در عصر دیجیتال امروز، شبکه های اجتماعی به بخشی جدایی ناپذیر از زندگی روزمره ما تبدیل شده اند. آنها بسترهایی را برای ارتباطات، شبکه سازی و ابراز وجود فراهم می کنند. با این حال، با استفاده گسترده از رسانه های اجتماعی، افزایش تاسف بار رفتارهای منفی از جمله فحاشی، فحش دادن، توهین و تحقیر دیگران مشاهده شده است. در این مقاله به بررسی تأثیر چنین رفتاری در شبکههای اجتماعی میپردازیم و پیامدهایی را که میتواند بر افراد و جامعه آنلاین داشته باشد، مورد بحث قرار میدهیم.
قدرت کلمات در دنیای دیجیتال
واژهها همیشه وزن قابل توجهی داشتهاند، اما در دنیای دیجیتال، تاثیر آنها را میتوان بزرگتر کرد. پلتفرمهای رسانههای اجتماعی حس گمنامی و فاصله را برای افراد آسانتر میکنند تا بدون مواجهه فوری با عواقب آن درگیر رفتارهای مضر باشند. فحش دادن، ناسزا گفتن، توهین و تحقیر دیگران ممکن است برای برخی بی ضرر به نظر برسد، اما می تواند اثرات پایداری بر هدف داشته باشد و به یک محیط آنلاین سمی کمک کند.
تأثیرات منفی بر افراد
هنگامی که افراد در شبکه های اجتماعی مورد فحش، فحش، توهین و تحقیر قرار می گیرند، می تواند تأثیرات مخربی بر سلامت روحی و روانی آنها داشته باشد. چنین رفتاری می تواند منجر به احساس شرم، عزت نفس پایین، اضطراب و افسردگی شود. قربانیان همچنین ممکن است انزوای اجتماعی را تجربه کنند، زیرا نظرات منفی می تواند آنها را از شرکت در بحث های آنلاین یا به اشتراک گذاشتن افکار و نظرات خود به طور آشکار منصرف کند.
علاوه بر این، قرار گرفتن در معرض منفی دائمی میتواند یک محیط آنلاین خصمانه و ناخوشایند ایجاد کند و افراد را از درگیر شدن در تعاملات آنلاین سالم و سازنده باز دارد. این نه تنها بر افراد مورد نظر تأثیر می گذارد، بلکه کیفیت کلی گفتمان را در پلتفرم های رسانه های اجتماعی کاهش می دهد.
تأثیر بر جوامع آنلاین
وجود فحش، دشنام، توهین و تحقیر در شبکه های اجتماعی می تواند اعتماد و متانت را در جوامع آنلاین از بین ببرد. هنگامی که افراد شاهد چنین رفتاری باشند، ممکن است منجر به از دست دادن ایمان به توانایی پلتفرم برای حفظ یک محیط امن و محترمانه شود. این می تواند منجر به کاهش تعامل کاربر شود، زیرا افراد ممکن است تصمیم بگیرند که از بحث خارج شوند یا حتی پلتفرم را به طور کلی ترک کنند.
علاوه بر این، گسترش منفیگرایی میتواند یک اثر موجی ایجاد کند، جایی که یک نظر مضر میتواند واکنش زنجیرهای از رفتار منفی بیشتر را ایجاد کند. این امر چرخه ای از سمیت را تداوم می بخشد و مانع گفتگوهای معنادار و سازنده می شود.
پرداختن به موضوع
برای مبارزه با شیوع فحش، فحش، توهین و تحقیر در شبکه های اجتماعی، لازم است هم افراد و هم مدیران پلتفرم اقدام کنند.
از دیدگاه فردی، تمرین همدلی و احترام در هنگام تعامل آنلاین با دیگران بسیار مهم است. به خاطر داشته باشید که در پشت هر پروفایل یک شخص واقعی وجود دارد، می تواند به تقویت ذهنیت دلسوزانه و درک کننده کمک کند. انتخاب پاسخ دادن به منفی بافی با مهربانی و گفتگوی سازنده می تواند به کاهش تنش ها و ترویج یک محیط آنلاین سالم تر کمک کند.
مدیران پلتفرم همچنین مسئولیت ایجاد و اجرای دستورالعملهای جامعه را دارند که صراحتاً رفتار توهینآمیز را ممنوع میکند. آنها باید سیستمهای گزارشدهی را پیادهسازی کنند که به کاربران اجازه دهد محتوای توهینآمیز را پرچمگذاری کنند و اقدامات سریعی را علیه متخلفان انجام دهند. علاوه بر این، تقویت حس اجتماعی از طریق تقویت مثبت، تشویق گفتمان محترمانه و فراهم کردن منابع برای حل تعارض می تواند به فضای آنلاین خوشایندتر کمک کند.
نتیجه گیری
تأثیر فحش، ناسزا، توهین و تحقیر در شبکه های اجتماعی قابل توجه و گسترده است. این امر بر رفاه ذهنی و عاطفی افراد تأثیر می گذارد، کیفیت جوامع آنلاین را تضعیف می کند و مانع تعامل معنادار می شود. با ترویج همدلی، احترام و مسئولیتپذیری، میتوانیم در جهت ایجاد یک محیط دیجیتالی امنتر و مثبتتر کار کنیم که در آن افراد بتوانند آزادانه بدون ترس از سوء استفاده یا تحقیر، خود را ابراز کنند. بیایید تلاش کنیم تا از قدرت کلمات برای ارتقاء، الهام بخشیدن و تقویت ارتباطات سالم در دنیای آنلاین استفاده کنیم.
«تشويق» به معناى برانگيختن، به شوق آوردن، راغب ساختن و شايق كردن است؛[1] و «تنبيه» به معناى بيدار كردن، آگاه كردن، هشيار ساختن و ادب كردن است؛[2] و روش تشويق و تنبيه به كار گرفتن آدابى است براى تحقق اين معنا در آدمى؛ يعنى آدابى براى برانگيختگى و بازدارندگى
به منظور شكوفا شدن استعدادها در جهت اهداف تربيت، چنانكه امير مؤمنان على (ع) دربارۀ نقش پاداش و كيفر الهى در تربيت آدمى فرموده است:
«إنّ اللّه سبحانه وضع الثّواب على طاعته، و العقاب على معصيته، ذيادة لعباده عن نقمته، و حياشة لهم إلى جنّته.»[3]
همانا خداى سبحان پاداش را بر طاعت و كيفر را بر معصيت خود قرار داده است تا بندگانش را از عذاب خويش بازدارد و به سوى بهشت روانه سازد.
[4]
نقش تشويق در تربيت
تشويق عاملى است در برانگيختن فرد به سوى اهداف تربيت، و نيز وسيلهاى براى تقويت انسان در خيرها و ترغيب به تلاش بيشتر و فراهم كردن نشاط لازم در تربيت. امير مؤمنان على (ع) در اينباره به مالك اشتر چنين فرموده است:
«و واصل في حسن الثّناء عليهم، و تعديد ما أبلى ذووا البلاء منهم؛ فإنّ كثرة الذّكر لحسن أفعالهم تهزّ الشّجاع، و تحرّض النّاكل.»[5]
آنان را به نيكويى ياد كن و پيوسته تشويقشان نما و كارهاى مهمى را كه انجام دادهاند برشمار، زيرا ياد كردن كارهاى نيك آنان، دليرشان را [به كوشش و حركت بيشتر] برانگيزاند و از كارمانده را [به كار و تلاش] ترغيب نمايد.
اين امر در كودكان و نوجوانان و جوانان از جايگاه و اهميت بيشترى برخوردار است. تشويق ميل به كمال بيشتر را در انسان برمىانگيزد و او را به انجام دادن عمل نيك ترغيب مىكند، و به او نيرو و قدرت مىبخشد تا بيشتر تلاش كند. تشويق موجب رضايت شخص از عملكرد خود و پيدايش شور و نشاط، و رفع ملالت و كسالت او مىگردد؛ و همچنين سبب ايجاد حسّ توانمندى مىشود.
در تربيت فرزندان بايد توجّه داشت كه اصل بر تشويق و ترغيب است، زيرا انسان به فطرتش كه عشق به كمال مطلق و انزجار از نقص است، مايل به كمالات و نيكويى، و دوستدار تشويق و
قدردانى است، و بر اين اساس بهترين روش در برانگيختن آنها به سوى كمال و دور كردن از نقص، تشويق و قدردانى است، نه تنبيه و مجازات؛ و تنبيه و مجازات فقط آن هنگام به كار گرفته مىشود كه روشهاى ديگر نتيجه ندهد و چارهاى جز آن براى بيدارى و هشيارى آدمى، و درمان و سامان انسان نباشد. با توجّه به اينكه در تربيت بايد اصل بر تشويق و قدردانى باشد، امير مؤمنان على (ع) فرموده است:
«ضادّوا الشّرّ بالخير.»[6]
به وسيلۀ خوبى با بدى بستيزيد.
«ضادّوا القسوة بالرّقّة.»[7]
از راه نرمى و مدارا با سختدلى بستيزيد.
«ضادّوا الإساءة بالإحسان.»[8]
به وسيلۀ نيكى با بدى بستيزيد.
[9]
[1] لغتنامۀ دهخدا، ذيل واژۀ «تشويق»؛ فرهنگ معين، ج ۱، ص ۱۰۸۸.
[2] لغتنامۀ دهخدا، ذيل واژۀ «تنبيه»؛ فرهنگ معين، ج ۱، ص ۱۱۴۸.
[3] نهج البلاغه، حكمت ۳۶۸.
[4] دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی «منطق عملی»، جلد: ۴، صفحه: ۱۶۴، دريا، تهران - ایران، 1383 ه.ش.
[5] همان، نامۀ ۵۳.
[6] شرح غرر الحكم، ج ۴، ص ۲۳۱؛ عيون الحكم و المواعظ، ص ۳۰۹.
[7] شرح غرر الحكم، ج ۴، ص ۲۳۲؛ عيون الحكم و المواعظ، ص ۳۰۹.
[8] شرح غرر الحكم، ج ۴، ص ۲۳۲؛ عيون الحكم و المواعظ، ص ۳۱۰.
[9] دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی «منطق عملی»، جلد: ۴، صفحه: ۱۶۵، دريا، تهران - ایران، 1383 ه.ش.
تسهيل و تيسير به معناى آسان كردن و سهل گردانيدن است؛[1] و منظور از اصل تسهيل و تيسير اين است كه برنامهها و اقدامات تربيتى بايد امورى آسان و ميسّر باشد، و مبتنى بر تكاليف شاق نباشد، و راههايى در تربيت گشوده شود كه متربّى با ميل و رغبت در آن راهها گام زند؛ و با متربّى از سر ملايمت و مدارا رفتار شود تا بتواند راه تربيت را بر خود هموار كند و به اهداف تربيت دست يابد. سنّت تربيت الهى چنين است، و خداى مهربان شريعت خود را سهل و آسان قرار داده است تا همگان به كمالات الهى متصف شوند
[2]
محبّت عاملى مهم در سلامت روحى و اعتدال روانى انسان است. استوارى شخصيت و سلامت رفتار آدمى تا اندازهاى زياد به محبّتى بستگى دارد كه در زندگى مىبيند. محيط خانوادگى آكنده از محبّت، سبب تلطيف عواطف و رشد فضايل در افراد مىشود؛ و كسانى كه در محيطى با محبّت پرورش مىيابند، به ارجمندى مىرسند و مىآموزند ديگران را دوست بدارند و در اجتماع رفتارى انسانى داشته باشند. ازاينروست كه پيامبر اكرم (ص) به محبّت ورزيدن به فرزندان تأكيد داشت و مىآموخت:
«أحبّوا الصّبيان و ارحموهم.»[3]
كودكان را دوست بداريد و به ايشان مهر ورزيد.
محبّتى كه جان و تن انسان را شكوفا مىكند، محبّتى است معتدل و راستين و به دور از تكلّف و تصنّع و متناسب با سن و سال، و وضع و حال فرزند.
اهميت روش محبّت در تربيت ازاينروست كه محبّت اطاعتآور است و سبب همسانى و همراهى مىشود. رسول خدا (ص) فرموده است:
«المرء مع من أحبّ.»[4]
انسان با كسى است كه او را دوست مىدارد.
محبّت هركه در دل آدمى نشيند، انسان مطيع و پيرو او مىشود، و از خواست او سرپيچى نمىكند. روايت شده است كه امام صادق (ع) فرمود:
«ما أحبّ اللّه من عصاه.»
خدا را دوست ندارد كسى كه او را نافرمانى كند.
[5]
[1] لغتنامۀ دهخدا، ذيل واژههاى «تسهيل» و «تيسير»؛ فرهنگ معين، ج ۱، صص ۱۰۸۳، ۱۱۸۰.
[2] دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی «منطق عملی»، جلد: ۴، صفحه: ۱۵۷، دريا، تهران - ایران، 1383 ه.ش.
[3] الكافى، ج ۶، ص ۴۹؛ كتاب من لا يحضره الفقيه، ج ۳، ص ۴۸۳؛ مكارم الاخلاق، ۱۱۹؛ عدّة الداعى، ص ۷۸؛ وسائل الشيعة، ج ۱۵، ص ۲۰۱؛ بحار الانوار، ج ۱۰۴، ص ۹۲.
[4] مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة، المنسوب الى الامام أبى عبد اللّه جعفر بن محمد الصادق (ع)، مؤسّسة الاعلمى للمطبوعات، بيروت، ۱۴۰۰ ق. ص ۱۴۸؛ مسند احمد بن حنبل، ج ۱، ص ۳۹۲، ج ۳، ص ۱۰۴، ج ۴، ص ۲۳۹؛ صحيح مسلم، ج ۱۶، ص ۱۸۶؛ سنن ابن ماجة، ج ۲، ص ۱۱۱۸؛ علل الشرايع، ج ۱، ص ۱۴۰؛ امالى المفيد، ص ۱۵۲؛ مسند الشهاب، ج ۱، ص ۱۴۲؛ امالى الطوسى، ج ۲، صص ۲۳۴، ۲۴۵؛ مكارم الاخلاق، ص ۴۵۶.
[5] دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی «منطق عملی»، جلد: ۴، صفحه: ۱۶۳، دريا، تهران - ایران، 1383 ه.ش.
از جلوههاى ارزنده در راه و رسم پيامبر اكرم (ص) در تكريم فرزندان مشورت كردن با آنان است.
رسول خدا (ص) با رفتار خود مىآموخت كه نوجوانان و جوانان در خانه به منزلۀ مشاور باشند و تعبير «الولد… وزير سبع سنين» [1](فرزند در هفت سال سوم وزير [خانواده و مشاور پدر و مادر] است) در عمل معنا يابد. از سهل بن سعد انصارى چنين نقل شده است:
«أنّ رسول اللّه (ص) أتى بشراب، فشرب منه. و عن يمينه غلام و عن يساره الأشياخ.
فقال للغلام: أ تأذن لي أن أعطى هؤلاء؟ فقال الغلام: لا و اللّه يا رسول اللّه. لا أوثر بنصيبي منك أحدا. قال: فتلّه رسول اللّه (ص) في يده.»[2]
براى رسول خدا (ص) شربتى آوردند. مقدارى از آن را نوشيد. در سمت راست او نوجوانى نشسته بود و در سمت چپ وى ريشسفيدانى. پيامبر [براى احترام به ريشسفيدان خواست شربت را به آنان بدهد ولى از باب مشورت و تكريم نوجوانان از او اجازه خواست و] فرمود: آيا اجازه مىدهى اين شربت را به ريشسفيدان بدهم؟ نوجوان گفت: نه، به خدا سوگند اى رسول خدا؛ نه، من سهم خود را به هيچكس نمىدهم. پيامبر شربت را در دست او ريخت تا بنوشد.
نوجوان و جوان از ذهنى روشن بهرهمند است و اعتماد به او و او را تكيهگاهى در امور خانواده قرار دادن و اينگونه به او احترام گذاشتن او را به خوبى بالنده مىسازد. آموزهاى والا از امير مؤمنان على (ع) دراينباره نقل شده است كه راهگشا است:
«إذا احتجت إلى المشورة في أمر قد طرأ عليك فاستبده ببداية الشّبّان، فإنّهم أحدّ أذهانا و أسرع حدسا. ثمّ ردّه بعد ذلك إلى رأي الكهول و الشّيوخ ليستعقبوه و يحسنوا الاختيار له فإنّ تجربتهم أكثر.»[3]
هرگاه به مشورت نيازمند شدى نخست از مشورت با جوانان آغاز كن، زيرا ذهن آنان تيزتر و حدس آنان سريعتر است. سپس مسأله را به سالمندان و ريشسفيدان واگذار تا در آن نقادى كنند و بهترين را برگزينند كه تجربۀ آنان بيشتر است.
[4]
نوجوان در جستجوى نمونه و تجسم عينى براى دانستهها و آموختههاى خويش است و مىخواهد بداند، چگونه بايد آن دانستهها و يافتههاى عقيدتى و ارزشى و مقدس را جامۀ تحقق بپوشاند. او درصدد پيمودن راهى است كه هرگز آن را تجربه نكرده و در آغاز آن قرار دارد. پس نياز و توجه او به الگوهايى كه راه را پيموده و به مقصد رسيدهاند، طبيعى است.
بدين ترتيب است كه رفتار والدين، نزديكان، اولياى تربيتى، همسنّ و سالهاى شاخص، رهبران و دانشمندان و قهرمانان جامعه، سرمشق و مدل رفتار نوجوان مىگردد، و او چنين مىپندارد كه تنها با همان نوع رفتارهاى آنان مىتوان به مراتب و درجاتى كه آنها بدان نايل شدهاند، دست يافت.
اين حقيقت، در مورد گروه جوانان نيز صادق است. جوان نيز همواره در جستجوى قهرمانى محبوب و الگويى شايستۀ تقليد است، تا رفتارش را مطابق رفتار او نمايد و منش و طرز برخورد و ظاهرش را با وى وفق دهد، بدان اميد كه به جملگى يا برخى از امتيازات آن قهرمان نايل گردد.
توجه زايد الوصف جوانان به ستارگان سينما و قهرمان ورزشى، شاهد و گوياى اين حقيقت است. در ميان جوانان و نيز نوجوانان آنچه بيش از هر سخن ديگرى به گوش مىخورد، وصف قهرمانيها و شاهكارهاى قهرمانان ورزشى و رفتارهاى قابل تحسين و احيانا عجيب و غريب ستارگان سينما است.[5] در «ديباچهاى بر رهبرى» پيرامون اين موضوع چنين مىخوانيم:
«ستارگان سينما، بتهاى قرن بيستماند. شخصيت اين ستارگان، رفتار، طرز لباس پوشيدن، راه رفتن، غذا خوردن، عشق ورزيدن، كتككارى و بطور كلى همه چيز آنها سرمشقهايى براى بسيارى
از جوانان بشمار مىروند. چه بسا موضوع فيلمها كه فراموش مىشوند، امّا همواره نام و يا خاطرۀ مهآلود آنها تنها با تصوير پايدار هنرپيشه پرنفوذ آن در خاطرهها بر جاى مىماند.»[6]
اكنون با توجه به اينكه دوران كودكى و نوجوانى و جوانى، دورههاى تربيت و پرورش انسان در همه جهات و جوانب و زمينههاست، روشن مىگردد كه الگوها در اين بين چه جايگاه و تأثير عمدهاى را در شكلگيرى شخصيت و نتيجهبخشى تربيت افراد بخود اختصاص داده است. بيشتر آنچه انسان به عنوان تربيت از ديگران فرامىگيرد و شخصيت خود را براساس آن شكل مىدهد - و بصورت عادت و يا ملكهاى راسخ در وجود اوست - همه يا اكثريت
[7]قريب به اتفاق آن در دوره كودكى و نوجوانى فراگرفته مىشود و سهم دوران پس از جوانى و حتى خود دورۀ جوانى بسيار اندك است. اگر تربيت در كودكى همچون ايجاد نقش بر سنگ است، تربيت در سنين بالا همچون ايجاد نقش بر آب مىباشد كه بزودى زايل مىگردد و آن را اثرى و دوامى نيست. اين دل كودك و نوجوان است كه همچون زمينى مستعد و دستنخورده آماده پذيرش بذر نيكى و بدى است. چنانچه از اين زمينه آماده در جهت تربيت كمال بهرهجويى صورت نگيرد، پس از گذشت سالهاى نوجوانى و در نهايت، جوانى، تربيت بسيار دشوار مىگردد.
[8]
در هفت سال سوم (چهارده تا بيست و يك سال) كه مصادف با سنين بلوغ و نوجوانى است بايد با او (نوبالغ) به منزلۀ مشاور رفتار كرد و ملازمت به جاى آمريّت محور عمدۀ تربيتى در اين دوره خواهد بود. و والدين به جاى اينكه روبهروى فرزند نوجوان خويش قرار گيرند، در كنار او تدابير لازم را براى زندگى اتخاذ مىنمايند، و باهم افق نمودن جنبههاى فكرى خود و نوجوان محيط سالمى را براى رشد وى فراهم مىنمايند.»[9]
[1] المعجم الاوسط، ج ۶، ص ۱۷۰؛ مكارم الاخلاق، ص ۲۲۲؛ مجمع الزوائد، ج ۸، ص ۱۵۹؛ وسائل الشيعة، ج ۱۵، ص ۱۹۵؛ بحار الانوار، ج ۱۰۴، ص ۹۵.
[2] الموطّأ، ج ۲، ص ۹۲۶؛ مسند احمد بن حنبل، ج ۵، ص ۳۳۳؛ صحيح البخارى، ج ۶، ص ۲۴۹؛صحيح مسلم، ج ۱۳، ص ۱۹۹؛ صحيح ابن حبّان، ج ۱۲، ص ۱۵۲؛ المعجم الكبير، ج ۶، ص ۱۳۹؛ المحلّى، ج ۷، ص ۵۲۲؛ السنن الكبرى، ج ۷، ص ۲۸۶؛ التمهيد، ج ۲۱، ص ۱۲۰؛ تاريخ مدينة دمشق، ج ۲۲، ص ۱۶؛ الجامع لاحكام القرآن، ج ۱۵، ص ۱۰۵؛ نيل الاوطار، ج ۹، ص ۸۷.
[3] شرح ابن أبى الحديد، ج ۲۰، ص ۳۳۷.
[4] دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی «منطق عملی»، جلد: ۴، صفحه: ۲۶۱، دريا، تهران - ایران، 1383 ه.ش.
[5] شرح مفصل اين مسئله در كتاب ديباچهاى بر رهبرى نوشته ناصر الدين صاحب الزمانى، بخش ۱۰ صفحه ۴۰۱ به بعد آمده است.
[6] ناصر الدين صاحب الزمانى - ديباچهاى بر رهبرى - ص ۴۱۲.
[7] عباسی مقدم، مصطفی، نقش اسوه ها در تبلیغ و تربیت، صفحه: ۸۱، سازمان تبليغات اسلامی. مرکز چاپ و نشر، تهران - ایران، 1371 ه.ش.
[8] عباسی مقدم، مصطفی، نقش اسوه ها در تبلیغ و تربیت، صفحه: ۸۲، سازمان تبليغات اسلامی. مرکز چاپ و نشر، تهران - ایران، 1371 ه.ش.
[9] محمد رضا شرفى، مراحل رشد و تحوّل انسان به ضميمۀ مقدّمهاى بر ديدگاه اسلام در مورد رشد، چاپ سوم، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، ۱۳۶۸ ش. صص ۲۳۲-۲۳۳.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
آیا روش های مورد استفاده در سیره پیامبر صلی الله علیه واله و اهل بیت علیه السلام امروزه هم قابل استفاده است؟
-سیره در معنا
سِيرَة: حالتى و روشى است كه انسان و ساير جانداران نهادشان و وجودشان بر آن قرار دارد، خواه غريزى و خواه اكتسابى چنانكه گفته مىشود: فلانى سيره و روشى نيكو و قبيح دارد.
«سيرة» يعنى آن حالتى كه انسان دارد، نوع خاص حركت انسان، نوع رفتار. «سيرة» بر وزن «فعلة» است مثل «فطرة» ، كه در اين وزن، واژه بر نوع عمل دلالت مىكند «جلسة» يعنى نشستن، «جلسة» يعنى نوع نشستن، و «سيرة» نوع حركت است، لذا اهل لغت در توضيح معناى آن گفتهاند: «سيره» طريقه، هيأت و حالت است؛ و نيز آن را سنّت، مذهب، روش، رفتار، راه و رسم، سلوك و طريقه معنا كردهاند؛ و از «سيرۀ فرد» به صحيفۀ اعمال او و كيفيت سلوكش ميان مردم تعبير كردهاند. راغب اصفهانى درباره اين واژه مىنويسد: «سيره حالت و روشى است كه انسان و غير انسان، نهاد و وجودشان بر آن قرار دارد، خواه غريزى و خواه اكتسابى باشد، چنان كه گفته مىشود فلانى سيره و روشى نيكو يا سيره و روشى زشت دارد؛ و آيه سَنُعِيدُهٰا سِيرَتَهَا اَلْأُولىٰ. یعنى آن حالتى كه بر آن بوده كه همان چوب بودن آن است.» [1]
ـ سیره در اصطلاح
زمانی که لفظ «سیره» به طور مطلق به کار برده شود، منظور از آن، دورۀ اوّل تاریخ اسلام و گردآوردن عربها به زیر پرچم پیامبر اسلام، خواهد بود. همچنین این لفظ، زندگانی پیامبر گرامی اسلام را از روزگار کودکی تا دوران رسالت و نیز زندگانی پدران و صحابۀ او را فرا می گیرد؛ همان صحابه ای که در راه به پاداشتن دین اسلام در کنار پیامبر خدا(ص) ماندند و فداکارانه، او را یاری کردند.
بی گمان لفظ سیره پیش از آنکه در نوشته های نویسندگانی چون «محمدبن اسحاق بن یسار» و «ابنِ هشام» به کار رود، به معنی سیرت و شیوۀ زندگانی پیامبر(ص) شناخته شده بود. از کتاب الأغانی ابوالفرج اصفهانی، به روشنی معلوم می گردد که لفظ سیره در زمان محمّدبن شِهاب زُهَری (وفات: 124 هـ )، به همین معنی خاص، معروف بوده است. صاحب الأغانی متن زیرا روایت کرده است که: مدائنی درگزارش خالدبن عبدالله قسری آورده است: ابن شهاب به من خبر داد که خالد بن عبدالله قسری به وی (ابن شهاب) گفت که: نسب عرب را برای من بنویس. من از نسب «مُضَر» آغاز کردم. هنوز آن را به پایان نبرده بودم که خالد به من گفت: آن را ببُر که خدا ریشۀ آنان را ببرد، سپس گفت: سیره را برای من بنویس.
نیاز به گفتن نیست که کردار و گفتار پیامبر اسلام در زمان زندگانی ایشان، دارای اهمیت بسیار بوده و پس از رحلت ایشان نیز بر اهمیّت آن، افزوده شده است. این ارزش و گرانمایگی سبب گشته بود که مسلمانان در راه گردآوری آنها، تلاش و کوشش بیشتری از خود نشان دهند. گذشته از عامل تقوا و انگیزۀ مذهبی، نیاز جامعه به ثبت عقاید دینی و احکام شریعت نیز خود یکی از اساسیترین علتهای گردآوری سیرۀ رسول الله (ص) بوده است. پایه های سیرۀ مکتوب پیامبر گرامی اسلام، بر روی نامه ها، فرمانها، پیمان نامه ها، خطبه ها، فرمانها و راهنماییهای شفاهی و عملکردهای آن حضرت، استوار گشته است. از آن میان، فرمانها و دستورالعملهای نوشتاری پیامبر(ص)، پس از قرآن کریم، یکی از پراعتبارترین سندهای سیرت رسول خدا به شمار می آید. خطبه ها، احادیث، عملکردها و تقریرهای پیامبر(ص)، پس از اسناد مکتوب، سندهای دیگری هستند که بخش بزرگی از پیکرۀ سیرت پیامبر اسلام را پدید آورده اند.
چنانکه می دانیم، سیره و رفتارهای پیامبر اسلام(ص) پس از فرمانهای صریح و گویای قرآن کریم، مهمترین الگوی رفتاری و اخلاقی پیروان اسلام به شمار می آید. مسلمانان مؤمن و راستین، همواره می کوشند تا اندیشه و رفتارهای خود را، با تفکّر و رفتارهای پیامبر خدا و جانشنیان بر حق و درستکار او، هماهنگ سازند.
آنان بر این باورند که بالاتر و منطقی تر از نوع تفکر و عملکردهای پیام آور خدا و خاندان پاک او، اندیشه و رفتاری نمی توان یافت. ولی با این همه، گاه در سیرۀ آنان، نمونه هایی به چشم می خورد که بر پایۀ داوریهای عادی مردم، به ظاهر به آن آراستگیهای مورد انتظار و ویژگیهای ملکوتی خلق و خوی آنان، سازگاری ندارد. این گونه نمونه های ویژه و استثتنایی در رفتارهای پیامبر و ائمّه (ع) است که باید با مددگرفتن از شناخت موقعیّتهای خاص ّ زمانی و مکانیِ رفتارهای ایشان، بررسی و تحلیل گردد، تا هرگونه توهم ناروا را از میان برود. در زیر، به تجزیه و تحلیل چند نمونه از آنها می پردازیم و روشن می گردانیم که تعارضی میان آن مورد با موارد دیگر رفتارهای آنان، وجود ندارد. می توان گفت که همۀ رفتارهای پیامبر اسلام(ص)، بدقت زیر نظر مسلمانان بوده است. آنان بسیار دوست داشتند که همۀ گفتار و کردار پیامبر خود را به خاطر بسپارند و در زندگانی خویش، آنها را الگو و سرمشق خود قرار دهند. آنان تلاش می کردند که همۀ مظاهر زندگانی پیامبر را که با اشتیاق تمام به خاطر می سپردند، به مسلمانان دیگر نیز بازگو کنند. از این رو، دیری نگذشت که همۀ کردارها و بخش چشمگیری از گفتارهای پیامبر، در حافظه های مسلمانان، جای گرفت.
امیرالمؤمنین در خطبه ۱۶۰ نهجالبلاغه جملهای دارد که میگوید «لقد کان فی رسولالله کافٍ لکف الاسوة» یعنی پیامبر نمونهای کافی برای شما، برای الگو گرفتن است. بعد حضرت میرسد به عبارت «فتأسٍّ بنبیّ الاطیبِ الأطهر، فإنّ فیه اُسوة لمَن تَاسّی و عزاء لمن تعزّی و أحب العباد الی الله المتأسّی بنبیّه وَ المقتصُ لأثره». پس به پیامبر پاک و پاکیزهات اقتدا کن، بیگمان در پیامبر اسوه و نمونهای است برای کسی که بخواهد الگو بگیرد و الگویی است عالی برای هر کس که بخواهد الگو پذیرد. محبوبترین بندگان نزد خدا کسی است که به پیامبرش تأسّی کند و او را دنبال نماید
سیرۀ پیامبر اکرم(ص) شامل بیست و سه سال زندگانی دوران رسالت ایشان است. شیوۀ معمول، آن است که از چهل سال زندگانی پیش از بعثت پیامبر اسلام، بسیار فشرده و گذرا گفتگو می شود؛ علت آن هم کمبود منابع معتبر قابل استناد در آن زمان بوده است؛ زیرا مردم عرب در روزگار پیش اسلام، با خطّ و نگارش چندان آشنا نبودند و شمار کسانی که با این هنر آشنا بودند، از شمار انگشتان دست؛ بیشتر نبود. ولی با این همه، از سالهای نخستین بعثت پیامبر(ص)، مسلمانان پی به اهمیّت رفتار و گفتار پیامبر خود برده بودند و پیوسته می کوشیدند تا هیچ گفته و رفتاری از پیامبر، از نظر آنان دور نماند. ما بنابر اعتقادات مذهبی خودمان که متکی بر دلایل عقلی و نقلی است معتقدیم که معصومین در رفتار و گفتار خود از خطا و اشتباه مصون هستند. این مهمترین مطلب در تأسی به سیره است؛ چون سیره به معنای رفتار مداوم انسان است که استمراری در آن وجود دارد. دلیل دیگر این است که جوهره انسانی و فطرت انسانها ثابت است. به بیان دیگر ما یک سبک ظاهری و یک سبک باطنی برای زندگی داریم. مظاهر سبک ظاهری زندگی در تمدن نمایان میشود. مثلاً حمل و نقل در گذشته با اسب و قاطر بود و در زمان ما عوض شده است. حمل و نقل همیشه بوده است ولی وسیله آن عوض شده است. این رفتار به ظاهر رفتار انسانی مربوط میشود و ارتباطی با فطرت انسانی ندارد که بخواهد آن را تغییر دهد. اسلام نیز با این تغییرات ظاهری سازگار و موافق است و هیچ عالمی را نمییابیم که بگوید استفاده از ماشین یا قطار حرام است. این تغییرات در صدر اسلام نیز وجود داشته است و خود پیامبر سبب تعدادی از این تغییرات میشود و خود اسلام تمدنساز است. اكثر افرادی كه از پیشرفت و تكامل و تغییر اوضاع زمان دم می زنند، خیال می كنند هر تغییری كه در اوضاع اجتماعی پیدا می شود، خصوصاً اگر از مغرب زمین سرچشمه گرفته باشد باید به حساب تكامل و پیشرفت گذاشت، و این از گمراه كننده ترین افكاری است كه دامنگیر مردم امروز شده است.
به خیال این گروه، چون وسایل و ابزارهای زندگی روز به روز عوض می شود و كاملتر جای ناقص تر را می گیرد و چون علم و صنعت در حال پیشرفت است، پس تمام تغییراتی كه در زندگی انسانها پیدا می شود نوعی پیشرفت و رُقاء است و باید استقبال كرد، بلكه جبر زمان است و خواه ناخواه جای خود را باز می كند، در صورتی كه نه همه ی تغییرات نتیجه ی مستقیم علم و صنعت است و نه ضرورت و جبری در كار است. اسلام به شكل ظاهر و صورت زندگی كه وابستگی تام و تمامی به میزان دانش بشر دارد نپرداخته است. دستورهای اسلامی مربوط است به روح و معنی و هدف زندگی و بهترین راهی كه بشر باید برای وصول به آن هدفها پیش بگیرد. علم نه هدف و روح زندگی را عوض می كند و نه راه بهتر و نزدیكتر و بی خطرتری به سوی هدفهای زندگی نشان داده است. علم همواره وسایل بهتر و كاملتری برای تحصیل هدفهای زندگی و پیمودن راه وصول به آن هدفها در اختیار قرار می دهد.[2]
سبک باطنی زندگی انسانها ثابت است؛ چون ارزشهای اخلاقی و جوهر و فطرت انسان ثابت است. میتوان بسیاری از قوانین دینی و اخلاقی را به قوانین ریاضی تشبیه کرد که تغییر زمانه نمیتواند آن را عوض کند و کسی نمیتواند هزار سال آینده بگوید که زوایای مثلت به جای صدوهشتاد درجه، دویست درجه است. سبک زندگی معصومین نیز بر اساس فطرت انسانی است و لذا قابل ثبات است.از طرفی نیز ما معتقدیم که دین اسلام، خاتم ادیان و پیامبر ما نیز خاتم انبیاء است، بنابراین خداوند باید ظرفیتهایی را در این دین قرار داده باشد که تا روز قیامت به تمام نیازهای بشر پاسخگو باشد. یكی دیگر از خصوصیات دین اسلام كه اهمیت فراوانی دارد این است كه برای احتیاجات ثابت بشر قوانین ثابت و برای احتیاجات متغیر وی وضع متغیری در نظر گرفته است. پاره ای از احتیاجات، چه در زمینه ی فردی و شخصی و چه در زمینه های عمومی و اجتماعی وضع ثابتی دارد، در همه ی زمانها یكسان است. آن نظامی كه بشر باید به غرایز خود بدهد و آن نظامی كه باید به اجتماع خود بدهد از نظر اصول و كلیات در همه ی زمانها یكسان است.
فردی از امام صادق (ع) میپرسد چگونه است که آیات قرآن هیچ گاه کهنه نمیشود و تازگی خود را دارد؟ حضرت میفرمایند به این دلیل است که خداوند قرآن را برای زمان خاصی نفرستاده و باید تا روز قیامت پاسخگوی نیازهای انسانها باشد. بعضی از روی کوتهفکری یا غرض میگویند که این سیره کهنه شده است. حرف این افراد مبتنی بر این استدلال است که هر چیز که قدیمی شد، دیگر به درد نمیخورد. در جواب این افراد باید گفت که خود این قضیه نیز بعد از گذشت یک سال قدیمی میشود، پس دیگر به درد نمیخورد؟ قرآن میفرماید هرچه که به درد مردم می خورد روی زمین باقی میماند. از طرف دیگر ملاک ما برای استفاده و ارزش گذاری، حق یا باطل بودن است. یعنی ممکن است یک قضیه خیلی نو ولی باطل باشد و در مقابل نیز قضیهای هر چند کهنه ولی چون حق است، ارزشمند باشد.
از طرفی نیز اگر بخواهیم جامعه نظم داشته باشد باید قوانین ثابتی برای آن وضع کرد. قرآن نیز قانون اساسی بشر است که کلیات را ارائه کرده است و ائمه نیز مبین احکام قرآن هستند. مثلاً تأکید اسلام بر راستگویی کاملاً مطابق با فطرت انسانی است و تمام جوامع بشری اتفاق دا رند که دروغ بد است و راستگویی خوب است. بنابراین فضایل انسانی کهنگی ندارند. حال باید پرسید آیا چیزی در زندگی ائمه وجود دارد که قابل کهنه شدن باشد یا خیر؟ قبلاً بیان شد که اسلام با سبک ظاهری زندگی مطابق است و دستورات ثابتی برای آن ندارد. ممکن است در مورد زهد معصومین بگویند که زمانه امروز اقتضای آن سبک زندگی زاهدانه را ندارد و دیگر نمیتوان همچون امیرالمؤنین نان خشک خورد. در جواب باید گفت این حرف ناشی از بیاطلاعی از اسلام است؛ زیرا زهد ناشی از دیدگاهی است که اسلام نسبت به دنیا دارد. دین اسلام دنیا را مزرعه آخرت میداند و اصالت را به زندگی اخروی میدهد. بنابراین، سبک زندگی معصومان مطابق با دیدگاه فکری اسلام بوده است. البته باید سبک زندگی حکومتی را از زندگی عادی آنان جدا کرد. لذا حضرت امیرالمؤمنین سختگیریهایی بر خود دارند که در سیره امام سجاد (ع) یا امام صادق (ع) وجود ندارد. مثلاً در گزارشات تاریخی، موردی از پوشیدن لباس وصله دار یا خوردن نان جو توسط امام صادق (ع) وجود ندارد. گاهی با سؤالاتی مواجه می شویم كه با لحن تحقیر و مسخره آمیزی می پرسند: آقا سواره (ایستاده) غذا خوردن شرعاً چه صورتی دارد؟ ! با قاشق و چنگال خوردن چطور؟ ! آیا كلاه لگنی به سر گذاشتن حرام است؟ ! آیا استعمال لغت بیگانه حرام است؟
در جواب اینها می گوییم: اسلام دستور خاصی در این موارد نیاورده است. اسلام نه گفته با دست غذا بخور و نه گفته با قاشق بخور؛ گفته به هر حال نظافت را رعایت كن. از نظر كفش و كلاه و لباس نیز اسلام مد مخصوصی نیاورده است. از نظر اسلام زبان انگلیسی و ژاپنی و فارسی یكی است. اما. . .
اما اسلام یك چیز دیگر گفته است؛ گفته شخصیت باختن حرام است، مرعوب دیگران شدن حرام است، تقلید كوركورانه كردن حرام است، هضم شدن و محو شدن در دیگران حرام است، طفیلی گری حرام است، افسون شدن در مقابل بیگانه (مانند خرگوشی كه در مقابل مار افسون می شود) حرام است، شرایط زندگی انسانها نسبت به 1400 سال پیش تغییر کرده است . در دنیای متمدن و متجدد امروزی که از نظر امکانات و ارتباطات میان افراد آن در سراسر جهان با شرایط آن زمان قابل مقایسه نیست. اما امروز ما از پیامبری سخن می گوییم که معتقدیم سیره زندگی او به شکلی کاربردی پاسخگوی زندگی انسان امروزی است.
به راستی ایا میتوان بر اساس قرآن کریم و آموزههای زندگی پیامبر به یک مدل کاربردی و قابل اجرا برای زندگی دست یافت یا نه؟ این پرسشی است که سالیان دراز دغدغه اندیشمندان اسلامی در شرق و غرب بوده است. هر چه تمدن بشری پیچیدهتر شود و هر چه امکانات بیشتر گردد و هر چه ارتباطات گستردهتر شود، قواعد و قوانین نظری و امور فطری، دگرگونی نمییابند. هر چند شکل مسائل، عوض میشود، ولی آنچه فطری است، برقرار است و به تعبیر قرآن کریم: «فطرت خدایی» که خداوند، مردمان را بر اساس آن فطرتْ سرشته است، تغییرپذیر نیست».
با این رویکرد، مشخص میشود که امروزه هم انسان هایی که از نظر فطرت سرزندهترند و گرایشهای فطریشان قویتر است، به سیرهای سامان یافته بر اساس نقشه فطرت خدایی نیاز دارند.
کدام مدل می تواند وضعیت درستی از زندگی پیامبر را به ما معرفی کند؟
چیزی که مدل زندگی پیامبر را به ما معرفی میکند سیره است. سیره یعنی مجموعه اصول کلی ثابت در زندگی. گاهی برخی بزرگان مسلمانان ما را به سیره توجه دادهاند. مثلاً سعدی علیهالرحمة میگوید:
مپندار سعدی که راه صفا / توان رفت جز در پی مصطفی.
اگر کسی زیست انسانی میخواهد باید دنبالهروی راه و رسم پیامبر باشد. همچنین علامه اقبال لاهوری نیز میگوید:
«تا کجا بیغیرت دین زیستن؟ / ای مسلمان مردن است این زیستن! ،
مرد حق باز آفریند خویش را / جز به نور حق نبیند خویش را ،
بر عیار مصطفی خود را زند / تا جهان دیگری پیدا کند».
در سیره اجتماعی پیامبر، نخستین اصلی که مطرح شده است، اصل رِفق و مُداراست. دلیل تقدم آن هم این است که رفق و مدارا مهمترین قاعده در تمام روابط و تعاملهای انسانی است و هیچ چیز مانند رفق و مدارا در ساماندهی و تنظیم روابط درست اجتماعی نقش ندارد و پیامبر اکرم(ص) و اوصیای آن حضرت، بیش از هر چیز از آن بهره گرفتهاند و هنر بزرگ آن پیامآور الهی در هدایت آدمی هم بر این اصل اساسی استوار بوده است، به طوری که آن حضرت با رفق و مدارا توانست جامعه جاهل و متعصّب آن زمان را متحول سازد.
در حقیقت، خوی نرم پیامبر بود که دلها را جذب میکرد و اُلفت میبخشید و جانهای گریزان را گرد میآورد و اگر این روحیه نبود، و این اصل مهم اجتماعی و مدیریتی اعمال نمیگشت، قطعاً پیوند میان دلها و وحدت در جامعه و آن حرکت بزرگ اصلاحی میسّر نمیشد، چنان که خدای سبحان در قرآن به صراحت تمام، این حقیقت را بیان فرموده است که:
«به لطف رحمت الهی، با آنان نرم خوی و پر مِهر شدی، و اگر درشت خوی و سخت دل بودی بیشک از پیرامون تو پراکنده میشدند. پس، از آنان درگذر و برایشان آموزش بخواه.»[3]
بنابراین رسول خدا(ص) رسالت خود را با رفق و مدارا پیش برد و این اصل در تحول انسان و جامعه به سوی کمال و اصلاحات اجتماعی نقشی کلیدی دارد. پیامبر اکرم(ص) نیز در مواردی رسالت خود را بر این اساس معرفی فرموده، چنان که حدیثی آمده است: «پروردگارم مرا به مدارا فرمان داد، همان گونه که مرا به تبلیغ رسالت فرمان داد.»
استخراج مدل منطبق با زندگی امروز از زندگانی پیامبر به چه صورت امکانپذیر است؟
ابتدا بایستی بخشهای مختلف زندگی پیامبر(ص) را بشناسیم و سپس آنها را وارد زندگیمان کنیم. کتاب سیره نبوی دفتر-دفتر است و شامل دفاتر سیره فردی، سیره اجتماعی، سیره مدیریتی، سیره خانوادگی، سیره سیاسی، سیره نظامی و سیره اقتصادی است که هنوز سه دفتر آخر به چاپ نرسیده است. مثلاً در سیره فردی اصل اعتدال را داریم. همچنین اصل کیفیت استخدام وسیله را داریم. یعنی مسلمان نمیتواند با دروغ، خیانت و فریبکاری کارش را توجیه کند. آیا این اصول امروزه زنده است یا نه؟ مسلماً این اصول در زندگی امروز ما نقش دارد و بلکه بایستی امروزه بیشتر دغدغه این اصول را داشته باشیم. در سیره اجتماعی نیز بیشتر از هر زمان دیگری به اصل «رفق و مدارا» نیاز داریم. همچنین اصول «تعاون و تکاون» و «عدالت اجتماعی» را داریم که کهنهشدنی نیستند.
شهید مطهری در کتاب سیری در سیره نبوی میفرماید:
«سیره پیغمبر؛ یعنی سبک پیغمبر، متدی که پیغمبر در عمل و در روش برای مقاصد خودش به کار میبرد … مثلاً پیغمبر تبلیغ میکرد، روش تبلیغی پیغمبر چه روشی بود؟»
بنابراین معرفت به اینکه پیامبر الهی در مواجهه با پدیدههای گوناگون در جامعه اسلامی، چه واکنشی نشان میداده، از اهمیت فراوانی برخوردار است؛ زیرا ما مسلمانان موظفیم که سیره و منطق عملی ایشان را بشناسیم تا آن را در زندگی خود به کار گیریم.
با رجوع به سیره پیامبر(ص) در این زمینه، میبینیم که ایشان شیوههای مختلفی داشت: گاهی با غلظت و تندی، گاهی با رأفت و مهربانی، گاهی با صراحت و گاهی با کنایه با ناهنجاریهای جامعه برخورد میکرد. آن حضرت در همه جا از این شیوهها در جهت بیداری و آگاهی مردم استفاده میکرد. شمشیر زدن و ملاطفت او برای آگاهی و بیدارسازی مردم بود. او میخواست دل کوری را بینا کند، گوش کری را شنوا سازد و چشم کوری را به روی حقیقت بگشاید.
با نگاهی به آثار و مطالعه اوضاع اجتماعی و زندگی و خانواده مسلمانان به این نتیجه می رسیم کار بایسته و درخور سیره رسول خدا انجام نگرفته است. چون اگر درباره سیره رسول خدا کار درخوری انجام می گرفت. , امروزه شاهد دگرگونیهای عظیم و پیشرفتهای شگفتی می بودیم و جامعه و خانواده های اسلامی از استواری و رخشندگی بیش تری برخوردار بودند.
نادانی, فقر, بی برنامگی, بی تقوایی, ستم, پایمال شدن حق زنان و کودکان و بی بند وباری و از هم فروپاشیدگی خانواده, این چنین سایه نمی گستراند و ریشه نمی دواند.
جاهلیت, همیشه برای جامعه اسلامی تهدید است. هر چه ما از سیره نبوی دور شویم, به جاهلیت نزدیک شده ایم و فرهنگ جاهلی, تار و پود جامعه اسلامی و خانواده اسلامیان را در خواهد نوردید. بسیاری از رفتارها و کردارهایی که ما در جامعه و خانواده شاهد هستیم, برخاسته و سرچشمه گرفته از فرهنگ جاهلی است که رویارویی با آن و درمان آن, تنها با بازگشت به سیره نبوی ممکن است امروزه نیاز است که سیره رسول خدا, عالمانه, دقیق و موشکافانه در بوته بررسی قرار بگیرد و درسهای راهگشا و زندگی ساز از آن گرفته شود, کاری که تنها از عالمان بصیر, آگاه, زمان شناس و درک کننده نیازهای روز زندگی بشری, بر می آید و بس.
امروزه نیاز است که سیره رسول خدا, عالمانه, دقیق و موشکافانه در بوته بررسی قرار بگیرد و درسهای راهگشا و زندگی ساز از آن گرفته شود, کاری که تنها از عالمان بصیر, آگاه, زمان شناس و درک کننده نیازهای روز زندگی بشری, بر می آید و بس.
اسلام, افزون بر آیاتی که عرضه داشته, الگو, سرمشق و نمونه ای بس روشن هم فراروی اسلامیان گذارده و به آنان فرموده, کانون خانوادگی خود را بر اساس آن تراز کنند و همه گاه, رو به روی آن آیینه بایستند و زشتیها را از چهره خانواده خود بزدایند, تا خانواده ای همیشه زیبا و رخشنده داشته باشند. بی گمان آسیبها و آفتهایی که اکنون گریبان گیر خانواده های اسلامی است,برخاسته ونشأت گرفته از جدایی, فاصله گیری و دوری گزینی از این آیینه تمام نماست که همانا چگونگی رفتار رسول خدا در خانواده و هدایت و گرمابخشی به آن است.[4]
از استاد شهید, درباره تاریخ اسلام و سیرت رسول خدا, نوشته هایی سودمند, راهگشا و تحقیقی به جا مانده است. از جمله دو مقدمه بر کتاب محمد خاتم پیامبران, ختم نبوت, موضوع پیامبر اکرم در کتاب وحی و نبوت, از مجموعه: مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی و کتاب سیری در سیره. این کتاب, چند گزاره مهم و سودمند را در بر دارد, از جمله مقدمه استاد بر کتاب محمد خاتم پیامبران و هشت سخنرانی و چند یادداشت پراکنده از ایشان در باب سیره پیامبر.
روش استاد در سیره, بسان دیگر پژوهشهای استاد, تحقیقی تحلیلی است. استاد افزون بر گزارش سخنان و سیره پیامبر, به علل و آثار و شیوه رفتاری پیامبر پرداخته و از آن, دستمایه ای برای رفتار و عمل امروز ما, بویژه الگوی تبلیغی حوزه به دست داده است.
استاد, با کند و کاو در سیره اخلاقی, اعتقادی, سیاسی رسول خدا, سبک و روش حضرت ایشان را به عنوان قانون دائمی و همیشگی و در خور پیاده شدن در هر زمان, شناسانده و بیان کرده است:
(سیر, غیراز سیره است. سیر, یعنی رفتار. هر کسی در عالم, همچنان که گفتار دارد, رفتار هم دارد. ولی سیره, عبارت از سبک و اسلوب و متد خاصی است که افراد صاحب اسلوب و سبک و منطق در سیر خودشان به کار می برند. سیره پیغمبر, یعنی سبک پیغمبر(ص) متدی که پیغمبر در عمل و روش برای مقاصد خودش به کار می برد. بحث ما در مقاصد پیامبر نیست… بحث ما در سبک پیغمبر است. مثلاً پیغمبر تبلیغ می کرد, روش تبلیغی پیغمبر, چه روشی بود. سبک قضاوتش, چه سبکی بود. پیغمبر, مثل همه مردم دیگر, زندگی خانوادگی داشت… فرزندانی داشت. سبک پیامبر در زن داری چگونه بود؟ سبک پیغمبر در معاشرت با اصحاب و یاران و به اصطلاح مریدها, چگونه بود؟ پیغمبر, دشمنان سرسختی داشت, سبک و روش پیغمبر در رفتار با دشمنان چه بود؟)
در نگاه استاد, سیره از منابع اصیل اسلام است و اگر بخواهیم اسلام را در اصالت خود بشناسیم, باید زندگی و راه و رسم نبی گرامی اسلام را به روشنی و خوبی بشناسیم و آن حضرت, پیروی کنیم.
وی یاد آور می شود: یکی از آسیبهای بزرگ تفکر اسلامی, این فکر خطرناک است که پیامبر و امامان نمی توانند الگوی ما باشند و میان ما و آنان دیوار بلندی از معنویت وجود دارد که ما را از پیمودن راه آنان باز می دارد.
استاد, دقیق و عالمانه این تفکر خطرناک را رد می کند و همگان را به این نکته روشن و ناب رهنمون می شود , نکته ای که با اندک درنگ, دریافته می شود: پیامبران از نوع بشرند و آنان با دستمایه معنوی به این مرتبت رسیده و مراحل کمال را پیموده اند; از این روی, خداوند آنان را الگوی بشر قرار داده و مسلمانان را به مطالعه راه و رسم و سبک و متد زندگی آنان برانگیزانده است:
(یکی از منابع شناخت نظر اسلام, شناخت سیره اولیاء و پیشوایان از شخص پیغمبر اکرم, تا ائمه اطهار و به عبارت دیگر, سیره معصومین است. گفته های شان به جای خود, شخصیت شان, یعنی سیره و روشش شان منبعی است برای شناخت. سیره پیغمبر برای ما, یک منبع الهام است و نیز سیره ائمه.
لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنه لمن کان یرجوا الله و الیوم الآخر و ذکر الله کثیرا.)
استاد بحق, کم توجهی عالمان و حوزه های علمیه و فرهیختگان را نسبت به سیره, ستم بزرگ می داند و می نویسد, این ظلم, بسان همان ظلمی است که ما به قرآن کریم کرده ایم:
(ما ظلمی, نظیر ظلمی که در مورد قرآن کرده ایم در مورد سیره پیغمبر و ائمه اطهار کرده ایم. وقتی می گویند پیغمبر چنین بود, می گوییم او که پیغمبر بود!…
همان طور که قرآن را برداشتیم به طاقچه بالا گذاشتیم و به طاق آسمان کوبیدیم, سیره انبیاء و اولیاء, مخصوصاً سیره پیغمبر اکرم و ائمه معصومین را برداشتیم و به طاق آسمان کوبیدیم. گفتیم او پیغمبر است.
نتیجه اش این است که اگر یک عمر برای ما تاریخ پیغمبر بگویند, برای ما درس نیست.)
استاد, در این اثر, بحثهای سودمند و مورد نیاز امروز اهل تحقیق و جست و جو و علاقه مندان به سبک و متد رسول خدا را مطرح می کند, از جمله: بحثهایی درباره انواع سیره, منطق پیغمبر, رابطه سیره و اخلاق, کیفیت استخدام وسیله, ارزش تبلیغ و مبلغ در سیره پیامبر, روش تبلیغ…
استاد در حوزه تبلیغ دین, بحثهای گسترده ای را درروش های تبلیغی پیامبر و جاذبه های سیره نبوی در گسترش اسلام عرضه کرده است, از جمله بلاغ مبین, اخلاص, پرهیز از تکلف, موازنه تبشیر و انذار, نرمش در مسائل شخصی و صلابت در مسائل اصولی را از روشهای تبلیغی رسول خدا دانسته است. سیره و روش ائمه اطهار (ع) برگرفته از فطرت انسانی و ارزشهای الهی است و تنها راه نجات انسان نیز پناه بردن و الگوبرداری از سیره آنان است. الگو پذیری از سیره عملی و علمی پیامبراکرم(ص) را برای بشر لازم و ضروری دانست و نسخه شفا بخش برای نجات از مشکلات کنونی جامعه اسلامی عمل به سیره ایشان است.
منابع:
1. قرآن کریم
2. نهج البلاغه
3. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، جلد19، بی جا، بی نا، بی تا.
4. همان، اسلام و مقتضیات زمان، بی جا ، بی نا، بی تا.
5. همان، سیری در سیره نبوی، بی جا، بی نا، بی تا.
6. سایت: http://mortezamotahari.com/fa/default.html.
7. سایت کتابخانه نور: www.noorlib.ir
[1] مفردات الفاظ قرآن ؛ ج2 ؛ ص276
[2] مجموعه آثار شهید مطهری . ج19، ص: 118
[3] سوره آل عمران ،ایه 159.
[4] سیری در سیره نبوی, استاد شهید مطهری, صدرا.
بیگمان باید گوش سپردن به آیات قرآن و قرائت کلام وحی بهعنوان امری روزانه انجام شود؛ زیرا گوش سپردن به آیات قرآن و تدبر در آیات آن افزون بر ایجاد شناخت نسبت به هستی، فرمانهایی را نیز به خواننده منتقل میکند که بر پایه آن میتواند به سعادت دنیا و آخرت دست یابد و زندگی خویش را بهدرستی مدیریت کند.
خداوند متعال در آیات متعددی به مسئله آثار قرائت آیات قرآن در زندگی بشر میپردازد تا افزون بر بیان ارزش و اهمیت آن، کارکردهای تلاوت را به وی نشان دهد.
بهطور قطع شنیدن آیات قرآن بر پیشرفت و تکامل انسان و بهبود روابط اجتماعی وی تأثیر انکارناپذیری میگذارد و از سوی دیگر باعث افزایش خلاقیت و پدید آمدن افکاری نو در اوست.
در سال 93 تحقیقاتی در مورد نقشهای درمانی و شفابخش قرآن کریم در حیطههای جسمانی و روانی، در استان مرکزی انجام شد، در باب اثبات این موضوع آزمایشی از سوی فعالان قرآنی مجمع حافظان و قاریان محلات صورت گرفت و برای مقدار مساوی از دانههای جو در شرایط جوی یکسان و در اتاقهای مجزا صوت قرآن، موسیقی سنتی و مداحی پخش شد و پس از سه روز مشخص شد که دانههایی که تحت تأثیر صوت قرآن بودند از رشد بهتر و بیشتری برخوردار بودند.
ازاینرو وقتی صوت دلنشین آیات نورانی کلام وحی قرآن بر یک موجود عاری از شعور و عقل مانند دانه جو اثر میگذارد؛ لذا بهطور قطع بر انسانی که مزین به قدرت درک و عقل است اثرات فراوانی خواهد داشت.