« راه های درمان سخن چینی | فضلبن سهل سرخسى » |
وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً …
حجرات: 12. در اين آيه روشن شده كه غيبت بحكم خوردن گوشت مرده برادر است، تشبيه بمرده ظاهرا از جهت غياب طرف و تشبيه بخوردن گوشتش بنظر ميايد براى آنست كه احترام مغتاب و مورد اطمينان بودنش را از بين مىبرد گوئى گوشت او را خورده و فقط استخوان را از او باقى گذاشته است.
قاموس قرآن، ج6، ص: 185
بموجب اخبار، واقعيّت غيبت همين است و در آخرت نيز بهمان شكل مجسّم خواهد شد در مستدرك كتاب حجّ باب غيبت از قطب راوندى نقل شده: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در شب معراج قومى را ديد كه جيفهها ميخورند فرمود:
اى جبرئيل اينها كدام كسانند؟ گفت:
آنانكه گوشتهاى مردم را ميخورند.
در مجمع و جوامع الجامع روايت شده:
ابو بكر و عمر، سلمان را محضر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرستادند تا طعامى بياورد حضرت بخازنش اسامه حواله كرد، اسامه گفت: چيزى در اختيار من نيست.
سلمان پيش آندو برگشت، گفتند:
اسامه بخل كرده و اگر سلمان را بچاه پر آبى بفرستيم آبش فرو رود. چون ابو بكر و عمر نزد آنحضرت آمدند فرمود: چرا سبزى گوشت را در دهان شما مىبينم؟ گفتند: يا رسول اللّه ما امروز گوشت نخوردهايم! فرمود:
گوشت سلمان و اسامه را ميخورديد پس آيه فوق نازل شد.
نظير اين روايت بدو طريق از درّ منثور در الميزان نقل شده است.[1]
قاموس قرآن ؛ ج5 ؛ ص137
غيبة: بدگوئى در پشت سر ديگرى.
آنچه در غياب شخص بدگوئى ميشود اگر در او باشد آن غيبت است و اگر در وى نباشد بهتان ناميده ميشود و اگر رو برو گفته شود آنرا شتم (فحش) گويند، كلمه غيبت اسم است بمعنى اغتياب و بدگوئى. وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً حجرات: 12. بعضى از شما از بعضى بدگوئى و غيبت نكند آيا يكى از شما خوش دارد گوشت مرده برادرش را بخورد رجوع شود به «لحم».[2]
فرهنگ ابجدى ؛ متن ؛ ص963
الهَمَّاز- آنكه عيبجوئى و بدگوئى كسى را كند.[3]
فرهنگ ابجدى ؛ متن ؛ ص992
الوَقَّاع- آنكه از مردم غيبت كند، سخن چين[4]
فرهنگ ابجدى ؛ متن ؛ ص964
الهُمَزَة- سخنچين و عيبجوى مردم، آنكه ديگرى را غيبت كند.[5]
فرهنگ ابجدى ؛ متن ؛ ص937
النَّمِيم- غيبت و سخنچينى.[6]
فرهنگ ابجدى ؛ متن ؛ ص936
النَّمْلَة- سخنچينى.[7]
فرهنگ ابجدى ؛ متن ؛ ص936
النَّمَم- [نمّ]: سخنچينى[8]
فرهنگ ابجدى ؛ متن ؛ ص936
النُّمْلَة- دو بهم زنى، سخنچينى[9]
فرهنگ ابجدى ؛ متن ؛ ص936
النَّمِل- سخنچين و دو بهم زن[10]
فرهنگ ابجدى ؛ متن ؛ ص935
نمَ- نَمّاً [نمّ] الحديثَ: سخنچينى كرد و آنرا با فتنهانگيزى آشكار كرد،- الحَديثُ:
سخن آشكار شد،- الشَّىءَ: بوى آن چيز پراكنده شد،،- تِ الريحُ: باد حركت كرد و با خود بوى آورد،- الكَلَامَ: سخن را با دروغ آراست،،- بَيْنَ النّاس: ميان مردم سخنچينى كرد،- عن الشّيءِ: سخنچينى را آشكار و پراكنده كرد.[11]
مصباح الشريعة / ترجمه مصطفوى ؛ متن ؛ ص203
حضرت صادق (ع) فرمود: غيبت حرام است بر هر مسلمانى، و شخص غيبتكننده در هر حالى باشد گناهكار است. و حقيقت غيبت آنست كه كسى را ياد كنى با يك صفت و عملى كه در نظر تو نامطلوب است، ولى نزد خداوند متعال عيب و اشكالى ندارد، و اهل علم و معرفت هم آن را ناپسند و قبيح نمىشمارند.
و اما ياد كردن كسى به يك عملى كه نزد خداوند متعال ناپسند و بد باشد، و شخص عامل هم نزد اهل معرفت در مورد ملامت و توبيخ قرار گيرد؛ پس آن غيبت نيست، اگر چه آن شخص هم خوش نداشته باشد. و در اين مورد شرط است كه گوينده از آن عمل دور و بر كنار بوده، و نظرى به جز حقيقت و جدا كردن حق از باطل از نظر قول خدا و رسول او نداشته، و هيچ گونه غرض و مقصود ديگرى در قلب او نباشد.[12]
مصباح الشريعة / ترجمه مصطفوى ؛ متن ؛ ص204
متذكر شدن از حالات و اعمال ديگران بر چهار قسم تصور مىشود:
1- تذكر از حالات و اعمالى كه واقعيت دارد و از نظر شرع بىاشكال است.
2- از آنچه واقعيت دارد و از نظر شرع مقدس ناپسند است.
3- از آنچه واقعيت ندارد و شرعا بىاشكال است.
4- از آنچه واقعيت ندارد و اشكال شرعى دارد.
قسم اول با آن خصوصيات كه مذكور شد مورد غيبت است.
مباش در پى آزار و هر چه خواهى كن* كه در شريعت ما غير از اين گناهى نيست قسم دوم با حفظ شرايط گذشته از مورد غيبت بيرون است.
قسم سوم مورد دروغ است.
قسم چهارم مورد افتراء و تهمت است.
و در ميان اين چهار قسم آنچه از همه آنها كمتر تحقق خارجى پيدا مىكند قسم دوم است، زيرا عارى و خالى بودن گوينده از آن عملى كه متذكر مىشود و در عين حال خالص بودن قلب او از اغراض فاسده و نيات سوء در بيان خود بسيار دشوار است. و چون اين شرايط موجود نباشد؛ تذكر او از جهت اين كه خود او مرتكب اين عمل بوده و بر خلاف كردار خود حرف زده و يا قلب او از اغراض فاسده و سوء نيات خالى نيست؛ باز معصيت خواهد بود.
عيب رندان مكن اى زاهد پاكيزه سرشت* كه گناه دگران بر تو نخواهند نوشت من اگر نيكم و گر بد تو برو خود را باش* هر كسى آن درود عاقبت كار كه كشت و در موردى كه (قسم دوم) غيبت جايز بود، شرط مىشود كه گوينده غرض شخصى اهانت و تنزل دادن مقام طرف نداشته باشد، و اگر نه به عنوان ديگر كه سوء قصد و نيت اهانت و ضرر آبروئى باشد، گوينده مؤاخذه خواهد شد، اگر چه طرف در واقع مستحق اين سخن بوده و در حق او واقعيت داشته باشد.
پس در صورتى كه مرتكب غيبت شدى و گفتار غايبانه تو به گوش طرف رسيد، لازم است از او حلاليت بطلبى، و اگر از گفته تو آگاه نشد، براى او طلب مغفرت و آمرزش كن. و غيبت كردن اعمال نيكوى آدمى را محو مىكند چنان كه آتش هيزم را مىخورد. خداوند متعال به حضرت موسى (ع) وحى فرمود: شخص غيبتكننده آخرين كسى است كه داخل بهشت مىشود اگر توبه كند، و اگر توبه نكرد او نخستين كسى خواهد بود كه داخل آتش شود. خداوند متعال مىفرمايد: آيا دوست مىدارد يكى از شما كه گوشت مرده برادر خود را بخورد در صورتى كه آن را شديدا كراهت مىداريد.[14]
مصباح الشريعة / ترجمه مصطفوى ؛ متن ؛ ص205
غيبت كردن كشف مىكند از وجود، صفتهاى خود بينى و خود نمايى و خودستايى و حسد و بخل و محبت به دنيا، و تا يكى از اين خويهاى درونى جلوه و ظهور نكرده است، آدمى براى بدبينى و بد گويى از ديگران مهيا نخواهد شد.
و داشتن اين صفات حيوانى منافى اخلاص در عمل و توجه به عظمت پروردگار متعال و بندگى و خضوع و خشوع است، و از اين لحاظ طاعت و عبادت با ظهور اين صفات حيوانى و با فقدان اخلاص و توجه و خضوع؛ آن طورى كه بايد و شايد صورت نخواهد گرفت. و ديگر آنكه:
چنان كه شخص مرده هيچ گونه قدرت و اختيار و توجه نداشته، و براى اثبات شخصيت و دفاع از حقوق خود و اعمال نيرو و اظهار مقصود خود توانايى ندارد. همچنين است شخص غائبى كه به ضرر او سخن گفته شده و در مقامى كه دور از توانايى و نفوذ و قدرت او است از او بدگويى شود.
پس غيبت و بدگويى از شخص غائب، مانند حمله كردن به مرده و ضرر زدن به جسم و بدن او است كه كمترين قدرتى براى دفاع از خود نخواهد داشت.[15]
مصباح الشريعة / ترجمه مصطفوى ؛ متن ؛ ص206
و غيبت جهات و راههاى مختلفى پيدا مىكند مانند ياد كردن و ذكر عيب و نقصى از جهت خلقت و يا اخلاق و يا عقل و يا اعمال و يا معاملات و يا مسلك و مذهب دينى و يا از جهت جهل و يا نقص در طائفه و امثال آن. و منشأ و ريشه غيبت بر ده نوع بود:
1- روى خشم و غيظى كه دارد و مىخواهد با غيبت جوش خود را تسكين بدهد.
2- به خاطر مساعدت و خير خواهى و يا منافرت و بد خواهى به قومى تحريك براى غيبت می شود.
3- براى اينكه كسى را متهم كند شروع به غيبت می كند.
4- چون مىخواهد سخنى را بدون تحقيق و بررسى تصديق كند؛ قهرا لازم مىشود كه براى اثبات آن سخن غيبت كند.
5- چون نسبت به كسى سوء ظن پيدا كرده است: غيبت را تجويز مىكند.
6- چون حسد مىورزد مجبور مىشود به غيبت كردن.
7- براى اينكه استهزاء و مسخره كند غيبت مىكند.
8- تعجب كردن او موجب غيبت مىشود.
9- به خاطر انزجار و ملالتى كه دارد غيبت مىكند.
10- براى زينت دادن كلام و جالب بودن آن غيبت مىكند.
پس اگر مىخواهى كه از غيبت خود دارى كنى، لازمست توجه تو تنها به خداوند متعال بوده، و از ذكر مردم و از توجه به مردم و از فكر و انديشه در باره مردم (كه مبدء ريشههاى دهگانه غيبت است) منصرف باشى، و در اين صورت خداوند متعال عمل غيبت تو را كه از توجه به مردم حاصل مىشد مبدل مىكند به عبرت و پندگرفتن از اوضاع و حالات و اعمال مردم، و بر مىگرداند عقاب و گناه را كه اثر غيبت بود به ثواب و اجر نيكو كه در اثر عبرت حاصل خواهد شد.[16]
مصباح الشريعة / ترجمه مصطفوى ؛ متن ؛ ص207
منشأ اصلى و علت نخستين براى غيبت كردن، توجه به مردم و مراقبه اعمال و حالات آنان است. كسى كه خضوع و خشوع و توجه او نسبت به پروردگار متعال كمتر است، قهرا ارتباط و تماس او با غير خدا بيشتر و عميقتر گشته، و چون قلبش صفاء و روحانيت و نورانيت كامل پيدا نكرده است، در اثر برخوردها و انس و اختلاط، مبتلا به سوء ظن و حسد و تكبر و تعجب و تزين و ساير صفات رذيله شده، و منجر به غيبت و بد گويى خواهد شد. ترك كردن غيبت وقتى براى انسان ميسور است كه: قلب خود را از صفات رذيله و اخلاق سوء حيوانى تزكيه نموده، و از اين راه ريشههاى غيبت را سوزانيده، و از كسى بد گويى نخواهد كرد.[17]
تحفة الأولياء (ترجمه أصول كافى) ؛ ج4 ؛ ص95[18]
چند نفر از اصحاب ما روايت كردهاند، از احمد بن محمد، از حسن بن محبوب، از عبداللَّه بن سنان، از امام جعفر صادق عليه السلام كه فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: آيا نمىخواهيد كه شما را خبر دهم به بَدان يا بدترين شما؟ صحابه عرض كردند: يا رسول اللَّه! بلى، مىخواهيم. فرمود: آنان كه به سخنچينى، بسيار روندگانند در ميان مردمان (يعنى سخن آن را به نزد اين، و سخن اين را به نزد آن مىبرند، تا فتنه و نزاع در ميان ايشان اندازند)، و آنان كه در ميان دوستان جدايى مىاندازند، و از براى بىگناهان، عيب يا عيبها مىجويند»[19]
تحف العقول / ترجمه حسن زاده ؛ ص25
اى على! از غيبت و سخن چينى بر حذر باش؛ زيرا غيبت روزه را مىشكند و سخنچينى سبب عذاب قبر مىشود.[20]
ترجمه من لا يحضره الفقيه ؛ ج6 ؛ ص311
پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به اصحاب خود فرمود: آيا شما را از شريرترينتان باز نگويم؟ گفتند: چرا، يا رسول اللَّه. فرمود: آرى آنان كسانى هستند كه راه نمّامى را همى پويند، و دوستان را از هم جدا ميسازند، و از پاكان و پاكيزگان عيبجوئى ميكنند.[21]
پاداش نيكيها و كيفر گناهان / ترجمه ثواب الأعمال ؛ ص726
كسى كه در نزد حاكمى نسبت به برادر دينى خود بدگويى كند، اگر از جانب آن حاكم، گزندى به او نرسد خداوند متعال تمام اعمال آن شخص بدگو را تباه مىسازد، ولى اگر در اثر بدگوئى او آسيبى از جانب حاكم به آن شخص برسد، خداوند او را با هامان (وزير فرعون) در يك طبقه از جهنّم قرار خواهد داد.[22]
ثواب الأعمال و عقاب الأعمال / ترجمه انصارى ؛ ص285
. ابو الورد از امام باقر (ع) نقل كرده است كه فرمود: هر كس نزد او از برادر مؤمنش بدگويى شود و از او حمايت و دفاع كند، خداوند او را در دنيا و آخرت يارى مىكند. و هر كس نزد او از برادر مؤمنش غيبت شود و با اينكه قدرت بر دفاع از او دارد او را يارى نكند و از او دفاع ننمايد، خداوند او را در دنيا و آخرت پست خواهد ساخت.[23]
ثواب الأعمال و عقاب الأعمال / ترجمه غفارى ؛ ص564
از آن كسى كه از گوشت بدن خويش ميخورد پرسند كه قصّه او چيست و اين بينوا چه كرده كه از عذابش ما با همه بدبختيهائى كه خود داريم در شكنجهايم، گويد: اين فلك زده گوشت مردم را بسبب غيبتى كه از آنها ميكرده خورده، و براى نمّامى و سخن چينى گام برميداشته است.[24]
ثواب الأعمال و عقاب الأعمال / ترجمه غفارى ؛ ص654
هر كس غيبت برادر مسلمان خود را بنمايد روزهاش باطل شود[25] و وضويش بشكند، و چنانچه در آن حال بميرد در حالى مرده است كه حرام خدا را حلال شمرده (1) و هر كس بقصد نمّامى و سخن چينى ميان دو تن گام بردارد، خداوند در قبر بر او مسلّط سازد آتشى را كه او را بسوزاند تا روز قيامت، و چون از قبر بيرون آيد خداوند بر وى مسلّط نمايد اژدهائى را كه پيوسته گوشت بدن او را بگزد تا اينكه آن شخص بدوزخ رود.[26]
ثواب الأعمال و عقاب الأعمال / ترجمه غفارى ؛ ص655
هر كس در مجلسى بد گوئى و غيبتى را كه در باره برادر هم كيشش ميشنود ردّ كند و از او دفاع نمايد، خداوند هزار باب از شرّ و بدى را در دنيا و آخرت از او بگرداند، و چنانچه غيبت را شنيد و ردّ نكرد بلكه او را خوش آمد گناه و كيفر او مانند گناه و كيفر آن كس باشد كه خود غيبت و بدگوئى نموده است[27]
الخصال / ترجمه فهرى ؛ ج1 ؛ ص73
رسول خدا (ص) فرمود: غيبت كردن از زنا كردن سختتر است عرض شد: يا رسول اللَّه براى چه؟ فرمود: آنكه زنا كند اگر توبه نمايد خداوند توبهاش را مىپذيرد ولى آنكه غيبت ميكند اگر توبه كرد تا آن كس كه از او بدگوئى شده از حق خود نگذرد خداوند توبه بدگو را نمىپذيرد.[28]
الخصال / ترجمه فهرى ؛ ج1 ؛ ص239
كسى كه بدون جهت از برادر مؤمن بدگوئى كند شيطان در سرشت او دست داشته است[29]
الخصال / ترجمه فهرى ؛ ج2 ؛ ص755
مبادا بدگوئى مسلمانى بكنيد كه مسلمان از برادر خود بدگوئى نميكند با اينكه خداى عز و جل اين كار را نهى كرده و فرموده است برخى از شما برخى را بدگويى نكند آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر خود را در حالى كه مردار است بخورد؟ (حجرات 14).[30]
نهج البلاغة / ترجمه دشتى ؛ ص261
1 پرهيز از شنيدن غيبت
اى مردم! آن كس كه از برادرش، اطمينان و استقامت در دين و درستى راه و رسم را سراغ دارد، بايد به گفته مردم در باره او گوش ندهد.
آگاه باشيد! گاهى تير انداز، تير افكند و تيرها به خطا مىرود، سخن نيز چنين است، در باره كسى چيزى مىگويند كه واقعيّت ندارد و گفتار باطل تباه شدنى است، و خدا شنوا و گواه است.
بدانيد كه ميان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نيست.[31]
نهج البلاغة / ترجمه دشتى ؛ ص259
پرهيز دادن از غيبت و بدگويى
به كسانى كه گناه ندارند، و از سلامت دين برخوردارند، رواست كه به گناهكاران ترحّم كنند، و شكر اين نعمت گزارند، كه شكرگزارى آنان را از عيب جويى ديگران باز دارد، چرا و چگونه آن عيب جو، عيب برادر خويش گويد؟ و او را به بلايى كه گرفتار است سرزنش مىكند؟ آيا به خاطر ندارد كه خدا چگونه او را بخشيد و گناهان او را پرده پوشى فرمود؟ چگونه ديگرى را بر گناهى سرزنش مىكند كه همانند آن را مرتكب شده! يا گناه ديگرى انجام داده كه از آن بزرگتر است؟ به خدا سوگند! گر چه خدا را در گناهان بزرگ عصيان نكرده و تنها گناه كوچك مرتكب شده باشد، اما جرأت او بر عيب جويى از مردم، خود گناه بزرگترى است.
اى بنده خدا، در گفتن عيب كسى شتاب مكن، شايد خدايش بخشيده باشد، و بر گناهان كوچك خود ايمن مباش، شايد براى آنها كيفر داده شوى! پس هر كدام از شما كه به عيب كسى آگاه است، به خاطر آنچه كه از عيب خود مىداند بايد از عيب جويى ديگران خود دارى كند،[32]
الأمالي (للمفيد) / ترجمه استاد ولى ؛ متن ؛ ص155
اسحاق بن عمار: از امام صادق (ع) روايت كند كه رسول خدا (ص) فرمود: اى كسانى كه به زبان ايمان آورده و هنوز ايمان بدلهاى شما راه پيدا
الأمالي (للمفيد) / ترجمه استاد ولى، متن، ص: 156
نكرده، از عيوب مؤمنين پىجوئى نكنيد، و بدگوئى مسلمانان ننمائيد، كه هر كس از مؤمنين عيبجوئى كند خداوند از عيوب او پىجوئى نمايد، و هر كس كه خدا از عيوبش پىجوئى نمايد او را در اندرون خانهاش رسوا سازد (يعنى هر چند كه كار زشت را پنهان انجام دهد).[33]
الأمالي (للمفيد) / ترجمه استاد ولى ؛ متن ؛ ص205
نعمان گويد: امام باقر (ع) فرمود: هر كس از احوال دوستان جويا شود از احوال وى پى جو شوند، و هر كس كه در حوادث ناگوار روزگار صبر پيشه نسازد در برابر آنها زبون بماند، و اگر از مردم بدگوئى كنى از تو بدگوئى كنند، و اگر از آنان دست بدارى تو را رها نسازند. گفتم: پس چه كنم؟ فرمود: از آبروى خود براى روز فقر و تنگدستى خويش بآنان وام بده.[34]
نزهة النواظر / ترجمه معدن الجواهر ؛ ص130
نمامى يعنى سخن چينى كردن بگفتن يا نوشتن يا صراحت يا اشاره و آن رذل ترين صفات خبيثه است و ثلث عذاب قبر بواسطه اين صفت است بلكه از كلام الهى استفاده كردهاند كه نمّام اولاد حرام است و هر كه حقيقت اين صفت خبيثه را بشناسد ميداند كه سخن چين بدبختترين مردمان و خبيثترين ايشان است
ميان دو كس جنگ چون آتش است
سخن چين بدبخت هيزم كش است
كنند اين و آن خوش دگر باره دل
وى اندر ميان كوربخت و خجل
ميان دو تن آتش افروختن
نه عقلست خود را در آن سوختن
و بدترين انواع سخن چينى سعايت است يعنى نمّامى كردن نزد كسى كه از او بيم ضررى و اذيّت و كشتن باشد مانند سلاطين و حكّام و رؤساء[35]
مجموعه ورام، آداب و اخلاق در اسلام / ترجمه تنبيه الخواطر ؛ ص237
حرف سخن چين را باور نكن، زيرا او فاسق است و شهادتش پذيرفته نيست، خداى متعال فرموده است: «… اگر فاسقى خبرى براى شما آورد، بررسى كنيد، مبادا از روى نادانى به شما آسيب رساند! …» (1) پس لازم است كه او را نهى كنيد، و نصيحت كنيد، و بدكارى او را بازگو كنيد. خداى متعال فرموده است: «به نيكى امر كن و از بدى بازدار.»[36]
مجموعه ورام، آداب و اخلاق در اسلام / ترجمه تنبيه الخواطر ؛ ص238
نقل شده است كه دانايى از دانايان يكى از برادرانش را ملاقات كرد و از كسى گزارشى به او داد، آن مرد دانا گفت: دير به ديدار من آمدى، وقتى هم آمدى سه جنايت با خود آوردى: برادرم را با من دشمن كردى، و قلب خالى مرا پريشان كردى، و خودت را نيز متهم كردى.[37]
إرشاد القلوب / ترجمه رضايى ؛ ج1 ؛ ص281
يكى ديگر از صفات زشت سخنچينى است سخن چينى گناهش از غيبت بزرگتر و وزر و وبالش بيشتر است زيرا كه نمّام غيبت ميكند و سخن را هم از جايى بجاى ديگر نقل ميكند او را
إرشاد القلوب / ترجمه رضايى، ج1، ص: 282
گمراه مىنمايد در نتيجهى سخنى كه باو رسانده و شخص نمّام سخن را انتشار ميدهد.
خداى تعالى اصلا باب سخنچينى را بسته و منع فرموده كه سخن او را بپذيريد چنانچه ميفرمايد:
إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ[38] اگر فاسقى خبرى آورد تحقيق كنيد و زود باور مكنيد كه از روى نادانى مردمى را برنج اندازيد بعد هم پشيمان شويد درين آيه نمّام فاسق ناميده شده و نيز دستور داده كه حرف او را قبول نكنيم مگر پس از بررسى و تحقيق يا بعد از اقرار به سخن چينى و نيز آن كس را كه حرف سخن چين را بپذيرد جاهل و نادان شمرده.
مردى بحضرت على بن الحسين عليه السّلام عرضكرد كه فلان شخص در بارهى شما چنين و چنان ميگويد حضرت باو فرمود: كه حق برادرى برادرت را بجا نياوردى با اينكه او ترا امين دانست تو در بارهى او خيانت كردى و نيز احترام ما را هم نگاه نداشتى زيرا كه ما از تو سخنى شنيديم كه نياز و احتياجى به شنيدن آن نداشتيم آيا نميدانى كه سخن چينان سگهاى دوزخند ببرادرت بگو مرگ براى همهى ماست و قبر ما را در برگيرد روز قيامت وعدهگاه ماست خدا در آن روز بين ما قضاوت كند[39]
إرشاد القلوب / ترجمه سلگى ؛ ج1 ؛ ص129
اگر توبه مربوط به آبروى ديگران و دشنام و تهمت و سخنچينى و غيره است، لازم است كه صاحب حق را راضى نمايد و به هر شكل ممكن برائت او را در ميان مردم ابراز نمايد و دروغ خود را براى مردم روشن سازد (تا از صاحب حق اعاده حيثيّت به عمل آورده باشد) و اگر توبه مربوط به كشتن و شكستن عضوى از طرف باشد، و يا جراحت و آسيبى به او رسانده باشد، لازم است خود را در معرض صاحب حق قرار دهد تا قصاص كند و يا ديه بگيرد و خلاصه به نحوى از انحا رضايت وى را به جاى آورد.[40]
إرشاد القلوب / ترجمه سلگى ؛ ج1 ؛ ص304
َيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ[41]: واى بر هر عيبجوى مسخرهكنندهاى! فرمودهاند: «همزه» يعنى: كسى كه به مردم طعنه مىزند و «لمزه» يعنى: كسى كه با غيبت گوشت مردم را مىخورد.
سزاوار است كه وقتى انسان مىخواهد عيبت ديگران را ذكر كند، به ياد عيبهاى خود بيفتد و آنها را در وجود خود ريشهكن سازد و از آنها استغفار نمايد. بر شما باد كه هميشه خدا را ياد كنيد، زيرا درمان بيماريهاى روحى و جسمى شما همان است و از بدگويى ديگران حذر كنيد كه سبب بيمارى شما مىگردد.
روزى حضرت عيسى عليه السّلام با حواريون خود از كنار سگى متعفّن[42] مىگذشت، حواريون گفتند: چه بوى بدى مىدهد؟ آن حضرت فرمود: عجب دندانهاى سفيدى دارد، كنايه از اينكه زبانت را (اى شنونده) جز بر خير حركت مده.[43]
إرشاد القلوب / ترجمه سلگى، ج1، ص: 305
حقيقت غيبت چيست؟
حقيقت غيبت آن است كه چيزى را به ديگرى نسبت بدهى كه اگر به گوشش برسد، آن را ناخوش دارد و به آن راضى نباشد، و اين نسبت در همه چيز صادق است، مثلا: راجع به نسبت و خاندان وى، چيزى گفته شود (كه بىاصل و نسب است) و يا بدنش فلان نقص را دارد، و يا مثلا ديوانه و كم عقل است، و يا كارهايش از روى حساب و كتاب نيست يا دينش سست است، يا بد اخلاق و رياكار است و يا لباسش چرك است،[44] (خلاصه تحت هر عنوانى او را تحقير كنى، شرعا حرام است و انسان در مورد آن كيفر مىشود).[45]
إرشاد القلوب / ترجمه سلگى ؛ ج1 ؛ ص305
تعريف و معنى غيبت، و پاداش جلوگيرى از غيبت
پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: حد غيبت اين است كه در باره ديگرى چيزى بگويى (كه اگر به گوشش برسد او را ناخوش آيد) و آن صفت در او باشد، و اگر دروغ گفته باشى؛ تهمت محسوب مىگردد و كسى كه در مجلس غيبت حاضر شود و به آن گوش دهد، در آن شريك است و اگر از آن جلوگيرى كند، خداوند او را مىبخشد.[46]
و نيز پيامبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: كسى كه از ريختن آبروى مسلمانى جلوگيرى نمايد، خداوند در قيامت او را از آتش دوزخ نجات مىدهد.[47] و فرمود: خوشا به حال كسى كه به عيبهاى خود بينديشد، و به عيوب مردم نپردازد.[48]
إرشاد القلوب / ترجمه سلگى ؛ ج1 ؛ ص306
انگيزه غيبت
علت غيبت كردن به سينههاى پر از حسد و خشم نسبت به ديگران باز مىگردد، و اگر اين دو صفت را انسان در خود بكشد، غيبتش نسبت به مردم بسيار كمتر مىگردد.
پيامبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: دوزخ درى دارد كه كسى وارد آن نمىشود، مگر آن كس كه كينه خود را عملى ساخته باشد.
و فرمود: هر كس در حال قدرت، خشم خود را فرو برد، خداوند او را در انتخاب حور العين آزاد مىگذارد و هر چه خواست مىتواند انتخاب نمايد.[49] در كتابهاى آسمانى گذشته چنين آمده بود: اى فرزند آدم در هنگام خشم مرا ياد كن تا من هم در هنگام خشم تو را ياد كنم و تو را با ديگران هلاك نكنم.[50] لازم است انسان خردمند به جاى پرداختن به ديگران، به امور خود و معاش و فرزندان خود بپردازد، در اين صورت از ديگران غيبت نخواهد كرد، و در جايى كه اشتغال انسان به غير از ذكر خدا، خسارت محسوب مىگردد، تكليف غيبت معلوم است، (كه چه زيان بزرگى نصيب او مىگردد).[51]
إرشاد القلوب / ترجمه سلگى ؛ ج1 ؛ ص307
مذمّت سخنچينى
در مورد سخنچينى بايد گفت: كه گناهش از غيبت بيشتر و بزرگتر است، زيرا سخنچين علاوه بر غيبت، با نقل سخن، ديگران را به آزار برادران خود وامىدارد[52] و سبب ايجاد فتنه و فساد و كينه در جامعه مىگردد، خلاصه اين خصلت ناپسند و پست يكى از بدترين و كثيفترين صفات است. خداوند اين خصلت را نكوهش كرده و سخنچين را فاسق ناميده و ديگران را از قبول سخنهايش بر حذر داشته و فرموده:
إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ[53]: هر گاه فاسقى (سخنچين) خبرى برايتان آورد، (فورى قبول نكنيد)[54]
منهج اليقين (شرح نامه امام صادق عليه السلام به شيعيان) ؛ ص259
از جمله كبائر- چنانچه از چند حديث ظاهر مىشود-، نَميمه است، و نمّام، كسى است كه شخصى را از ديگرى به سخنان راست يا دروغ برنجاند. و احاديث در مذمّت و عِقاب نميمه، بسيار است[55]
منابع فقه شيعه (ترجمه جامع أحاديث الشيعة) ؛ ج22 ؛ ص497
به تحقيق از بزرگترين افسونگرى، سخنچينى است كه با آن ميان دوستداران جدايى افكنده و ميان دوستان مخلص و صميمى دشمنى ايجاد و به وسيله آن خونها ريخته مىشود و خانهها ويران مىگردد و پردهها برداشته مىشود و سخنچين، بدترين كسى است كه بر زمين گام برمىدارد.[56]
[57]
[1] قرشى بنايى، على اكبر، قاموس قرآن - تهران، چاپ: ششم، 1412ق.
[2] قرشى بنايى، على اكبر، قاموس قرآن - تهران، چاپ: ششم، 1412ق.
[3] بستانى، فؤاد افرام، فرهنگ ابجدى - تهران، چاپ: دوم، 1375ش.
[4] بستانى، فؤاد افرام، فرهنگ ابجدى - تهران، چاپ: دوم، 1375ش.
[5] بستانى، فؤاد افرام، فرهنگ ابجدى - تهران، چاپ: دوم، 1375ش.
[6] بستانى، فؤاد افرام، فرهنگ ابجدى - تهران، چاپ: دوم، 1375ش.
[7] بستانى، فؤاد افرام، فرهنگ ابجدى - تهران، چاپ: دوم، 1375ش.
[8] بستانى، فؤاد افرام، فرهنگ ابجدى - تهران، چاپ: دوم، 1375ش.
[9] بستانى، فؤاد افرام، فرهنگ ابجدى - تهران، چاپ: دوم، 1375ش.
[10] بستانى، فؤاد افرام، فرهنگ ابجدى - تهران، چاپ: دوم، 1375ش.
[11] بستانى، فؤاد افرام، فرهنگ ابجدى - تهران، چاپ: دوم، 1375ش.
[12] منسوب به جعفر بن محمد، امام ششم عليه السلام، مصباح الشريعة / ترجمه مصطفوى - تهران، چاپ: اول، 1360ش.
[13] منسوب به جعفر بن محمد، امام ششم عليه السلام، مصباح الشريعة / ترجمه مصطفوى - تهران، چاپ: اول، 1360ش.
[14] منسوب به جعفر بن محمد، امام ششم عليه السلام، مصباح الشريعة / ترجمه مصطفوى - تهران، چاپ: اول، 1360ش.
[15] منسوب به جعفر بن محمد، امام ششم عليه السلام، مصباح الشريعة / ترجمه مصطفوى - تهران، چاپ: اول، 1360ش.
[16] منسوب به جعفر بن محمد، امام ششم عليه السلام، مصباح الشريعة / ترجمه مصطفوى - تهران، چاپ: اول، 1360ش.
[17] منسوب به جعفر بن محمد، امام ششم عليه السلام، مصباح الشريعة / ترجمه مصطفوى - تهران، چاپ: اول، 1360ش.
[18] كلينى، محمد بن يعقوب، تحفة الأولياء (ترجمه أصول كافى) - قم، چاپ: اول، 1388 ش.
[19] . بنابر اختلاف نسخ كافى.( مترجم)
[20] ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول / ترجمه حسن زاده - قم، چاپ: اول، 1382ش.
[21] ابن بابويه، محمد بن على، ترجمه من لا يحضره الفقيه - تهران، چاپ: اول، 1367ش.
[22] ابن بابويه، محمد بن على، پاداش نيكيها و كيفر گناهان / ترجمه ثواب الأعمال - قم، چاپ: اول، 1381ش.
[23] 2 - قم، چاپ: اول، 1382 ش.
[24] ابن بابويه، محمد بن على، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال / ترجمه غفارى - تهران، چاپ: اول، بى تا.
[25] مراد از بطلان روزه و نقض وضو تباه شدن نتيجه و ثواب آنست نه اينكه غيبت از مفطرات روزه و يا مبطلات وضو باشد بقسمى كه قضاء روزه و تجديد وضو بر او واجب شود.
[26] ابن بابويه، محمد بن على، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال / ترجمه غفارى - تهران، چاپ: اول، بى تا.
[27] ابن بابويه، محمد بن على، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال / ترجمه غفارى - تهران، چاپ: اول، بى تا.
[28] ابن بابويه، محمد بن على، الخصال / ترجمه فهرى - تهران، چاپ: اول، بى تا.
[29] ابن بابويه، محمد بن على، الخصال / ترجمه فهرى - تهران، چاپ: اول، بى تا.
[30] ابن بابويه، محمد بن على، الخصال / ترجمه فهرى - تهران، چاپ: اول، بى تا.
[31] شريف الرضي، محمد بن حسين، نهج البلاغة / ترجمه دشتى - ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1379ش.
[32] شريف الرضي، محمد بن حسين، نهج البلاغة / ترجمه دشتى - ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1379ش.
[33] مفيد، محمد بن محمد، الأمالي (للمفيد) / ترجمه استاد ولى - مشهد، چاپ: اول، 1364ش.
[34] مفيد، محمد بن محمد، الأمالي (للمفيد) / ترجمه استاد ولى - مشهد، چاپ: اول، 1364ش.
[35] كراجكى، محمد بن على، نزهة النواظر / ترجمه معدن الجواهر - تهران، چاپ: اول، بى تا.
[36] ورام بن أبي فراس، مسعود بن عيسى، مجموعه ورّام، آداب و اخلاق در اسلام / ترجمه تنبيه الخواطر - مشهد، چاپ: اول، 1369ش.
[37] ورام بن أبي فراس، مسعود بن عيسى، مجموعه ورّام، آداب و اخلاق در اسلام / ترجمه تنبيه الخواطر - مشهد، چاپ: اول، 1369ش.
[38] حجرات 6.
[39] ديلمى، حسن بن محمد، إرشاد القلوب / ترجمه رضايى - تهران، چاپ: سوم، 1377ش.
[40] ديلمى، حسن بن محمد، إرشاد القلوب / ترجمه سلگى - قم، چاپ: اول، 1376ش.
[41] الهمزه/ 1
[42] علّامه شعرانى: جائف يعنى: عفن.
[43]
مرّ عيسى عليه السّلام و معه الحواريون بكلب جائف قالوا ما اجيفه؟ فقال هو ما ابيض اسنانه.
يعنى: ما عود لسانه الّا على الخير.
[44] و الغيبة هى ان تذكر اخاك بما يكرهه.
[45] ديلمى، حسن بن محمد، إرشاد القلوب / ترجمه سلگى - قم، چاپ: اول، 1376ش.
[46] ديلمى، حسن بن محمد، إرشاد القلوب / ترجمه سلگى - قم، چاپ: اول، 1376ش.
[47]
قال النبى صلّى اللَّه عليه و آله و سلم: من ردّ عن عرض اخيه كان حقّا على اللَّه ان يعتقه من النّار.
[48]
قال النبى صلّى اللَّه عليه و آله و سلم: طوبى لمن شغله عيبه عن عيوب النّاس.
[49]
قال النبى صلّى اللَّه عليه و آله و سلم: من كظم غيظه و هو يقدر على امضائه خيّره اللَّه في اىّ حور العين شاء اخذ منهنّ.
[50]
في الحديث: اذكرنى عند غضبك اذكرك عند غضبى فلا امحقك مع من امحقه.
[51] ديلمى، حسن بن محمد، إرشاد القلوب / ترجمه سلگى - قم، چاپ: اول، 1376ش.
[52] علّامه شعرانى: من الاعزاء و هو التحريص.
: واداشتن و تحريك كردن به آزار ديگران.
[53] حجرات/ 6
[54] ديلمى، حسن بن محمد، إرشاد القلوب / ترجمه سلگى - قم، چاپ: اول، 1376ش.
[55] گلستانه، سيد علاء الدين محمد، منهج اليقين (شرح نامه امام صادق عليه السلام به شيعيان) - قم، چاپ: اول، 1429 ق / 1387 ش.
[56] بروجردى، آقا حسين، منابع فقه شيعه (ترجمه جامع أحاديث الشيعة) - تهران، چاپ: اول، 1386 ق.
[57] طرق درمان
براى مبارزه با اين پديدۀ شوم اخلاقى و قطع ريشههاى آن از درون جان آدمى قبل از هر چيز بايد به سراغ انگيزههاى آن رفت، به يقين تا عامل حسد و دنياپرستى و نفاق و حالت آزاردهى و انتقامجويى كه عوامل اصلى پديدۀ شوم نميمه و سخن چينى مىباشد از ميان نرود، اين رذيلۀ اخلاقى از وجود انسان برچيده نمىشود. ممكن است مدتى با اراده و تصميمهاى قوى، محدود يا منفى گردد، ولى باز در مواقعى خود را نشان خواهد داد.
فراموش نكنيم كه بسيارى از فضايل اخلاقى يا رذايل اخلاقى در يكديگر تأثير متقابل دارند هركدام مىتواند سبب ديگرى و گاه مسبّب از آن گردد، و اين در حالات و شرايط مختلف روى مىدهد.
ازسوىديگر دقت در پيامدها و آثار سوء نمّامى و سخن چينى و سعايت و ويرانگرى آن در سطح جامعه و درون خانوادهها و عواقب ناگوارى كه از اين رهگذر دامن همه را مىگيرد، و در بحثهاى گذشته به آن اشاره شد، و همچنين عذابها و مجازاتهاى الهى كه در دنيا و آخرت برآن مترتب است، قطعاً عامل بازدارندۀ ديگرى است.
افراد سخن چين بهويژه كسانى كه به آن عادت كردهاند، بايد آن آثار شوم اجتماعى و كيفرهاى الهى اين عمل را همه روز از نظر بگذرانند، و پىدرپى به خود تلقين كنند كه سرانجام نمّامى و سخن چينى اين است اين!، وگرنه وسوسههاى شيطانى و هوا و هوس آنها را آسوده نخواهد گذاشت.
برخورد مردم با ايمان با افراد نمّام و سخن چين مىتواند عامل بازدارنده ديگرى باشد. زيرا هنگامى كه به گفتههاى آنها اعتنا نشود، و با بىاعتنائى مواجه گردند، و مردم آنها را طرد كنند، به زودى در مىيابند كه سخنان آنها خريدارى ندارد - و سبب بدبينى و نفرت مردم مىگردد. همين امر ارادۀ آنها را در اين كار زشت تضعيف مىكند.
[57]
اين نكته نيز قابل توجه است؛ كسانى كه سخن چينى ديگران را نزد تو مىكنند دربارۀ تو نزد ديگران نيز سخنچينى خواهند كرد. همان گونه كه در حديثى در روضۀ بحار الانوار از امام صادق عليه السلام نقل شده مىخوانيم: «و من نم اليك سينم عليك؛ كسى كه نزد تو سخن چينى كند، بر ضد تو نيز سخن چينى خواهد كرد».[57]
آخرين سخن در اين زمينه اين است كه غالب مفاسد اخلاقى در صفات رذيله از ضعف ايمان ناشى مىشود هر قدر پايههاى ايمان به روز جزا در دل محكمتر گردد، اين رذايل كمرنگتر و كمرنگتر خواهد شد.
[57]
«يكى از آفاتى كه از جانب زبان متوجه انسان است و باعث هلاكت او مىشود سخن چينى است».
خداوند متعال دربارۀ كسانى كه به اين مرض كشنده مبتلا هستند مىفرمايد:
هَمّٰازٍ مَشّٰاءٍ بِنَمِيمٍ مَنّٰاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ عُتُلٍّ بَعْدَ ذٰلِكَ زَنِيمٍ[57].
و مىفرمايد: وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ[57].
در تفسير اينآيه شريفه گفتهاند منظور از همزه سخن چين و منظور از لمزه غيبت كننده است.
نبى اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم مىفرمايد: هيچ سخن چينى داخل بهشت نمىشود[57].
و أمير المؤمنين عليه السّلام مىفرمايد: بدترين شما كسانى هستند كه سخن چينى مىكنند و بدين وسيله بين دوستان جدائى مىاندازند. و براى انسانهاى بىگناه در جستجوى عيبند[57].
امام باقر عليه السّلام فرمود: بهشت بر غيبت كنندگان و سخنچينان حرام است[57].
سخن چين كيست؟ سخن چين كسى است كه حرف ديگرى را به كسى كه سخن دربارهاش گفته شده مىرساند، و آنچه را كه گوينده يا شنونده يا شخص ديگرى خوش ندارد آشكار شود، آشكار مىكند. اعم از اينكه مطلب را به وسيلۀ سخن گفتن برساند يا به وسيله چيز ديگرى مثل نوشتن، رمز و اشاره. و فرقى نمىكند كه آنچه نقل مىكند عملى باشد يا گفتارى و فرقى نمىكند آنچه را نقل مىكند عيب و نقص گوينده باشد يا نه.
بنابراين حقيقت سخن چينى همان افشاء سرّ و پرده درى است.
[57]
وظيفۀ انسان در مقابل سخن چين
كسى كه سخن چين، مطلبى را برايش نقل مىكند در مقابل او شش وظيفه دارد:
۱ - اينكه او را تصديق نكند. چه اينكه، او فاسق است و قرآن مىفرمايد: إِنْ جٰاءَكُمْ فٰاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا[57].
۲ - اينكه او را از اين كار منع كند. چه اينكه خداىتعالى مىفرمايد: وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ[57].
و سخن چينى از منكرات است و نهى از آن واجب.
۳ - اينكه او را مبغوض دارد، زيرا او مبغوض خداست.
۴ - اينكه به شخصى كه مطلب از او نقل شده گمان بد نبرد زيرا خداىتعالى مىفرمايد:
اِجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ[57].
۵ - اينكه سخن چينى او را به تحقيق و تجسّس وادار نكند كه خداىتعالى مىفرمايد: وَ لاٰ تَجَسَّسُوا[57].
۶ - اينكه خودش مرتكب كارى كه ديگران را از او نهى مىكند نشود، يعنى سخن چينى او را براى كسى كه سخن از جانب او نقل شده، نقل نكند.
در روايت است كه مردى نزد امير المؤمنين عليه السّلام آمده و دربارۀ ديگرى بدگوئى كرد حضرت فرمود: اى مرد ما در آنچه گفتى تحقيق مىكنيم اگر راست گفته باشى بر تو خشم مىگيريم و اگر دروغ گفته باشى عقابت مىكنيم و اگر بخواهى از تو دست برداريم «و دربارۀ آنچه گفتى تحقيق نكنيم» رهايت مىكنيم، عرض كرد: يا امير المؤمنين دست از من بردار[57].
[57]
فرم در حال بارگذاری ...