« فضل‌بن سهل سرخسىمسأله ولايت عهدي »

مسأله ي نماز عيد فطر يكي از رخداد هاي مهم زندگي امام علي ابن موسي الرضا، عليه السلام، پس از مسأله ي ولايتعهدي است. اهميت اين موضوع تا آنجا است كه مأمون به صورت آشكار در برابر آن عكس العمل نشان داد و رازي را كه همواره در مخفي نگه داشتن آن مي كوشيد نا خواسته افشا كرد. در تاريخ آمده است كه: هنگامي كه عيد سعيد فطر فرا رسيد، مأمون به دليل بيماري يا دلايل ديگري به علي ابن موسي الرضا، عليه السلام، پيغام داد تا نماز عيد را بر پا كند. امام به فرستاده ي مأمون گفت به مأمون بگو شما شرايطي را كه ميان خودمان قرار كرده ايم مي دانيد؛ پس مرا از اقامه ي نماز معذور داريد. [سرانجام] در نتيجه ي پافشاري هاي خليفه، امام اين پيشنهاد را پذيرفت ولي باز هم با قيد و شرط. شرط امام اين بود كه نماز را با شيوه ي رسول الله، صلي الله عليه و آله، و امير المومنين علي، عليه السلام، بجا آورد. مأمون شرط را پذيرفت و گفت هر طور مايل هستند بيرون آيند. تا اين كه سرانجام روز عيد فرا رسيد. مردم از ابتداي صبح هنوز آفتاب طلوع نكرده در كنار خانه ي امام دسته دسته مي آمدند و تجمع مي كردند. دستگاه خلافت تشريفات كاخ همه تلاش خود را صرف مي كردند تا اين مراسم از نظر ظاهري بسيار پرشكوه و سلطنتي جلوه كند. امام از منزل بيرون آمد و همه ي چشمهايي كه به خانه ي امام دوخته شده بودند منظره اي شگفت انگيز مشاهده كردند. امام در حالي كه خود را خوشبو كرده و ردايي بر دوش انداخته بود براي اقامه نماز بيرون آمد. ايشان عمامه سفيدي بر سر بسته بود و دو طرف آن از سر و پشت گردنش آويزان بود. عصايي بر دست داشت و با پايي برهنه گامهايش را با طمأنينه و وقار بر مي داشت. اصحاب امام با مشاهدة چنين وضعيتي به تبعيت از امام، خودشان را به همان شكل در آورده و به تبع ايشان تكبير سر مي دادند. به ناچار سواره نظام و مقام هاي حكومتي نيز از اسب هاي خود پياده شدند و با كندن كفش هاي خود فرياد تكبير سردادند. اين وضعيت از يك سو و گريه ي شوق مردم از سوي ديگر فضاي بي نظيري را بر شهر مرو حاكم كرده بود. امام در جلوي حياط خانه تكبير دوم را گفت و جمعيت حاضر همه يك صدا تكرار كردند: الله اكبر. شخصيت ها و بزرگان لشكري و كشوري كه مجهز و مسلح بودند، ديدند ظاهر وارستة آنها هيچ شباهتي به وليعهد مسلمين ندارد و اين رويارويي رسوايي است و بي آبرويي. فضل ابن سهل كه ديد اگر امام با چنين وضعيتي خود را به محل نماز برساند و سپس بخواهد با مردم سخن بگويد، مردم شهر مرو از خواب غفلت بيدار شده، حادثه اي براي حكومت رخ خواهد داد با سرعت هرچه تمام خود را به مأمون رساند و گفت:

اگر امام با همين وضع به محل برسد آشوب به پا خواهد شد و ما همه از جان خويش بيمناك هستيم.

مأمون بي درنگ دستور داد امام را از نيمه راه باز گردانند. از اين رو به امام گفتند ما مي دانستيم كه شما را به زحمت انداختيم و دوست نداريم رنجي به شما برسد. پس بازگرديد و همان كسي كه پيش از اين با مردم نماز مي خوانده نماز را برگزار خواهد كرد.

امام كفش هايش را پوشيد و بر مركب خويش سوار شد و به خانه برگشت در بازگشت با اندوه بسيار مي فرمود: خدايا اگر گشايش من از وضعيت كنوني ام به مرگ من است هم اينك در آن تعجيل فرما.

مأمون پس از اين قضيه بسيار ترسيد و حكومت خود را با وجود امام در خطر ديد. پس سياستي جديد را در پيش گرفت. فضل ابن سهل وزير و فرمانده ي نيروهاي مسلح مأمون نخستين قرباني اين سياست جديد بود. اما تنها اين مأمون را راضي نمي كرد. او به دنبال از بين بردن مسألة ولايتعهدي بود نه فضل ابن سهل، پس بايد منتظر اتفاقات جديدي بود. پاك كردن مسأله ي ولايتعهدي هم به هيچ راهي تا زمان وجود امام ممكن نمي شد. پس در نگاه مأمون يگانه راه حل، حذف امام رضا عليه السلام، بود. اما چگونه مي توانست رسماً و آشكارا امام را بكشد يا او را به خيانت به دستگاه حكومتي متهم و يا شيوه ي قتل فضل را دوباره به كار گيرد. هيچ يك از اينها با تدبير سياسي مأمون سازگار نبود. كسي نمي دانست مأمون چه مي كند ولي براي همه ي تحليلگران روشن بود كه مأمون چند اصل را زير نظر گرفت:

الف. از ميان بردن امام براي پايان دادن به مسأله ي ولايتعهدي.
ب. دور نگاه داشتن دامان خود از قتل امام.
ج. استفاده ي سياسي جديد در حد امكان از رحلت امام.
و سرانجام چنين شد. مأمون كار خود را كرد و امام را به شهادت رساند. امام رفت و ملتي را داغدار غم خويش ساخت.
گر جان طلبي به كوي جــانانه بيا از عقل برون شو و چو ديوانه بيا
شمع رخ دوست در خراسان سوزد اي سوخته دل بســـان پـروانه بيا

   یکشنبه 23 بهمن 1401


فرم در حال بارگذاری ...