فحش و ناسزا گفتن در شبکههای مجازی میتواند از دلایل متعددی ناشی شود. توجه به این دلایل میتواند کمک کند تا بهتر درک شود چرا برخی افراد در فضای مجازی از این نوع زبان استفاده میکنند:
1. **آنونیمیت و پنهانی هویت:**
در فضای مجازی، افراد ممکن است به راحتی پنهانی هویت کنند و با ناشناس بودن، احتمالاً برای آنها حس میشود که مسئولیت اعمال و کلامهایشان کاهش مییابد. این موقعیت ممکن است باعث افزایش استفاده از زبان ناسزا شود.
2. **تحریک هیجان:**
برخی از افراد به دنبال تحریک هیجان از طریق تولید تناقض، جلب توجه یا ایجاد جدال هستند. استفاده از فحش و کلام ناسزا میتواند برای جلب توجه و تحریک هیجان در بین مخاطبان موثر باشد.
3. **ناامیدی یا استرس:**
برخی افراد ممکن است به دلیل ناامیدی، استرس، یا مشکلات زندگی، از زبان بیادبانه برای تخلیه احساسات منفی خود استفاده کنند.
4. **ترویج فرهنگ ناپسند:**
برخی افراد به عنوان یک الگوی رفتار، فحش و ناسزا گفتن را به عنوان بخشی از فرهنگ غلط در جامعه ترویج میدهند و این رفتار را به دیگران انتقال میدهند.
5. **عدم نظارت کافی:**
در برخی از شبکههای اجتماعی، نظارت و کنترل بر محتواها و گفتمانها ممکن است ناکافی باشد. این موقعیت باعث میشود که افراد بیشتر به آزادی کلام و بیادبی متوجه شوند.
6. **تاثیر رسانهها و فرهنگ عامه:**
برخی افراد ممکن است تحت تأثیر رسانهها، فرهنگ عامه یا الگوهای رفتاری منفی قرار گیرند و از زبان ناسزا استفاده کنند.
حل این مسئله نیازمند تلاش همگانی در جهت ترویج احترام و کنشهای مثبت در فضای مجازی است. این شامل توجیه آگاهی، ترویج اصول اخلاقی، افزایش نظارت و اعمال تدابیر قانونی مناسب میشود. همچنین، تشویق به حواشی مثبت و ارتقاء فرهنگ احترام و تعامل سازنده در فضای مجازی میتواند موثر باشد.
رفتار غلط فرهنگی زمانی اتفاق میافتد که فرد یا گروهی از افراد، در یک جامعه خاص، اقدام به اجرای یک عمل یا رفتاری میکنند که با ارزشها، نگرشها و آداب و رسوم متداول در آن جامعه تضاد دارد. این ممکن است به عنوان ناشی از عدم آگاهی، نقص در تربیت، تفکرات فردی یا گروهی، یا حتی تاثیرات خارجی شکل گیرد. در زیر، برخی از عوامل موجب شدن یک رفتار غلط فرهنگی را بررسی میکنیم:
1. **ناشی از نادانی:**
فرد ممکن است به علت نادانی و عدم آگاهی از ارزشها و نگرشهای متداول در جامعه، به رفتاری بپردازد که در آن جامعه تلقی نشده و مورد پذیرش قرار نگیرد.
2. **تفاوت در تربیت و آموزش:**
مواردی که فردان را تربیت و آموزش دادهاند، میتواند تأثیر زیادی بر رفتارهایشان در جامعه داشته باشد. اگر این آموزشها با ارزشها و اصول جامعه تطابق نداشته باشد، ممکن است به وقوع رفتار غلط فرهنگی بپردازند.
3. **تأثیرات فرهنگی خارجی:**
برخی از افراد ممکن است تحت تأثیر فرهنگها یا گروههای خارجی قرار گیرند که با فرهنگ جامعه مبدأ تفاوت دارند. این تأثیرات ممکن است باعث اجرای رفتارهایی شود که در جامعه مقصد ناخوشایند است.
4. **تعارض ارزشها:**
در برخی موارد، افراد ممکن است با تعارض ارزشها و اصول موجود در جامعه مواجه شوند. این تعارض ممکن است به علت تفکرات فردی، گروهی یا جنبههای فرهنگی خاص باشد.
5. **عدم احترام به تنوع:**
وجود تنوع فرهنگی در یک جامعه نیازمند احترام به ارزشها و آداب و رسوم مختلف است. عدم احترام به تنوع ممکن است به رفتارهایی منجر شود که نه تنها غلط فرهنگی باشند بلکه به تشدید تناقضات فرهنگی نیز منجر گردند.
در هر صورت، توجیه رفتار غلط فرهنگی نیازمند درک و توجه به متغیرهای مختلف فردی، اجتماعی و فرهنگی است. آگاهی، تربیت متناسب با ارزشها و نگرشهای جامعه، و ترویج احترام به تنوع ممکن است از جمله راهکارهای کاهش رفتارهای غلط فرهنگی باشند.
فرهنگ به مجموعهای از اعتقادات، ارزشها، آداب و رسوم، هنرها، زبان، ادبیات، تکنولوژی، موسیقی و دیگر عواملی که زندگی یک گروه انسانی را شکل میدهند، اطلاق میشود. این مفهوم بیشتر از یک الگوی رفتاری است که افراد در یک جامعه خاص دنبال میکنند و شامل تمام جوانب زندگی اجتماعی و فردی میشود.
فرهنگ به عنوان یک پدیده دینامیک و تکاملی تلقی میشود که در تاریخ و زمان تحول میکند. این تحولات میتوانند ناشی از تغییرات در محیط طبیعی، تکنولوژی، ارتباطات، تبادل فرهنگی با دیگر جوامع یا تغییرات در ساختارهای اجتماعی و سیاسی باشند.
عناصر مختلف فرهنگ شامل:
1. **زبان:** ابزار اصلی برای انتقال ارزشها، افکار و اطلاعات در یک جامعه.
2. **آداب و رسوم:** الگوهای رفتاری و اعتقاداتی که نشاندهنده ارتباطات اجتماعی و احترام به یکدیگر هستند.
3. **هنر و معماری:** اعمال هنری و سبکهای معماری که نمایانگر ارزشها و ذوق هنری جامعه هستند.
4. **عقاید و اعتقادات:** دیدگاهها و مفاهیمی که به عنوان اصول اساسی و هدایتکننده برای اعمال فردی و اجتماعی عمل میکنند.
5. **تکنولوژی:** میزان پیشرفت و استفاده از فناوری در جامعه.
6. **مقولات اقتصادی:** نظامهای اقتصادی و نگرش به مال و اقتصاد.
7. **لباس و زیبایی:** الگوهای لباس، زیباییشناسی و تزیینات که نمایانگر سلیقهها و ارزشهای جامعه هستند.
به عنوان یک جامعه شناس، مطالعه فرهنگ به منظور درک ژرف و تحلیل تأثیرات آن بر رفتارها و ارتباطات افراد در جامعه از اهمیت ویژهای برخوردار است.
جدال و گفتگو از چهار حال بيرون نيست: يا اينست كه شما در پيرامون آنچه مىدانيد و هر دو عالم هستيد گفتگو مىكنيد. در اين صورت شما هر دو از مرحله خلوص و صفا بيرون رفته و علم و يقين خود را ضايع كرده و طلب رسوايى و فضيحت نموديد.
و يا آنكه هر دو جاهل به آن موضوع مورد بحث هستيد. در اين حالت نادانى خود را آشكار نموده و روى جهل با همديگر مجادله كردهايد. و يا اينست كه تو عالم هستى و با شخصى كه جاهل است گفتگو مىكنى. در اين صورت مقصود تو ظلم كردن و روشن نمودن خطا و لغزش طرف است. و يا آنكه تو جاهل هستى و با شخص عالم وارد بحث و جدال مىشوى. در اين مقام احترام و منزلت او را حفظ نكرده و نسبت به او ستم مىكنى. پس جدال به هر صورت قبيح و ناروا است. و كسى كه انصاف داده و در مقابل حق تسليم باشد، قهرا جدال را ترك خواهد كرد، و در اين حالت ايمان خود را محكم نگهداشته و سلامتى دين خود را نيكو گرفته و عقل خود را از لغزش و اشتباه حفظ كرده است.
شرح
به طورى كه گفتيم گفتگو مىبايد روى اساس تعليم و يا تعلم صورت بگيرد، و تعليم از شخصى سزاوار است كه عالم باشد، و تعلم مخصوص شخص جاهل است. پس گفتگوى طرفين در صورتى كه احد طرفين عالم و به قصد خالص تعليم، سخن مىگويد، و طرف ديگر جاهل و با كمال خضوع در صدد تعلم و استفاده است، مطلوب و پسنديده است. و اما در غير اين صورت كه گفتگو به منظور ياد دادن و ياد گرفتن نيست، به هر فرض و وجهى كه باشد ناپسند و
مصباح الشريعة / ترجمه مصطفوى، متن، ص: 202
بىفايده است.
در حريم عشق نتوان زد دم از گفت و شنيد* زانكه آنجا جمله اعضاء چشم بايد بود و گوش بر بساط نكتهدانان خود فروشى شرط نيست* يا سخن دانسته گو اى مرد عاقل يا خموش[1]
مصباح الشريعة / ترجمه مصطفوى ؛ متن ؛ ص199
حضرت صادق (ع) فرمود: مجادله كردن بيمارى پست و سختى است، و خصلتى نيست از براى انسان كه بدتر از آن باشد، و آن از اخلاق مخصوص ابليس بوده، و چيزيست كه شيطنت و ابليس بودن ابليس به آن منتهى شده و چون نسب انسان است كه از ريشه و اصل و نسب شيطان محسوب مىشود. و هرگز مجادله نمىكند در هر حالتى باشد مگر آن كسى كه خود را و طرف خود را
مصباح الشريعة / ترجمه مصطفوى، متن، ص: 200
نشناخته و از معرفت حقايق دين محروم باشد. روايت شده است كه: مردى به حضرت ابى عبد اللَّه الحسين (ع) عرض كرد بنشين تا در اطراف دين مناظره و بحث كنيم! حضرت فرمود: اى مرد من به دين خودم بينا و بصير هستم، و راه حقيقت به نزد من آشكار و روشن است، و اگر تو به دين خود جاهل و در راه حقيقت متردد هستى برو و جوياى حقيقت باش، و من كارى با مجادله و بحث ندارم. و گاهى شيطان وسوسه كرده و مرد را از راه القائات باطنى خود وامىدارد كه وارد مناظره و مجادله با مردم گردد، تا ديگران او را جاهل و عاجز نيانديشند.
شرح
بحث و گفتگو اگر روى حقيقت باشد لازمست عنوان تعليم يا تعلم در آن منظور شود، و آنچه از اين دو عنوان خارج است؛ از مرحله حقيقت بيرون و به منظور خود نمايى و خودبينى خواهد بود. طرفين مناظره و بحث اگر بخواهند از گفتگوى خودشان نتيجه مثبت و مفيد بگيرند؛ مىبايد با كمال خلوص نيت و آزادى فكر در صدد تعليم و تعلم باشند. مجادله و مناظرهاى كه به منظور اثبات سخن خود و يا به خاطر غلبه بر طرف و مغلوب شدن او و يا به عنوان اظهار فضل و دانش است؛ نه تنها بىفايده و بىنتيجه مىباشد، بلكه موجب تيرگى و تاريكى دل و مشتبه شدن حقيقت و پيدايش خلاف و عداوت در ميان مجادلهكنندگان خواهد بود.
علتى بدتر ز پندار كمال* نيست اندر جان تو اى ذو دلال علت ابليس انا خير بد است* وين مرض در نفس هر مخلوق هست هر كه نقص خويش را ديد و شناخت* اندر استكمال خود دو اسبه تاخت بر بليس و ديو زان خنديدهاى* كه تو خود را نيك مردم ديدهاى فتنه تست اين پر طاوسيت* كه اشتراكت بايد و قدوسيت جمله عيب خويش را پوشيدهاى* عيب مردم را به جان كوشيدهاى عيب خود از جمله مردم پيش دان* خلق عالم خوبتر از خويش دان[2]
أصول الكافي / ترجمه كمرهاى ؛ ج5 ؛ ص51
از امام صادق (ع) كه على بن الحسين (ع) بارها مىفرمود:
راستى، شناسائى كمال ديانت مسلمان در ترك سخن بيهوده است، و كم مناقشه و جدال كردن، و در بردبارى و شكيبائى[3]
أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم ؛ ص670
هر كس در دين مجادله كند در شكّ و ترديد مىافتد، و اوّلين از مؤمنان از او سبقت مىگيرند و آخرين از آنان به او مىرسند[4]، و سمهاى شيطان او را زير پا مىگذارند.[5]
أصول الكافي / ترجمه مصطفوى ؛ ج3 ؛ ص186
امام صادق عليه السلام فرمود: از تواضع است كه در نشستن بپائين مجلس راضى باشى و بهر كه برخورى سلام كنى و مجادله را ترك كنى، اگر چه حق با تو باشد، و دوست نداشته باشى كه ترا
أصول الكافي / ترجمه مصطفوى، ج3، ص: 187
بتقوى بستايند.[6]
أصول الكافي / ترجمه مصطفوى ؛ ج3 ؛ ص338
على بن الحسين عليهما السّلام ميفرمود: همانا شناسائى بكمال دين مسلمان (يعنى علامت كمال دينش) ترك كردن سخنى است كه باو مربوط نيست، و كمى مجادله، و خويشتندارى و صبر و حسن خلق.[7]
أصول الكافي / ترجمه مصطفوى ؛ ج3 ؛ ص409
امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: از مجادله و ستيزه بپرهيزيد كه دلهاى دوستان و برادران را بيمار كنند و نفاق رويانند (زيرا سلامتى دل بصفا و صميميت است و بيماريش بكينه و اندوه و پريشانى خاطر كه از مجادله و ستيزه برخيزد و دوستان را با يك ديگر دو رو كند).
2-
پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: سه خصلت است كه هر كس خداى عز و جل را با آنها ملاقات
أصول الكافي / ترجمه مصطفوى، ج3، ص: 410
كند (با اين سه خصلت بميرد) از هر درى كه خواهد داخل بهشت شود: كسى كه خلقش نيكو باشد و در غيبت و حضور مردم از خدا بترسد و مجادله نكند اگر چه حق با او باشد.[8]
أصول الكافي / ترجمه مصطفوى ؛ ج3 ؛ ص410
و باز فرمود: كسى كه خدا را هدف مجادلاتش كند، بتحول بسيار نزديك شود.
شرح-
مرحوم مجلسى، براى اين روايت سه معنى ذكر فرموده كه دو معنى آن قريب بذهن است:
1- در ذات و صفات خدا وارد بحث و گفتگو نشويد و با يك ديگر ستيزه منمائيد، زيرا عقول و افكار بشر از درك آن قاصر است و از اين رو همواره از رأيى برأى ديگر منتقل ميشوند، چنانچه از سخنان حكماء و متكلمين هويداست كه هر كدام مذهب و عقيدهئى دارند، پس بهتر آنست كه بتعليمات قرآن و سنت اكتفا شود، (چنانچه در ص 367 دو مثال از تعليمات قرآن و اخبار را با تعليمات حكما و عرفا تطبيق نموديم) و ممكن است مراد بانتقال، انتقال بكفر و باطل باشد.
2- هنگام مباحثه و مجادله بخدا سوگند ياد نكنيد، زيرا ممكن است، از ترس عذاب و عقاب خدا از آنچه سوگند خوردهايد براى ديگر منتقل شويد و رسوا گرديد.
4-
امام صادق عليه السّلام فرمود: با شخص حليم و سفيه مجادله مكن، زيرا حليم دشمنت دارد و سفيه آزارت رساند.
توضيح
- حليم دو معنى دارد: 1- خردمند و عاقل. 2- خويشتن دارى كه در كارها شتاب نكند و هر دو معنى در اينجا مناسب است و سفيه بيخرد و نادانست.
5-
رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: نبود زمانى كه جبرئيل نزد من آيد، جز آنكه غالبا ميگفت:
اى محمد از بغض و دشمنى مردم بپرهيز.
6-
امام صادق عليه السّلام فرمود: جبرئيل به پيغمبر گفت: از گفتگو و ستيزه با مردم بپرهيز.
أصول الكافي / ترجمه مصطفوى، ج3، ص: 411
7-
امام صادق عليه السّلام فرمود: از برانگيختن شر بپرهيزيد كه موجب گناه و آزار و غرامت شود، و عيب پوشيده را آشكار كند.
8-
و فرمود: از دشمنى با يك ديگر بپرهيزيد، زيرا دشمنى دل را مشغول كند و موجب نفاق شود و كينهها پديد آرد.[9]
گزيده كافى ؛ ج1 ؛ ص45
شنيدم ابو عبد اللَّه صادق (ع) مىگفت: كار خود را به منظور جلب رضاى خدا انجام دهيد نه براى جلب رضاى مردم. آنچه براى مردم باشد به پيشگاه او بالا نمىرود. به خاطر مذهب و اشاعه مكتب با مردم جدل مكنيد كه مجادله دل را مريض مىكند. خداوند تبارك و تعالى به پيامبرش گفت:
«اين تو نيستى كه هر كس را بخواهى بتوانى به سوى ايمان جلب كنى، بلكه خداوند است كه هر كه را بخواهد به سوى ايمان مىكشاند». و باز به او
گزيده كافى، ج1، ص: 46
گفت: «آيا اين تو هستى كه مىتوانى مردم را وادار كنى تا در شمار مؤمنان قرار گيرند؟». مردم را به حال خود بگذاريد. اين مردم از افرادى مانند خود تعليم گرفتهاند و شما از رسول خدا تعليم گرفتهايد. شنيدم كه پدرم ابو جعفر باقر مىگفت: هر گاه كه خداوند با عزّ و جلال مقرر كند كه يكى از بندگانش وارد مذهب شود، از پرندهاى كه به سوى لانه خود پرواز مىكند شتاب بيشترى خواهد داشت.[10]
تحف العقول / ترجمه جنتى ؛ متن ؛ ص73
پس از بتپرستى چندان كه از مجادله با مردم ممنوع شدهام از هيچ چيز مرا منع نكردهاند.[11]
تحف العقول / ترجمه حسن زاده ؛ ص555
اى پسر نعمان! از مجادله و ستيزه كردن بپرهيز كه كردارت را بر باد دهد و از جرّ و بحث بپرهيز كه هلاكت سازد و زياد به خصومتگرى مپرداز؛ زيرا تو را از خدا دور نمايد. سپس فرمود: به راستى، آنان كه پيش از شما بودند در پى «سكوت آموزى» بودند در حالى كه شما دنبال «سخن آموزى» هستيد! شيوه آنان چنين بود كه هر گاه يكى از ايشان مىخواست «عابد» گردد قبل از آن ده سال به فراگيرى سكوت مىپرداخت، پس اگر خوب از عهده فراگيرى آن برمىآمد و در آن راه استقامت مىورزيد، از عابدان به شمار مىآمد و گر نه مىگفت: من لياقت اين مقام را ندارم[12]
تحف العقول / ترجمه حسن زاده ؛ ص717
اى هشام! آنچه را كه از دانش نمىدانى يادگير و آنچه را كه ياد گرفتهاى به نادان ياد ده، دانشمند را به سبب دانش او، بزرگ دار و مجادله با او را رها كن و نادان را به سبب نادانىاش كوچك شمار ولى او را [از خويش] مران بلكه او را بخود نزديك كن و ياد ده[13]
[1] منسوب به جعفر بن محمد، امام ششم عليه السلام، مصباح الشريعة / ترجمه مصطفوى - تهران، چاپ: اول، 1360ش.
[2] منسوب به جعفر بن محمد، امام ششم عليه السلام، مصباح الشريعة / ترجمه مصطفوى - تهران، چاپ: اول، 1360ش.
[3] كلينى، محمد بن يعقوب، أصول الكافي / ترجمه كمرهاى - ايران ؛ قم، چاپ: سوم، 1375 ش.
[4] در كتاب تحف العقول عبارت چنين است: هر كس در دينش تردّد داشته باشد اوّلين از او سبقت مىگيرند و آخرين به او مىرسند.
[5] هلالى، سليم بن قيس، أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم - ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1416 ق.
[6] كلينى، محمد بن يعقوب، أصول الكافي / ترجمه مصطفوى - تهران، چاپ: اول، 1369 ش.
[7] كلينى، محمد بن يعقوب، أصول الكافي / ترجمه مصطفوى - تهران، چاپ: اول، 1369 ش.
[8] كلينى، محمد بن يعقوب، أصول الكافي / ترجمه مصطفوى - تهران، چاپ: اول، 1369 ش.
[9] كلينى، محمد بن يعقوب، أصول الكافي / ترجمه مصطفوى - تهران، چاپ: اول، 1369 ش.
[10] كلينى، محمد بن يعقوب، گزيده كافى - تهران، چاپ: اول، 1363 ش.
[11] ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول / ترجمه جنتى - تهران، چاپ: اول، 1382ش.
[12] ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول / ترجمه حسن زاده - قم، چاپ: اول، 1382ش.
[13] ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول / ترجمه حسن زاده - قم، چاپ: اول، 1382ش.
يكي از مهمترين اتفاقاتي كه براي امام رضا عليه السلام رخ داد، مسأله ي ولايتعهدي ايشان بود كه شامل مسائل زير است كه بايد مورد بررسي قرار گيرد: «چرا مأمون امام رضا عليه السلام را دعوت كرد؟ واكنش امام رضا عليه السلام در برابر دعوت مامون، وداع امام با قبر پيغمبر، خط سير امام، سخنان امام در نيشابور، ورود امام رضا عليه السلام به مرو و طرح مساله ي ولايتعهدي ايشان از طرف مأمون، اهداف مامون از مساله ي ولايتعهدي و شروط امام براي پذيرش ولايتعهدي.»
چرايي دعوت
اوضاع خلافت در زمان امام رضا (ع) به اختصار گذشت. در اين مدت امام رضا (عليه السلام) ساكت ننشسته و تا آنجا كه قدرت و امكان داشت در بيداري مردم و توجه دادن آنان به اصول و مسائل تلاش هاي زيادي به انجام رساند. بنابراين امام نقشي مستقيم و مؤثر در بيداري مردم داشت كه اين خود باعث مي شد مأمون با امام به مخالفت بپردازد. ولي از آنجا كه:
اولاً مي دانست دستگاه حاكمه از وجود يك ركن مهم علمي و معنوي كه بتواند پشتوانه ي حل مشكلات مختلف باشد خالي است و اين كمبود با وجود علماي موجود در دستگاه خلافت عباسيان تأمين نمي شد.
ثانياً به اين نكته پي برده بود كه جامعه ي اسلامي مخصوصاً گروه كثيري از مردم آگاه و طرفداران آل علي توجه خاصي به علي ابن موسي الرضا، عليه السلام، دارند و زمينه مساعدي از نظر معنوي در دلهاي مردم نسبت به علويين وجود دارد. در نتيجه درصدد برآمد تا از اين فرصت براي تثبيت حكومت بهره گيرد.
همچنين مي خواست ضمن استفاده از موقعيت علمي و اجتماعي امام رضا عليه السلام بتواند كارهاي او را تحت نظارت قرار داده و محبوبيت و مقبوليت قابل ملاحظه اي در ميان عده ي كثيري از مردم كه امام رضا عليه السلام را دوست مي داشتند به دست آورد و مخصوصاً چنين احترامي در جلب علاقه ي شيعيان كه تنها امام عليه السلام را شايسته مقام رهبري مسلمين مي دانستند و عباسيان را غاصب خلافت و حكومت مي دانستند بسيار مؤثر بود.
به هر حال وضع سياسي و اجتماعي آن روز طوري بود كه يك تغيير كلي را در سطح دستگاه خلافت از نظر كيفيت برخورد با جناح هاي مخالف و ايجاد امواج جديدي در افكار عامه ايجاد مي كرد.
واكنش امام رضا عليه السلام در برابر دعوت مأمون
مأمون با در نظر گرفتن اوضاع مملكت و پس از مشورت با وزيرش، فضل ابن سهل، امام را به پايتخت دعوت كرد. گرچه ايشان از رفتن امتناع ورزيد ولي مامون پي گير بود و به ارسال دعوت نامه هايي پياپي به امام ادامه داد و دست بردار نبود.
او در نهايت به امام نوشت:
جدت علي ابن ابي طالب در شورا شركت كرد و عمر كه خليفه ي وقت بود گفت ظرف سه روز بايد اهل شورا تصميم بگيرند و اگر بعضي از آنها تصميم نگرفتند و يا از تصميم اكثريت تمرد كردند ابو طلحه ي انصاري مأمور است گردنشان را بزند.
با اين كار مأمون مي خواست بگويد الان تو در وضعي هستي كه جدت بود و من در وضعي هستم كه عمر بود. پس، از جدت پيروي كن. پس از اين همه تهديد هاي مكرر و پياپي امام رضا عليه السلام، پذيرفت تا به مرو سفر كند آنچه كه مي توان درباره اين سفر گفت اين است كه اين سفر يك تبعيد ناخواسته بود و بسياري هم از اين سفر به عنوان تبعيد ياد كرده اند.
سرانجام امام رضا عليه السلام پس از تهديد هاي فراوان و مكرر، آماده رفتن شد.
وداع با قبر پيغمبر
محول سيستاني كه از نزديك شاهد اين ماجرا بود چنين مي نگارد:
هنگامي كه فرستاده ي مأمون وارد مدينه شد من نيز در مدينه بودم امام، عليه السلام، براي وداع با پيامبر، صلي الله و عليه و آله و سلم، وارد حرم شريف نبوي گرديد. حضرت در حالي كه با صداي بلند گريه مي كرد چند نوبت با پيغمبر و مرقد پاك او خداحافظي كرد.
جلو رفتم و به امام سلام عرض كردم. پاسخ سلام من را داد. آن گاه امام را به خاطر سفري كه در پيش داشت تهنيت گفتم؛ ولي آن حضرت فرمود: مرا به حال خود واگذار كه من از جوار جدم خارج شده و در غربت از دنيا خواهم رفت.
در ادامه ابراز نارضايتي از سفر، امام هنگام بيرون رفتن از مدينه تمام اقوام و بستگان خود را فرا خواند و در جمع آنان فرمود بر من گريه كنيد زيرا ديگر به مدينه بر نخواهم گشت.
امام در طول راه از حجاز به بصره رفت. تا بصره در هر شهري كه مي رفت به مناسبتي با مردم مذاكره مي كرد. در ادامه از شهرهاي خرمشهر، اهواز، اراك، ري، نيشابور و مرو عبور كرد.
سخنان امام در نيشابور
در مسير حركت امام سخناني براي مردم ايراد فرمود كه از مهم ترين آنها مي توان از سخنراني ايشان در نيشابور ياد كرد. گفته مي شود نيشابور در آن زمان مركزيت علمي خاصي داشت و تقاضاي شديدي از طرف مردم و دانشمندان و عالمان نيشابور براي امام مطرح شد. امام در آنجا حديث سلسله الذهب را، كه به حديث اخلاص و توحيد هم مشهور است، براي مردم نقل فرمود :
كلمه ي لا الله الا الله حصار من است پس هر كس گواهي به آن بدهد داخل حصار من شده و كسي كه داخل در حصار من شود از عذاب من ايمن خواهد بود.
پس از بيان اين حديث صد ها قلم از قلمدانهاي طلاي مرصع براي نوشتن آن بيرون آمد.
ورود به مرو و طرح مساله ولايتعهدي
در دهم شوال 201 هجري امام به مرو وارد شد و از چند فرسخي شهر مرو مورد استقبال مأمون، فضل بن سهل و جمع كثيري از بزرگان آل عباس و علويان قرار گرفت. ايام به تندي مي گذشت و عبدالله مأمون خود را ميزباني مخلص وانمود مي كرد. اين حضور امام در مرو و پذيرايي مأمون از او و اجازه يافتن مردم براي ملاقات آن حضرت برايشان غير منتظره بود و آنان را به كنجكاوي بيشتر وا مي داشت. تا اين كه سر انجام مأمون نخستين گام را بردشت.
مأمون به حضور امام رضا، عليه السلام، آمد و با قيافه اي جدي و حق به جانب ابتدا چند سوال علمي را مطرح كرد و با ايشان مشغول گفتگو شده هنگامي كه مجلس را آماده ديد رو به امام، عليه السلام، كرد و گفت:
در فرزندان عباس و علي، عليه السلام، دقت نمودم، و بدون مطالعه اين سخن را نمي گويم، فضل و برتري دانش و تقواي تو اي فرزند رسول خدا از همه بيشتر است و هيچ كس را من امروز سزاوارتر از تو براي رياست تامه و خلافت و حكومت بر امت اسلام نديدم. امروز براي من شكي باقي نمانده كه از همه سزاوارتر و لايق تر شما هستيد.
مأمون اصرار و تقاضاي خودش را دوباره بيان كرد: پسر عمو! مي خواهم از خلافت كنار روم و آن را در مسير حقيقي اش قرار دهم. من خود اولين فردي هستم كه با تو بيعت مي كنم. و همچنان امام عليه السلام، امتناع نموده فرمود: اگر خلافت را خدا براي تو مقدور فرموده جايز نيست به ديگري ببخشي.
مأمون هم در مقابل اصرار مي كرد ولي هرچه بيشتر اصرار مي كرد كمتر نتيجه مي گرفت و سر انجام وقتي ديد امام از پذيرفتن اين پيشنهاد سر پيچي مي كند مقصود اصلي خود را به زبان آورد و گفت: اي فرزند رسول خدا، حال كه خلافت را نمي پذيري بايد ولايتعهدي را قبول نمايي تا پس از من خلافت براي شما خالص گردد.
امام گفت: به خدا قسم از زماني كه خدا مرا خلق نموده دروغ نگفته ام و در دنيا براي دنيا زاهد شده ام. از قصد تو اطلاع دارم.
مأمون گفت: قصد من چيست؟
و امام پس از گرفتن امان از مأمون بيان كرد: تو مي خواهي مردم را نسبت به من بدبين كني. مي خواهي مردم بگويند علي ابن موسي الرضا در دنيا زاهد نبود، بلكه دستش به دنيا نمي رسيد. آيا نمي بينيد چگونه ولايتعهدي را به طمع رسيدن به خلافت قبول كرد.
مأمون عصباني شد و گفت: طوري با من صحبت مي كني كه ناراحت مي شوم. گويا از قدرت و سطوت من در اماني. به خدا قسم اگر ولي عهدي را قبول نكني مجبورت مي كنم والا گردنت را مي زنم: «و الا ضربت عنقك.» امام متوجه شد مأمون از قصدش هرگز دست بر نمي دارد و ناچار بايد ولايتعهدي را بپذيرد.
اما اين تمام ماجرا نبود، بلكه امام ولايتعهدي را پذيرفت ولي همراه با شروطي كه بعدا بيان مي شود.
اهداف مأمون از مسأله ولايتعهدي
از اصرار زياد مأمون براي تحميل مسأله ي ولايتعهدي بر امام ررضا، عليه السلام، روشن مي شود كه اهداف مهمي را از اين كار دنبال مي كرده است. قرائن و منابعي تاريخي كه مي توان اشاره كرد چنين است:.
امام هم ولايتعهدي را بي شرط و شروط نپذيرفت و براي خود شروطي گذاشت. از جمله اين كه امام فرمود: «من در كارها مداخله نمي كنم.» اين شرط امام براي قبول ولايتعهدي بود. از اين رو امام به صورت عملي خودش را از مشاركت در كارهاي حكومتي مبري دانست.