق كردن بايد علّت آن بر شخصى كه تشويق مى‌شود روشن باشد و اين كار به گونه‌اى صورت گيرد كه شخص خود را مستحق آن ببيند و از تأييد درونى وى برخوردار باشد. در اين صورت است كه تشويق نقشى سازنده و بالنده خواهد داشت. زمانى كه فرزند اشعث بن قيس مرد، امير مؤمنان على (ع) در ضمن تسليتى به او به لطايفى تربيتى، از جمله اين امر اشارت كرد و فرمود:

«يا أشعث، إن تحزن على ابنك فقد استحقّت منك ذلك الرّحم، و إن تصبر ففي اللّه من كلّ مصيبة خلف. يا أشعث، إن صبرت جرى عليك القدر و أنت مأجور، و إن جزعت جرى عليك القدر و أنت مأزور. يا أشعث، ابنك سرّك و هو بلاء و فتنة، و حزنك و هو ثواب و رحمة.»[10]

اشعث! اگر بر پسرت اندوهگينى، سزاوارى به خاطر پيوندى كه - با او - دارى، و اگر شكيبا باشى، هر مصيبت را نزد خدا پاداشى است. اشعث! اگر شكيبايى پيش گيرى، حكم خدا بر تو رفته است و مزد دارى، و اگر بيتابى كنى، تقدير الهى بر تو جارى است و گناهكارى. پسرت تو را شاد مى‌داشت و براى تو ابتلا بود و آزمايش، و تو را اندوهگين ساخت و آن پاداش است و آمرزش.

[11]

نقش تنبيه در تربيت، فراهم كردن بيم از بدى و پليدى و نوعى ايمن‌سازى است، نه تخريب متربّى و شكستن حريم‌هاى ايمنى درونى؛ بدين معنا كه تنبيه در حقيقت بيدارسازى و ادب‌آموزى است تا شخص در نتيجۀ هشيارى خود به ايمن‌سازى حريم‌هاى وجودى خويش دست يازد و از بدى و پليدى دورى نمايد؛ و اگر بيدارى و هشيارى صورت نگيرد، فرد همچنان در مسير اشتباه پيش مى‌رود؛ به بيان على (ع):

«إنّ هذه النّفس لأمّارة بالسّوء، فمن أهملها جمحت به إلى المآثم.»[12]

همانا اين نفس به بدى و گناه فرمان مى‌دهد، پس هركه آن را واگذارد او را به سوى گناهان مى‌كشاند.

اگر بيدارسازى و ادب‌آموزى به موقع و به درستى صورت نگيرد و به ايجاد حريم‌هاى درونى به وسيلۀ خود شخص منجر نشود، انسان به سرعت به سوى تباهى مى‌رود؛ به تعبير امير مؤمنان على (ع):

«من أهمل نفسه أهلكها.»[13]

هركه نفس خود را واگذارد، هلاكش گرداند.

ازاين‌روست كه تنبيه به عنوان امرى تبعى و نه اصلى، آنجا كه راهى ديگر براى بيدار كردن و درمان نمودن وجود ندارد، به كار گرفته مى‌شود؛ به بيان امام على (ع):

«من لم يصلحه حسن المداراة، يصلحه حسن المكافاة.»[14]

كسى كه با خوشرفتارى اصلاح نشود، با خوب كيفر كردن اصلاح مى‌شود.

البته نبايد فراموش كرد كه تنبيه اصالت ندارد و آنچه اصل است رحمت و محبّت، و گذشت و بخشش است، و هيچ‌چيز چون ملايمت و مدارا، در تربيت مؤثر نيست و روش تربيتى پيامبر اكرم (ص) و اوصياى آن حضرت چنين بوده است. در منطق الهى و سيرۀ نبوى تنبيه نيز جلوه‌اى از رحمت و محبّت است و نبايد از اين ساختار دور شود. از رسول خدا (ص) روايت شده است كه خداوند فرموده است:

«سبقت رحمتي عضبي.»[15]

رحمت من بر غضبم سبقت دارد.

كسانى مى‌توانند در راه تربيت به درستى گام زنند كه بتوانند رحمت و محبّت خود را بر خشم و غضب چيره گردانند و جز از سر لطف و مرحمت دست به تنبيه نگشايند. بنابراين تا آنجا كه مى‌شود بايد با تمهيداتى از جنس رحمت و محبّت، و بخشش و گذشت، فرد را از بدى جدا كرد و رو به اصلاح برد. و آنجا كه تنبيه ضرورت مى‌يابد، بايد توجّه داشت زمانى مؤثر و مفيد و كارساز است كه مبتنى بر آدابى صحيح انجام گيرد، و در غير اين صورت، نه تنها نتيجه‌اى نخواهد داشت، بلكه به نتايج عكس و آسيب‌هاى جبران‌ناپذير شخصيتى و روحى و اجتماعى منجر خواهد

[16]

شد. در اين ميان از همه چيز مهم‌تر آن است كه ريشه‌ها و زمينه‌هاى كجى و ناراستى شناخته شود و تلاش گردد كه آن زمينه‌ها از بين برود.

[1]  الكافى، ج ۱، ص ۵۴۷؛ المقنعة، ص ۲۸۴؛ تهذيب الاحكام، ج ۴، ص ۱۳۹؛ أبو جعفر محمد بن الحسن الطوسى، الاستبصار فيما اختلف من الأخبار، حقّقه و علّق عليه السيّد حسن الموسوى الخرسان، الطبعة الاولى، دار الكتب الاسلامية، تهران، ۱۳۹۰ ق. ج ۲، ص ۵۹؛ وسائل الشيعة، ج ۶، ص ۳۷۵.
[2]  صعصعة بن صوحان بن حجر عبدى از شخصيت‌هاى برجستۀ اسلام است. وى در دوران پيامبر اكرم (ص) مسلمان بود ولى اين توفيق را نيافت كه آن حضرت را ملاقات كند. صعصعة از بزرگان قوم خود يعنى عبد القيس بود و شخصيتى سخن‌آور و ديندار، و زبان‌آور و پرهيزگار بود. او و برادرش زيد بن صوحان از اصحاب خاصّ امير مؤمنان على (ع) شمرده مى‌شوند. از امام صادق (ع) روايت شده است كه در ميان اصحاب امير مؤمنان (ع) كسى نبود كه حقّ آن حضرت را چنان‌كه سزاوار است بداند، مگر صعصعة و اصحاب او. ابن داود گفته است كه همين بيان بس است در علوّ قدر و شرف او. وى راوى عهدنامۀ مالك اشتر است. ر. ك: أبو عبيد القاسم بن سلاّم الهروى، كتاب النسب، تحقيق و دراسة مريم محمد خير الدرع، قدّم له سهيل زكّار، الطبعة الاولى، دار الفكر، بيروت، ۱۴۱۰ ق. ص ۳۵۹؛ الطبقات الكبرى، ج ۶، ص ۲۲۱؛ أبو جعفر احمد بن أبى عبد اللّه البرقى، كتاب الرّجال، تصحيح السيّد كاظم الموسوى المياموى، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۴۲ ش. ص ۵؛ رجال النجاشى، ص ۲۰۳؛ رجال الكشّى، صص ۶۷-۶۸؛ الاستيعاب، ج ۲، ص ۱۸۹؛ تاريخ مدينة دمشق، ج ۲۴، صص ۷۹-۱۰۰؛ اسد الغابة، ج ۲، ص ۴۰۲؛ رجال ابن داود، صص ۱۸۷-۱۸۸.
[3]  تاريخ اليعقوبى، ج ۲، ص ۲۰۴. و با مختصر اختلاف در لفظ: البيان و التبيين، ج ۳، ص ۳۰۶؛ الغارات، ص ۳۵۹؛ مقاتل الطالبيّين، ص ۵۰؛ رجال الكشّى، ص ۶۸؛ شرح ابن أبى الحديد، ج ۶، ص ۱۱۹.
[4]  عبد الحسين الامينى، الغدير فى الكتاب و السنّة و الادب، الطبعة الخامسة، دار الكتاب العربى، بيروت، ۱۴۰۳ ق. ج ۱، صص ۹-۱۵۱.
[5]  محمد بن سليمان الكوفى، مناقب الامام أمير المؤمنين (ع)، تحقيق محمد باقر المحمودى، الطبعة الاولى، مجمع احياء الثقافة الاسلامية، قم، ۱۴۱۲ ق. ج ۱، ص ۱۱۹؛ امالى الصدوق، صص ۴۶۰-۴۶۱؛ أبو عبد اللّه محمد بن النعمان البغدادى الملقّب بالمفيد، الفصول المختارة فى العيون و المحاسن، الطبعة الرابعة، دار الاضواء، بيروت، ۱۴۰۵ ق. ص ۲۳۵؛ الارشاد، ص ۸۳.
[6]  الغدير، ج ۲، ص ۳۴.
[7] دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی «منطق عملی»، جلد: ۴، صفحه: ۱۶۶، دريا، تهران - ایران، 1383 ه.ش.
[8]  نهج البلاغه، حكمت ۳۴۷.
[9]  جامع الاخبار، ص ۱۲۸؛ محمد السبزوارى، معارج اليقين فى اصول الدين، تحقيق علاء آل جعفر، الطبعة الاولى، مؤسّسة آل البيت لاحياء التراث، قم، ۱۴۱۰ ق. ص ۳۶۴؛ بحار الانوار، ج ۹۵، ص ۳۶۰.
[10]  نهج البلاغه، حكمت ۲۹۱.
[11] دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی «منطق عملی»، جلد: ۴، صفحه: ۱۶۸، دريا، تهران - ایران، 1383 ه.ش.
[12]  شرح غرر الحكم، ج ۲، ص ۵۲۰؛ عيون الحكم و المواعظ، ص ۱۴۱.
[13]  شرح غرر الحكم، ج ۵، ص ۱۶۰؛ عيون الحكم و المواعظ، ص ۴۲۹.
[14]  غرر الحكم، ج ۲، ص ۱۷۸؛ عيون الحكم و المواعظ، ص ۴۴۴.
[15]  مصنف عبد الرزّاق، ج ۲، ص ۱۶۲؛ مسند احمد بن حنبل، ج ۲، ص ۲۴۲؛ صحيح مسلم، ج ۱۷، ص ۶۸؛ مسند أبى يعلى الموصلى، ج ۱۱، ص ۱۶۹؛ الكافى، ج ۱، ص ۴۴۳؛ مجمع الزوائد، ج ۱۰، ص ۲۱۳؛ الجامع الصغير، ج ۲، ص ۲۳۹؛ كنز العمّال، ج ۱، ص ۵۲، ج ۴، ص ۲۵۰، ج ۱۲، ص ۴۱۷.
[16] دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی «منطق عملی»، جلد: ۴، صفحه: ۱۷۰، دريا، تهران - ایران، 1383 ه.ش.

   یکشنبه 23 بهمن 1401


فرم در حال بارگذاری ...

آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
ه آینده با امید و انگیزه نگاه می‌کنم. اهداف من شامل پیشرفت در کارم توسعه مهارت‌های شخصی و حرفه‌ای، و ادامه مشارکت در فعالیت‌های اجتماعی است. امیدوارم بتوانم به عنوان یک طلبه مؤثر، نقش خود را در جامعه ایفا کنم و به بهبود شرایط زندگی خود و دیگران کمک کنم.
جستجو
 
مداحی های محرم