چکیده

اگر امام حسین عليه السلام در ده سال حکومت معاویه قیام مسلحانه نکرد به علل مختلف در آن دوره قیام مسلحانه  نه مقدور بود و نه مفید .امام هرگز مبارزه سیاسی را کنار نگذاشت و همواره با معاویه سینه به سینه مبارزه سیاسی می کرد.

به نظر برخى، در آن زمان موضوع صلح امام حسن عليه السلام مطرح بود. و امام نمى‌خواست بر خلاف عهد بردارش رفتار كند. اما چنين توجيهى ملاك صحيح و درستى ندارد؛ چون معاويه خودش آن پيمان و صلحنامه را نقض كرده بود. و قرآن كريم آن عهد و پيمانى را محترم مى‌شمارد كه طرف مقابل محترم بشمارد. در حقيقت امام حسين عليه السلام به دلايل زير قيام خود را در زمان معاويه شروع نكرد:

1- امام عليه السلام فرصت بهتر و بيشترى را انتظار مى‌كشيد، و چنين تاكتيكى از نظر اسلام جايز شمرده شده است. و مسلماً فرصت بعد از مرگ معاويه از زمان معاويه بهتر بود، چون جامعه در زمان معاويه براى قيام آماده نبود. همين علت بود كه امام حسن عليه السلام را وادار به صلح كرد.

2- امام حسين عليه السلام در زمان معاويه هم ساكت نبود؛ بلكه دائماً به حكومت وى اعتراض مى‌كرد. از جمله نامه‌اى است كه براى معاويه نوشت و در نامه‌اى از سران و بزرگان شهرهاى دور و نزديك درخواست كرد كه در منى جمع شوند و در آنجا حضرت وضع نابسامان آن روز را به‌مردم گوشزد كرد.

3- سياستى كه يزيد پيش گرفته بود با سياست پدرش معاويه بسيار متفاوت بود و امام حسين (ع) در زمان يزيد بسيار بيشتر از زمان معاويه براى اسلام احساس خطر مى‌كرد.

 


 

فهرست

 

موانع قیام اباعبدالله در زمان حکومت معاویه. 3

شخصیت معاویه. 4

رفتار کارگزاران حکومتی.. 7

عدم آمادگی جامعه اسلامی.. 8

 


 

موانع قیام اباعبدالله در زمان حکومت معاویه
عده ای افراد نا آگاه فکر می کنند که مقاومت و مبارزه امام حسین از زمان مرگ معاویه و خلافت یزید می باشد. این شبهه را مطرح می کنند ، چرا امام حسین در عصر معاویه قیام نکرده است ؟ در این مقاله سعی می شود تا عدم قیام آن حضرت در عصر معاویه تبیین شود.

برای آنکه بتوانیم به این سوال جواب دهیم باید چند مورد را مورد بررسی قرار دهیم:

1- خصوصیات شخصیتی معاویه

 3- روش و منش کارگزاران حکومت معاویه

3-شرایط جامعه آن دوران

شاید برخی بگویند امام حسین به مفاد عهدنامه صلح امام حسن عليه السلام که از سوی معاویه یکطرفه نقض شده بود پایبندبود و بعضی نیز بر این باورند که معاویه بر خلاف یزید ظواهر اسلام را رعایت می کرد.ولی با توجه به شخصیت امام حسین عليه السلام هدف اصلی ایشان همانند برادرش حفظ اصل اسلام بود.

 

 

 

 

 

 

شخصیت معاویه
معاویه شخصیت عجیب و پیچیده ای داشت. او در حیله گری سرآمد روزگار خویش بود و از مکر وحیله گری ویژه ای برخوردار بود به طوری که برخی افراد کوته فکر خیال می کردند او از امام علی عليه السلام سیاستمدارتر است.امام علی در برابر این خیال باطل فرمود: «به خدا سوگند معاویه از من زیرکتر نیست ولی او مکر وحیله گری می کند و اگر ناپسندی خدعه و نیرنگ نبود، من از زیرکترین افراد مردم بودم.»1

این ویژگی بارز در معاویه گاهی به صورت لبخند و شادی و گاهی نیز در لباس صبرو بردباری جلوه می کرد.به طوری که بیشتر مورخان را به اشتباه می انداخت و آن را به عنوان یکی از صفات مثبت او ذکر کرده اند.2

اما این صبر و بردباری ، نمادی از نیرنگ بازی او بود که برای تقویت و تثبیت حکومت خود اعمال می کرد نه به عنوان یک فضیلت اخلاقی و باور دینی ، به هر حال بردباری سیاسی معاویه یک حربه بسیار مهم برای فریب دادن افراد سطحی نگر وظاهر بین بود.

او برای تثبیت خلافتش احادیث جعلی فراوانی از زبان پیامبر ساخت و به آن حضرت نسبت می داد و با این احادیث مردم شام را راضی و توجیه می کرد. مثل این سخن ” از هر فرمانروایی اطاعت کن و پشت هر امیر و زمامداری نماز بگزار.”

سیاست دروغ سازی معاویه در سراسر بلاد اسلام ، به خصوص شام چنان موثر بود که حقیقت بر دین مداران نیز مشتبه گردید و گروهی از آنان این دروغ ها را باور کرده و آنها را نیز روایت می کردند. (شرح نهج البلاغه).

1.    (نهج البلاغه،دشتی،خطبه200)

2.    (تاریخ خلفاء، سیوطی،ص195)

ترویج دوباره فرهنگ جاهلی و قبیله ای، از دیگر روش های معاویه در تضعیف و خلع و سلاح مخالفان حکومتش بود.معاویه با اجرای چنین سیاستی ازیک سو آتش کینه ها و دشمنیهای قدیمی را بین قبایل شعله ور ساخت و از سوی دیگر تمام تلاش های رسول خدا (ص) و امام علی (ع) را در القای هرگونه برتری جویی نژادی و رقابتهای قبیله ای نادیده  گرفت و در ادامه سیاستهای خود سعی می کرد تمام کارهایش را توجیه دینی و شرعی کرده و انها را طبق روش اسلام و قرآن  وانمود کند.

 معاویه با تظاهر به دینداری ،کارهای خلاف شرع را آشکارا مرتکب نمی شد و در ظواهر طوری وانمود می کرد که مردم تصور کنند که او از احکام دین پیروی و دستورهای پیامبر اسلام (ص) را به خوبی اجرا می کند!

برملا كردن چهره نفاق معاويه براى همگان و بيدارگرى افكار عمومى نسبت به واقعيتهاى تلخى است كه در ابعاد سياسى و فرهنگى در جامعه اسلامى تحت سلطه طاغوتى همچون معاويه جريان داشت و مردم با بى‌تفاوتى از كنار آنها مى‌گذشتند و در بسيارى از مواقع- به خاطر تبليغات سوء و فريبنده معاويه- صبغه دينى و وجهه‌ شرعى پيدا كرده بود. در نتيجه هر نوع قيام و برخورد نظامى عليه وضع موجود را بى‌ثمر و حتى غيرمشروع مى‌نمود. نامه افشاگرانه امام عليه السلام به معاويه، سخنرانى عمومى وى در موسم حج و در جمع انبوه حاجيان، بيانات روشنگرانه آن حضرت در جلسات خصوصى با خواص و چهره‌هاى سرشناس مدينه و كوفه و … همه به منظور درك عميق اين واقعيتهاى تلخ و قيام و مبارزه بر ضدّ آن در شرايط مناسب بود. در يكى از گفتگوهايى كه ميان معاويه و امام حسين(عليه السلام) در مورد مسأله ولايت عهدى يزيد واقع شده است، معاويه امام حسين(عليه السلام) را دعوت مى‌كند كه من با شما صحبت خصوصى دارم. حضرت پذيرفتند، و با او صحبت كردند. معاويه گفت: تمام مردم مدينه حاضرند ولايت عهدى يزيد را بپذيرند؛ فقط شما چهار نفر هستيد كه اين مسأله را نمى‌پذيريد؛ سركرده اين افراد هم شما هستيد. اگر شما ولايت يزيد را قبول كرده و بيعت كنيد، ديگران هم قبول خواهند كرد و مصلحت و يكپارچگى امت اسلامى به اين وسيله تأمين شده و از خونريزى جلوگيرى مى‌گردد. چرا شما زير بار نمى‌رويد و نمى‌خواهيد با يزيد بيعت كنيد؟ حضرت(عليه السلام) فرمود تواين همه حكومت كردى، اين همه خون ريختى و اين همه فساد كردى. ديگر در آخر عمر خود وِزر و وبالى براى بعد از زندگى خود فراهم نكن؛ ديگر گناه يزيد را به گردن نگير؛ چگونه تو حاضر مى‌شوى او را بر مردم مسلط كنى، در حالى كه در ميان مردم كسانى هستند كه مادرشان، پدرشان و خودشان از مادر، پدر و خود او بهتر و براى مردم نافع تر هستند. تو به چه انگيزه اى مى‌خواهى حتماً يزيد را مسلط كنى؟ معاويه گفت: گويا مى‌خواهى خودت را مطرح كنى؟ يعنى تو مى‌خواهى بگويى كه مادر و پدرت از مادر و پدر يزيد بهتر است و خودت از يزيد بهترى؟ حضرت(عليه السلام) فرمود: اگر بگويم چه مى‌شود؟ معاويه گفت: اما اين كه گفتى مادرت از مادر يزيد بهتر است راست گفتى. چون اگر جز اين نبود كه فاطمه(عليها السلام) از قريش بود و مادر يزيد از قريش نيست كافى بود ـ طرز فكر را ملاحظه كنيد! اين همان عصبيت ملى گرايى و قوم گرايى است ـ البته علاوه بر اين كه مادر تو از قريش است، دختر پيغمبر(صلى الله عليه وآله) هم هست. پس مسلماً مادر تو بهتر است. اما اين كه گفتى پدر تو از پدر يزيد بهتر است، جاى تأمل دارد. چون مى‌دانى كه پدر يزيد و پدر تو با هم مبارزه كردند و خدا به نفع پدر يزيد حكم كرد. ـ ملاحظه كنيد كه تا چه اندازه بايد انسان بى شرم باشد كه بخواهد در مقابل حسين بن على(عليه السلام) برترى معاويه را بر اميرالمؤمنين(عليه السلام) اثبات كند ـ و اما خودت، كه گفتى از يزيد بهتر هستى، نه، اين گونه نيست. يزيد براى جامعه اسلامى خيلى بهتر از توست. حضرت(عليه السلام) با تعجب تمام گفتند: مى‌گويى يزيد شرابخوار از من بهتر است؟ سياست معاويه را ببينيد، در جواب حضرت گفت: آقا! از پسر عمويت غيبت نكن! (چون از دو تيره از قريش بودند، به يكديگر پسر عمو مى‌گفتند) معاويه امام حسين(عليه السلام) را نصيحت مى‌كند و مى‌گويد خشونت به خرج نده! از پسر عمويت غيبت و بدگويى نكن! يزيد هيچ وقت از تو بدگويى نمى‌كند، بنا بر اين او از تو بهتر است. یزيدِ سگ باز ، شرابخوار و بى شخصيّت را با حسين بن على عليه السلام كه جوهره انسانيّت و شرف است مقايسه مى‌كند و مى‌گويد يزيد از تو بهتر است! و با لحنى حق به جانب و مقدس مآبانه دليل مى‌آورد كه برترى او بر تو به اين دليل است كه تو غيبت يزيد را مى‌كنى ولى او غيبت تو را نمى‌كند!1 عين همين سياست را تمام سياست بازان دنياى ما نيز اجرا مى‌كنند.

حال با این اوصاف وتحلیل شخصیت معاویه ، اگر امام حسین عليه السلام در آن زمان اقدام به قیام مسلحانه می کرد نمی توانست موثر باشد.زیرا معاویه با سیاست و حیله ها و ترفندهایی که به کار می برد می توانست چهره نهضت امام را در انظار و اذهان مردم مخدوش جلوه دهد و آن را از ارزش و اعتبار لازم ساقط نماید، آثار قیام امام را خنثی کرده و عمل آن حضرت را شورش بر ضد خلیفه ، به حق جلوه می داد. افکار عمومی آن زمان را بر ضد این حرکت بسیج می کرد. در نهایت با روش دیگری امام حسین را نیز مانند برادر بزرگوارش امام حسن عليه السلام مظلومانه به شهادت می رساند و تمام بنی هاشم را قلع و قمع می کرد، بدون آنکه در جهان اسلام کوچکترین اعتراضی علیه وی شنیده شود.

 

 

رفتار کارگزاران حکومتی
معاویه بعد از به شهادت رساندن امام حسن عليه السلام در کمتر از دو سال جنایت کارانی همچون عمرو عاص ، مغیره بن شعبه، زیادبن ابیه وصدها تن از امویان کینه توز را در دستگاه حکومتی خویش به کار گماشت . این جنایتکاران شیعیان و هر کس به دوستی اهل بیت مشهور بود را کشته و یا خانه اش را ویران می کردندو بیعت با معاویه را مشروط بر بیزاری از حضرت علی عليه السلام و اولاد او می دانستند.

از طرف دیگر در مقابل این سختگیری ها و فشارها که بر شیعیان و پیروان خاندان علوی وارد می شد، به فرمان معاویه به طبقه اشراف و رئیسان قبایل ، بخشش های بدون حساب می کردند تا در بین قبایل معاویه به عنوان بخشنده ترین خلیفه قلمداد شود.

این فشارهادر دوره ده سال امامت امام حسین عليه السلام شدت و افزایش چشمگیری یافت.معاویه به راحتی میتوانست افکار عمومی را بر ضد او بشوراند و از یک سو آن حضرت را آشوبگر و فرصت طلب معرفی کرده و از سوی دیگر این ذهنیت را در مردم ایجاد کند که آن بزرگوار با صلح برادرش نیز موافق نبوده است. بنابراین قیام سالار شهیدان در عصر معاویه نه تنها نمی توانست هیچ اثر مثبت و قابل تأمل را نصیب جامعه اسلامی بکند بلکه با شهادت ایشان در آن زمان این تفکر قوت می گرفت که دیگر کسی قادر به مقاومت در برابر اعمال ضدانسانی و دینی کارگزاران معاویه نیست و آنها مجاز هستند هر بلایی را که بخواهند بر سر مسلمانان و جامعه اسلامی بیاورند.

 

 

عدم آمادگی جامعه اسلامی
علاوه بر دو علت گذشته ، روحیه عافیت طلبی مردم، یکی از موانع مهم قیام مسلحانه بر ضد حکومت معاویه بود. برپایی قیام و تشکیل حکومت جدید ، به پشتوانه مردمی نیاز دارد. قیام بدون حمایت مردم ، مثل پرنده بال شکسته ای است که نمی تواند پرواز کند. به همین جهت است که در دین اسلام به  مردم محوری  و جامعه توجه خاص شده است. بدون تردید یکی از علل عدم موفقیت امامان معصوم در برپایی قیام مسلحانه عدم همکاری مردم است. جامعه آن روز عراق در اثر جنگهای داخلی عصر امام علی و امام حسن کاملا خسته شده بود و روحیه عافیت طلبی یافته بود. جنگهای جمل ، صفین و نهروان تلخ و فرساینده بود و تلفات و خسارات فراوانی به بار آورده بود؛ بنابراین اگر قیامی در آن بازده زمانی شکل می گرفت در نطفه خفه می شد؛ همچون قیام حجر بن عدی که در راستای احقاق حقوق الهی و اهل بیت علیهم السلام بود؛ اما به راحتی سرکوب شد،بدون آنکه مردم آن زمان بتوانند از خود واکنشی نشان دهند.قیام مسلحانه از سوی امام حسین عليه السلام در روزگار معاویه نه مفید بودو نه مقدور و صبر و انتظار اعتراض آمیز آن بزرگوار، بسیار حکیمانه و حساب شده بود.

اباعبدالله با توجه به این سیاستها وعملکردها  می دانست که روزهای سختی در انتظار اسلام است. لذا با تمام وجود تلاش می کرد نیروهای اندک شیعه را برای لحظات حساس و سرنوشت ساز حفظ کرده ، تا با مساعدت آنها ، هم اسلام را از خطر نابودی نجات دهد و هم بنی امیه را رسوا سازد.از این رو تا جایی که می توانست بهانه به دست معاویه و کارگزارانش نمی داد و از شیعیان نیز می خواست که خود را در معرض اتهامات بنی امیه قرار ندهند.

برای مثال یکی از اقدامات بنی امیه که در الاخبار الطوال هم به آن اشاره شده است شهادت حجر بن عدی می باشد بنابر نقل دینوری:« چون حجر بن عدى و ياران او كشته شدند مردم كوفه سخت اندوهگين و هراسان شدند ، حجر از بزرگان اصحاب على (عليه السلام) بود و آن حضرت خواسته بود او را به سالارى قبيله كنده بگمارد و اشعث بن قيس را از آن منصب عزل كند آن هر دو از فرزندزادگان حارث بن عمرو معروف به « آكل المرار » بودند ، حجر بن عدى از اينكه تا اشعث زنده است سرپرستى كنده را قبول كند خوددارى كرد .

تنى چند از اشراف كوفه به حضور امام حسين ( عليه السلام ) رفتند و خبر كشته شدن حجر را باطلاع ايشان رساندند ، سخت بر آن حضرت گران آمد و انا لله و انا اليه راجعون فرمود .

آن چند تن در مدينه ماندند و پيش امام حسين ( عليه السلام) آمد و شد می كردند در آن هنگام مروان حاكم مدينه بود كه چون اين خبر باو رسيد براى معاويه نامه نوشت و اطلاع داد كه مردانى از اهل عراق پيش حسين ( عليه السلام ) آمده‌اند و اكنون اين جا مانده‌اند و با او آمد و شد دارند هر چه مصلحت مىبينى براى من بنويس .

معاويه براى او نوشت در هيچ كارى متعرض حسين ( ع ) مشو كه او با ما بيعت كرده است و بيعت ما را نخواهد شكست و از پيمان تخلف نخواهد ورزيد .

و براى امام حسين ( عليه السلام) نوشت اما بعد خبرهايى از ناحيه تو به من رسيده است كه شايسته تو نيست چه آن كس كه با دست راست خود بيعت می كند شايسته است وفادار بماند و خدايت رحمت كند بدان كه اگر من حق ترا انكار كردم تو هم حق مرا انكار كن و اگر با من مكر كنى من هم چنان خواهم كرد ، فرومايگانى كه دوستدار فتنه و آشوبند ترا نفريبند و السلام .»

آیا اگر قیامی صورت می گرفت به نتیجه می رسید؟آیا میتوان پذیرفت که امام حسین (عليه السلام) این همه جنایات معاویه را به بهانه پایبندی به قرار داد صلح نادیده گیرد و شیعیان را به حال خود واگذارد؟

اگر ابى عبد الله در چنين شرايطى قيام مى‌كرد، حداكثر نتيجه اى كه حاصل مى‌شد اين بود كه، عده اى از مردم كه آدم هاى خوب را دوست داشتند، مى‌گفتند حيف شد كه امام حسين(عليه السلام) از دست رفت و بعد از چندى هم نام او فراموش مى‌شد. الآن شما دوستان و شيعيان على(عليه السلام) چند بار نام عمرو بن حَمِق را شنيده ايد؟ چند نفر هستند كه عمرو بن حَمِق يا رُشيد هَجَرى را بشناسند. اگر امام حسين(عليه السلام) در آن شرايط قيام مى‌كرد،او نيز نهايتاً يكى مانند آن ها مى‌شد .اگر امام حسين(عليه السلام) هم در زمان معاويه قيام مى‌كرد، همين طور مى‌شد. اولا مردم از او استقبال نمى‌كردند؛ براى اين كه معاويه كارهاى خود را با شيطنت انجام مى‌داد و مثل يزيد نبود كه بدون سياست به هر اقدامى دست بزند. معاويه از روى شيطنت، امام حسين(عليه السلام) را هم نهى از منكر مى‌كرد و مى‌گفت: غيبت يزيد را نكن. لذا دليل اين كه امام حسين(عليه السلام) در زمان معاويه قيام نكرد، اين بود كه شرايط به گونه اى نبود كه بتواند رسالت خود را با مظلوميت و شهادت خود در تاريخ ثبت كند تا جاودانه بماند و در تاريخ گم نشود.

امّا امام حسين عليه السلام فراتر و عميق‌تر از آنان مى‌انديشيد. آنچه در انديشه و برنامه اين پيشواى دورانديش بود، مصالح اسلام و انجام تكليف الهى در حفظ اين مصالح بود؛ چيزى كه از پيش، پدر و برادرش به آن مى‌انديشيدند و همين مسأله وى را بر آن داشت تا ده سال حكومت معاويه را به اجبار تحمل كند و به خواسته شيعيان پاسخ منفى دهد. و اين نكته مهمى در زندگى سياسى امام حسين عليه السلام است كه كمتر مورد توجه تحليل‌گران قرار گرفته است. شايد دليل عمده‌اش اين باشد كه تحليل‌گران، امام حسين عليه السلام را بيشتر از زاويه روحيّه مبارزاتى و انقلابى‌اش در كربلا مى‌شناسند؛ همان برداشت نادرستى كه شيعيان كوفه داشتند. از اين رو امام حسين عليه السلام براى رفع اشتباه آنان‌و تأييد موضع انقلابى برادرش در پاسخ ايشان نوشت:

اما برادرم، اميدوارم كه خداوند او را موفق داشته و در موضعى كه اتخاذ نموده راهنمايى‌اش كرده باشد. اما من، نظر من اكنون اين چنين نيست (كه شما نوشته‌ايد) خداى شما را رحمت كند. تا زمانى كه معاويه زنده است زمين‌گير باشيد و در خانه‌هاتان بمانيد و از كارى كه به شما بدگمان شوند پرهيز كنيد. اشاره امام عليه السلام به حيات معاويه به عنوان مانع قيام، بيانگر اين است كه شرايط سياسى دوران امامت آن حضرت، همان شرايطى است كه در دوران امام پيشين منجرّ به صلح شده است، و آن محوريت معاويه است كه در هر دو دوران وجود دارد.

موضع‌گيرى عليه سلطه معاويه‌ خوددارى امام حسين عليه السلام از قيام مسلحانه عليه معاويه بدين معنى نيست كه آن حضرت در طول مدت حاكميّت طاغوت زمان، هيچ‌گونه موضع‌گيرى عليه وى نداشته و در اين زمينه بى‌تفاوت بوده است. امام عليه السلام اگر قيام عليه معاويه را در آن شرايط به مصلحت اسلام نمى‌ديد، سكوت در برابر جنايات و فزون‌طلبى‌هاى او را نيز جايز نمى‌دانست. از اين رو در هر فرصت، با نوشتن نامه يا برخورد حضورى، سياست‌هاى معاويه را محكوم و موضع اسلامى خود را ابراز مى‌كرد. به نمونه زير توجه كنيد :

معاويه- كه پس از شهادت امام حسن عليه السلام راه را براى طرح ولايتعهدى يزيد هموار ديد- پس از گرفتن بيعت از مردم شام براى كارگزارانش در سراسر كشور نوشت كه از مردم براى يزيد به‌عنوان ولايتعهدى بيعت بگيرند.

مردم مدينه و در رأس آنان حسين بن على عليه السلام از اين دستور سر باز زدند. معاويه كه گمان مى‌كرد اين سرپيچى ناشى از ناتوانى و عدم قاطعيّت والى مدينه «مروان بن حكم» است، او را بركنار و «سعيد بن عاص» را كه فردى خشن‌تر و جلاد بود جايگزين وى كرد و از او خواست مردم را به بيعت با يزيد فراخواند و مراتب را به وى گزارش نمايد.

فرماندار جديد بر مردم فشار آورد و آنان را تهديد كرد. با اين حال جز تعداد اندكى زير بار فرمان نرفتند. بنى‌هاشم به رهبرى امام حسين عليه السلام در رأس مخالفان قرار داشتند.

والى مدينه جريان را به شام گزارش كرد و افزود: خاندان پيامبر نه‌تنها بيعت نكردند بلكه عليه دستگاه خلافت موضع گرفتند.

معاويه براى جلب نظر مخالفان، نخست نامه‌هايى براى چهره‌هاى سرشناس مدينه از جمله امام حسين عليه السلام، ابن عباس، ابن زبير و عبداللّه بن جعفر نوشت. در نامه وى به امام حسين عليه السلام آمده است:

كارهايى از تو به من گزارش شده است كه آنها را شايسته تو نمى‌بينم. از خدا بترس و امّت را به فتنه نيفكن. عليه السلام در پاسخ، نامه مفصّلى نوشت و ضمن آن يادآور شد:

… در نامه‌ات يادآور شده بودى كه گزارشهايى از من به تو رسيده كه در خور شأن من نبوده است … آنچه از من به تو گزارش شده يك مشت سخنان بى‌اساس است كه چاپلوسان و سخن‌چينان تفرقه‌افكن و دروغ‌پرداز، جعل كرده و به تو گزارش داده‌اند.

من قصد جنگ و مخالفت با تو را ندارم. و اين تصميم به خاطر ترس از خدا است نه به واسطه ترس از تو و يا ياران ستمگر و بى‌دين تو. … و نيز نوشته‌اى كه من مواظب رفتار و دين خود و امّت محمّد صلى الله عليه و آله باشم و در ميان امت بذر اختلاف و فتنه نيفكنم.

من هيچ فتنه‌اى بزرگتر از سلطه تو بر اين امت سراغ ندارم و هيچ وظيفه‌اى برتر از جهاد با تو نمى‌شناسم … اى معاويه! هر مقدار توان دارى دشمنى و نيرنگ كن؛ چه آنكه اميدوارم كينه و مكر تو جز به خودت زيان نرساند.

ديگران نيز به فراخور جايگاه و شخصيت خود، پاسخ معاويه را دادند. معاويه تصميم گرفت به مدينه برود و با مخالفان گفتگو كند شايد بتواند به نتيجه برسد.

وى به محض ورود به مدينه حسين بن على عليه السلام و ابن عباس را احضار كرد و ضمن دلجويى آنان و تمجيد از رسول خدا صلى الله عليه و آله و توجيه شرعى اقدام خود درباره يزيد، به توصيف و تمجيد وى پرداخت و او را فردى بردبار، آشنا به سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله و قرائت قرآن معرفى كرد و از آنان خواست به خواسته وى پاسخ مثبت دهند. ابن عباس براى پاسخگويى خود را آماده كرد ولى امام حسين عليه السلام فرمود: منظور معاويه من هستم؛ سپس با بيانى صريح و كوبنده به پاسخگويى معاويه پرداخت. نخست از خود معاويه شروع كرد و او را عنصرى افراطگر و فزون‌طلب معرفى كرد كه با اجحاف و ستم به ديگران همه چيز را در انحصار خود درآورده و در اين راه از پذيرش حق امتناع ورزيده، راه نيرنگ در پيش گرفته و هيچگونه حقى براى انسانها قائل نشده و در يك كلام شيطان بر وى مسلط گشته و از وجودش بهره وافر برده است. سپس به معرفى چهره يزيد پرداخت و خطاب به معاويه فرمود:

تو مى‌خواهى مردم را درباره يزيد به اشتباه بيفكنى، گويى انسانى محجوب يا فرد ناشناخته‌اى را توصيف مى‌كنى. يزيد، خود بهترين معرّف خويش است. شخصيّت يزيد را از سگهاى ولگرد، كبوتران بام خانه و كنيزان رامشگر و نوازنده بزمهاى مستانه‌اش بپرس. راستى آيا اين همه بار گناه كه بر دوش دارى براى تو كافى نيست كه اكنون مى‌كوشى با اين اقدام بر وزر و وبال خود بيفزايى!؟ «1» امام حسين عليه السلام علاوه بر موضوع ولايتعهدى يزيد در برابر ديگر جنايات معاويه نيز از قبيل كشتن حجر بن عدى و ياران او، عمرو بن حَمِق و حضرميان و نيز الحاق و انتساب زياد بن سميّه به خود، موضع‌گيرى كرده كه در تاريخ ثبت شده است.

امام حسين (ع) در عصر خلافت معاويه به اين معنا كه در مقابل معاويه شمشير بكشد قيام نكرد، اما سكوت هم نكرد. حضرت رسالت حقيقى را در اين دوره هدايت فكرى جامعه و زمينه‌سازى براى نهضت مى‌دانستند.

بررسيهاى تاريخى نشان مى‌دهد امام حسين (ع) پس از شهادت برادرش امام‌مجتبى (ع) (50 ق) تا مرگ معاويه (60 ق) از هر فرصتى براى آگاهى بخشى به جامعه و توجيه عمومى و همچنين ابراز نگرانى و عدم رضايت از دستگاه خلافت اموى استفاده مى‌نمود. حضرت به اين نكته واقف بود كه قدم اول براى موفقيت و پايدارى نهضت، زمينه سازى و ايجاد تحوّل در جامعه است؛ چرا كه بدون ايجاد زمينه فرهنگى و توجيه فكرى و جلب افكار عمومى ممكن بود نهضت در مرحله اوليه به كاميابى مى‌رسيد، ولى اين قيام حركتى بدون پشتوانه و پوشالى مى‌شد كه هرگز به اهداف و آرمانهاى اصيل خود دست نمى‌يافت. با وجود اين، حضرت هيچ گاه رسالت خويش را در مبارزه با حكومت معاويه و دفاع از مكتب امامت و ولايت ترك نكرد و همواره با حربه اعتراض و روشنگرى احتجاج مى‌كرد.

سياست امام (ع) در اين دوران افشاگرى چهره واقعى دستگاه خلافت اموى و اعتراض و انتقاد نسبت به ناشايستگى آنها بود. يكى از مهم‌ترين اقدامات امام حسين (ع) در اين رابطه اين بود كه واقعيتها را صريح و بى‌پرده براى مردم بيان مى‌كرد و افكار آنان را براى درك واقعيتهاى تلخ جامعه و قيام و مبارزه بر ضد عاملان آن در زمان مناسب، آماده مى‌ساخت.

موضع حضرت در دوران پايانى حكومت معاويه رنگ جلى‌ترى به خود گرفت.

سيدالشهداء (ع) معاويه را تخطئه نموده و همانند برادرش حسن بن على (ع) حقانيت معاويه را در خلافت اسلامى ابطال مى‌كرد. ايشان با ايستادگى در برابر مفاسد معاويه و افشا كردن جنايات و ستمهاى او سعى نمود بطلان حكومت بنى‌اميه را اعلام و نيّات پليدشان را برملا سازد. «2»

امام حسين (ع) با خطابه‌هاى غرّا و سخنرانيهاى اعتراض‌آميز باعث ايجاد يك حركت فكرى پويا بين جامعه اسلامى گشت. پاسخهاى قاطع حضرت به نامه‌هاى معاويه كه در آنها به روشنى سياستهاى شوم بنى اميه را افشاء مى‌كند، بسيار قابل توجه است. پاسخ محكم امام حسين (ع) به نامه معاويه در سال 52 ق. نمونه‌اى از آنهاست كه در واقع طلايه انقلاب عاشوراست و مانند درخشش فجرى است در تن سياهى شب؛ به گونه‌اى كه وقتى معاويه نامه امام را خواند، شعله كينه و حقد در سينه‌اش زبانه كشيد.

از خطبه‌هاى مهم و تاريخى امام حسين (ع) خطبه معروف منى‌ است كه حضرت در سال 58 ق. يعنى دو سال قبل از مرگ معاويه، در اوج بحران و خفقان دستگاه‌حاكمه ايراد نموده است. «1» اين خطبه را مى‌توان يكى از مهم‌ترين برنامه‌هاى فرهنگى امام حسين (ع) در راستاى تكريم مقام ولايت و امامت خويش و خوار و ذليل ساختن دشمن دانست.

امام حسين (ع) زمانى كه اقدامات و تلاشهاى معاويه را در راستاى مشروعيت بخشيدن به ولايتعهدى يزيد ديد و اينكه او چگونه درصدد انهدام ريشه‌هاى اسلام و جريان امامت برآمده، تصميم گرفت در يك اجتماع، پيروان خود به ويژه بنى هاشم را نسبت به شرايط جديد آگاه و آماده كند. بهترين زمان براى اين حركت، موسم حج بود.

امام حسين (ع) كه در اين سال (58 ق) به قصد حج به مكه عزيمت فرموده بود، از موقعيت مناسب موسم حج جهت نشر افكار خود بهره برد و سخنرانى باشكوه و تكان دهنده‌اى در ميان انبوه مسلمانان در منى ايراد فرمود كه در افكار عمومى جامعه تأثير بسيار داشت. حضرت در اين خطبه شريفه جوانب مختلف اجتماعى، مذهبى و سياسى دوران پس از شهادت امير مؤمنان على (ع) را تبيين نمود و به علل تسلط معاويه بر جامعه اسلامى و زمينه قدرت گرفتن وى اشاره كرد. سپس خطراتى را كه آينده اسلام را تهديد مى‌كرد مطرح نمود و هشدار داد اگر مسلمانان قيام ننمايند، چراغ فروزان نبوت رو به خاموشى خواهد گراييد. حضرت با معرفى خود و خاندانش و حق امامت و رهبرى اهل‌بيت (ع)، در واقع حجت را بر مردم تمام كرد. تاريخ ايراد خطبه و مضامين آن نشانگر آن است كه حسين بن على (ع) از زمان معاويه در انتظار فرصتى مناسب براى انقلاب و سرنگون ساختن حكومت غير مشروع اموى بوده است. اگر در زمان معاويه، امام حسين مى‌خواست قيام كند، پيام او دفن مى‌شد. اين به خاطر وضع حكومت در زمان معاويه است؛ سياست‌ها جورى بود كه مردم نمى‌توانستند حقانيت سخن حق را بشنوند! لذا همين بزرگوار، ده سال در زمان خلافت معاويه، امام بود، ولى چيزى نگفت، كارى، اقدامى و قيامى نكرد؛ چون موقعيت آن‌جا مناسب نبود.

به عنوان نمونه پس از شهادت امام مجتبى عليه السلام بزرگان كوفه جلسه‌اى تشكيل داده و تصميم گرفتند نامه‌اى براى امام حسين عليه السلام بنويسند و از آن حضرت براى آمدن به كوفه و به دست گرفتن رهبرى قيام عليه معاويه دعوت كنند. در نامه آنان آمده است:

شيعيان كوفه مطيع و گوش به فرمان شما هستند و به غير شما تمايل ندارند. آنان به نظر برادرت حسن عليه السلام در جلوگيرى از جنگ واقفند و نيز شما را به عطوفت و مهربانى نسبت به دوستان و غلظت و خشونت نسبت به دشمنان و پايبندى شديد در امر خدا مى‌شناسند. چنانچه دوست داشته باشى زمام حكومت را در دست‌گيرى به سوى ما بيا كه ما خود را براى مرگ در ركاب تو آماده كرده‌ايم.

امّا امام حسين عليه السلام فراتر و عميق‌تر از آنان مى‌انديشيد. آنچه در انديشه و برنامه اين پيشواى دورانديش بود، مصالح اسلام و انجام تكليف الهى در حفظ اين مصالح بود؛ چيزى كه از پيش، پدر و برادرش به آن مى‌انديشيدند و همين مسأله وى را بر آن داشت تا ده سال حكومت معاويه را به اجبار تحمل كند و به خواسته شيعيان افراطى پاسخ منفى دهد. و اين نكته مهمى در زندگى سياسى امام حسين عليه السلام است كه كمتر مورد توجه تحليل‌گران قرار گرفته است. شايد دليل عمده‌اش اين باشد كه تحليل‌گران، امام حسين عليه السلام را بيشتر از زاويه روحيّه مبارزاتى و انقلابى‌اش در كربلا مى‌شناسند؛ همان برداشت نادرستى كه شيعيان كوفه داشتند. از اين روی امام حسين عليه السلام براى رفع اشتباه آنان ‌و تأييد موضع انقلابى برادرش در پاسخ ايشان نوشت:

اما برادرم، اميدوارم كه خداوند او را موفق داشته و در موضعى كه اتخاذ نموده راهنمايى‌اش كرده باشد. اما من، نظر من اكنون اين چنين نيست (كه شما نوشته‌ايد) خداى شما را رحمت كند. تا زمانى كه معاويه زنده است زمين‌گير باشيد و در خانه‌هاتان بمانيد و از كارى كه به شما بدگمان شوند پرهيز كنيد. اشاره امام عليه السلام به حيات معاويه به عنوان مانع قيام، بيانگر اين است كه شرايط سياسى دوران امامت آن حضرت، همان شرايطى است كه در دوران امام پيشين منجر به صلح شده است، و آن محوريت معاويه است كه در هر دو دوران وجود دارد.

امام حسین (ع) همانند پدر و برادر بزرگوارش معاویه را غاصب خلافت می شناخت و مبارزه علیه او را بر خود فرض می دانست ولی با توجه به اینکه ماویه با بهزه گیری از نیرنگها و تبلیغات ویرانگر ، فضای جامعه را آشفته کرده بود و تمام امکانات جامعه را اعم از مادی و معنوی در اختیار داشت و همچنین خود را خلیفه بر حق معرفی  کرده بود. امام (ع) می دانست که قیام او در این فضای آشفته با آن قداست دروغین که معاویه در نظر مردم برای خود ایجاد کرده بود، به نتیجه مطلوبی نخواهد رسید.

 به عبارت دیگر امام حسن (ع) با پذیرش عهدنامه صلح ، از اسلام محافظت کرد و امام حسین (ع) هم با سکوت وظیفه اش را انجام داد. البته این شیوه برای امام دردناک بود و همیشه آرزو داشت که مبارزه همه جانبه ای را بر علیه بنی امیه آغاز کند. اگر  اباعبدالله در زمان معاویه قیام مسلحانه نکرد ، بدان معنی نیست که پایبند عهدنامه صلح نقض شده از جانب معاویه بود. بلکه به سبب حساسیت این مبارزه ، درصدد فراهم آوردن شرایط آن بودکه بتواند با حداقل امکاناتی که در اختیار داشت، کار عظیم و جاودانه ای را انجام دهد.

با توجه به چنین اوضاع و شرایطی لازم بود که امام (ع) بیش از هر اقدام مسلحانه ، جامعه را برای قیام آماده سازد. از این جهت فکر قیام بر ضد بنی امیه در طول حکومت معاویه با موفقیت گسترش یافت و سرانجام در سال 61 هجری قمری به ثمر نشست.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فهرست منابع و ماخذ

1.آل یاسین،شیخ راضی،صلح امام حسن(ع)،مترجم سید علی خامنه ای،انتشارات آسیا،1365.

2.پیشوایی،مهدی،سیره پیشوایان،قم:موسسه امام صادق (ع)،1398.

3.دینوری، ابوحنیفه،اخبار الاطوال،سایت:کتابخانه مجازی مدرسه فقاهت

http://lib.eshia.ir/80287/1/272

4.مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار ،جلد44، نشر: کتابخانه مجازی قائمیه https://www.ghbook.ir/index.php?option=com_dbook&task=viewbook&book_id=1014777044&Itemid=167&lang=fa

5. فروغی ابری ، الف : چرا امام حسین (ع) به روزگار حکومت معاویه قیام نکرد؟ . مطالعات اسلامی ،1380،شماره 53.

https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/64176

 

   یکشنبه 23 بهمن 1401نظر دهید »

بی‌گمان باید گوش سپردن به آیات قرآن و قرائت کلام وحی به‌عنوان امری روزانه انجام شود؛ زیرا گوش‌ سپردن به آیات قرآن و تدبر در آیات آن افزون بر ایجاد شناخت نسبت به هستی، فرمان‌هایی را نیز به خواننده منتقل می‌کند که بر پایه آن می‌تواند به سعادت دنیا و آخرت دست یابد و زندگی خویش را به‌درستی مدیریت کند.

 

خداوند متعال در آیات متعددی به مسئله آثار قرائت آیات قرآن در زندگی بشر می‌پردازد تا افزون بر بیان ارزش و اهمیت آن، کارکردهای تلاوت را به وی نشان دهد.

 

به‌طور قطع شنیدن آیات قرآن بر پیشرفت و تکامل انسان و بهبود روابط اجتماعی وی تأثیر انکارناپذیری می‌گذارد و از سوی دیگر باعث افزایش خلاقیت و پدید آمدن افکاری نو در اوست.

در سال 93 تحقیقاتی در مورد نقش‌های درمانی و شفابخش قرآن کریم در حیطه‌های جسمانی و روانی، در استان مرکزی انجام شد، در باب اثبات این موضوع آزمایشی از سوی فعالان قرآنی مجمع حافظان و قاریان محلات صورت گرفت و برای مقدار مساوی از دانه‌های جو در شرایط جوی یکسان  و در اتاق‌های مجزا صوت قرآن، موسیقی سنتی و مداحی پخش شد و پس از سه روز مشخص شد که دانه‌هایی که تحت تأثیر صوت قرآن بودند از رشد بهتر و بیشتری برخوردار بودند.

 

ازاین‌رو وقتی صوت دلنشین آیات نورانی کلام وحی بر یک موجود عاری از شعور و عقل مانند دانه جو اثر می‌گذارد؛ لذا به‌طور قطع بر انسانی که مزین به قدرت درک و عقل است اثرات فراوانی خواهد داشت.

 


موضوعات: اعتکاف, قرآن
   یکشنبه 23 بهمن 1401نظر دهید »

از جلوه‌هاى ارزنده در راه و رسم پيامبر اكرم (ص) در تكريم فرزندان مشورت كردن با آنان است.

رسول خدا (ص) با رفتار خود مى‌آموخت كه نوجوانان و جوانان در خانه به منزلۀ مشاور باشند و تعبير «الولد… وزير سبع سنين» [1](فرزند در هفت سال سوم وزير [خانواده و مشاور پدر و مادر] است) در عمل معنا يابد. از سهل بن سعد انصارى چنين نقل شده است:

«أنّ رسول اللّه (ص) أتى بشراب، فشرب منه. و عن يمينه غلام و عن يساره الأشياخ.

فقال للغلام: أ تأذن لي أن أعطى هؤلاء؟ فقال الغلام: لا و اللّه يا رسول اللّه. لا أوثر بنصيبي منك أحدا. قال: فتلّه رسول اللّه (ص) في يده.»[2]

براى رسول خدا (ص) شربتى آوردند. مقدارى از آن را نوشيد. در سمت راست او نوجوانى نشسته بود و در سمت چپ وى ريش‌سفيدانى. پيامبر [براى احترام به ريش‌سفيدان خواست شربت را به آنان بدهد ولى از باب مشورت و تكريم نوجوانان از او اجازه خواست و] فرمود: آيا اجازه مى‌دهى اين شربت را به ريش‌سفيدان بدهم‌؟ نوجوان گفت: نه، به خدا سوگند اى رسول خدا؛ نه، من سهم خود را به هيچ‌كس نمى‌دهم. پيامبر شربت را در دست او ريخت تا بنوشد.

نوجوان و جوان از ذهنى روشن بهره‌مند است و اعتماد به او و او را تكيه‌گاهى در امور خانواده قرار دادن و اين‌گونه به او احترام گذاشتن او را به خوبى بالنده مى‌سازد. آموزه‌اى والا از امير مؤمنان على (ع) دراين‌باره نقل شده است كه راهگشا است:

«إذا احتجت إلى المشورة في أمر قد طرأ عليك فاستبده ببداية الشّبّان، فإنّهم أحدّ أذهانا و أسرع حدسا. ثمّ ردّه بعد ذلك إلى رأي الكهول و الشّيوخ ليستعقبوه و يحسنوا الاختيار له فإنّ تجربتهم أكثر.»[3]

هرگاه به مشورت نيازمند شدى نخست از مشورت با جوانان آغاز كن، زيرا ذهن آنان تيزتر و حدس آنان سريع‌تر است. سپس مسأله را به سالمندان و ريش‌سفيدان واگذار تا در آن نقادى كنند و بهترين را برگزينند كه تجربۀ آنان بيش‌تر است.

[4]

نوجوان در جستجوى نمونه و تجسم عينى براى دانسته‌ها و آموخته‌هاى خويش است و مى‌خواهد بداند، چگونه بايد آن دانسته‌ها و يافته‌هاى عقيدتى و ارزشى و مقدس را جامۀ تحقق بپوشاند. او درصدد پيمودن راهى است كه هرگز آن را تجربه نكرده و در آغاز آن قرار دارد. پس نياز و توجه او به الگوهايى كه راه را پيموده و به مقصد رسيده‌اند، طبيعى است.

بدين ترتيب است كه رفتار والدين، نزديكان، اولياى تربيتى، هم‌سنّ و سالهاى شاخص، رهبران و دانشمندان و قهرمانان جامعه، سرمشق و مدل رفتار نوجوان مى‌گردد، و او چنين مى‌پندارد كه تنها با همان نوع رفتارهاى آنان مى‌توان به مراتب و درجاتى كه آنها بدان نايل شده‌اند، دست يافت.

اين حقيقت، در مورد گروه جوانان نيز صادق است. جوان نيز همواره در جستجوى قهرمانى محبوب و الگويى شايستۀ تقليد است، تا رفتارش را مطابق رفتار او نمايد و منش و طرز برخورد و ظاهرش را با وى وفق دهد، بدان اميد كه به جملگى يا برخى از امتيازات آن قهرمان نايل گردد.

توجه زايد الوصف جوانان به ستارگان سينما و قهرمان ورزشى، شاهد و گوياى اين حقيقت است. در ميان جوانان و نيز نوجوانان آنچه بيش از هر سخن ديگرى به گوش مى‌خورد، وصف قهرمانيها و شاهكارهاى قهرمانان ورزشى و رفتارهاى قابل تحسين و احيانا عجيب و غريب ستارگان سينما است.[5] در «ديباچه‌اى بر رهبرى» پيرامون اين موضوع چنين مى‌خوانيم:

«ستارگان سينما، بت‌هاى قرن بيستم‌اند. شخصيت اين ستارگان، رفتار، طرز لباس پوشيدن، راه رفتن، غذا خوردن، عشق ورزيدن، كتك‌كارى و بطور كلى همه چيز آنها سرمشقهايى براى بسيارى

از جوانان بشمار مى‌روند. چه بسا موضوع فيلمها كه فراموش مى‌شوند، امّا همواره نام و يا خاطرۀ مه‌آلود آنها تنها با تصوير پايدار هنرپيشه پرنفوذ آن در خاطره‌ها بر جاى مى‌ماند.»[6]

اكنون با توجه به اينكه دوران كودكى و نوجوانى و جوانى، دوره‌هاى تربيت و پرورش انسان در همه جهات و جوانب و زمينه‌هاست، روشن مى‌گردد كه الگوها در اين بين چه جايگاه و تأثير عمده‌اى را در شكل‌گيرى شخصيت و نتيجه‌بخشى تربيت افراد بخود اختصاص داده است. بيشتر آنچه انسان به عنوان تربيت از ديگران فرامى‌گيرد و شخصيت خود را براساس آن شكل مى‌دهد - و بصورت عادت و يا ملكه‌اى راسخ در وجود اوست - همه يا اكثريت

[7]قريب به اتفاق آن در دوره كودكى و نوجوانى فراگرفته مى‌شود و سهم دوران پس از جوانى و حتى خود دورۀ جوانى بسيار اندك است. اگر تربيت در كودكى همچون ايجاد نقش بر سنگ است، تربيت در سنين بالا همچون ايجاد نقش بر آب مى‌باشد كه بزودى زايل مى‌گردد و آن را اثرى و دوامى نيست. اين دل كودك و نوجوان است كه همچون زمينى مستعد و دست‌نخورده آماده پذيرش بذر نيكى و بدى است. چنانچه از اين زمينه آماده در جهت تربيت كمال بهره‌جويى صورت نگيرد، پس از گذشت سالهاى نوجوانى و در نهايت، جوانى، تربيت بسيار دشوار مى‌گردد.

[8]

در هفت سال سوم (چهارده تا بيست و يك سال) كه مصادف با سنين بلوغ و نوجوانى است بايد با او (نوبالغ) به منزلۀ مشاور رفتار كرد و ملازمت به جاى آمريّت محور عمدۀ تربيتى در اين دوره خواهد بود. و والدين به جاى اين‌كه روبه‌روى فرزند نوجوان خويش قرار گيرند، در كنار او تدابير لازم را براى زندگى اتخاذ مى‌نمايند، و باهم افق نمودن جنبه‌هاى فكرى خود و نوجوان محيط سالمى را براى رشد وى فراهم مى‌نمايند.»[9]



[1]  المعجم الاوسط، ج ۶، ص ۱۷۰؛ مكارم الاخلاق، ص ۲۲۲؛ مجمع الزوائد، ج ۸، ص ۱۵۹؛ وسائل الشيعة، ج ۱۵، ص ۱۹۵؛ بحار الانوار، ج ۱۰۴، ص ۹۵.
[2]  الموطّأ، ج ۲، ص ۹۲۶؛ مسند احمد بن حنبل، ج ۵، ص ۳۳۳؛ صحيح البخارى، ج ۶، ص ۲۴۹؛صحيح مسلم، ج ۱۳، ص ۱۹۹؛ صحيح ابن حبّان، ج ۱۲، ص ۱۵۲؛ المعجم الكبير، ج ۶، ص ۱۳۹؛ المحلّى، ج ۷، ص ۵۲۲؛ السنن الكبرى، ج ۷، ص ۲۸۶؛ التمهيد، ج ۲۱، ص ۱۲۰؛ تاريخ مدينة دمشق، ج ۲۲، ص ۱۶؛ الجامع لاحكام القرآن، ج ۱۵، ص ۱۰۵؛ نيل الاوطار، ج ۹، ص ۸۷.
[3]  شرح ابن أبى الحديد، ج ۲۰، ص ۳۳۷.
[4] دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی «منطق عملی»، جلد: ۴، صفحه: ۲۶۱، دريا، تهران - ایران، 1383 ه.ش.
[5]  شرح مفصل اين مسئله در كتاب ديباچه‌اى بر رهبرى نوشته ناصر الدين صاحب الزمانى، بخش ۱۰ صفحه ۴۰۱ به بعد آمده است.
[6]  ناصر الدين صاحب الزمانى - ديباچه‌اى بر رهبرى - ص ۴۱۲.
[7] عباسی مقدم، مصطفی، نقش اسوه ها در تبلیغ و تربیت، صفحه: ۸۱، سازمان تبليغات اسلامی. مرکز چاپ و نشر، تهران - ایران، 1371 ه.ش.
[8] عباسی مقدم، مصطفی، نقش اسوه ها در تبلیغ و تربیت، صفحه: ۸۲، سازمان تبليغات اسلامی. مرکز چاپ و نشر، تهران - ایران، 1371 ه.ش.
[9]  محمد رضا شرفى، مراحل رشد و تحوّل انسان به ضميمۀ مقدّمه‌اى بر ديدگاه اسلام در مورد رشد، چاپ سوم، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، ۱۳۶۸ ش. صص ۲۳۲-۲۳۳.

   یکشنبه 23 بهمن 1401نظر دهید »

بسم الله الرّحمن الرّحیم

آیا روش های مورد استفاده در سیره پیامبر صلی الله علیه واله و اهل بیت علیه السلام  امروزه هم قابل استفاده است؟

-سیره در معنا

سِيرَة: حالتى و روشى است كه انسان و ساير جانداران نهادشان و وجودشان بر آن قرار دارد، خواه غريزى و خواه اكتسابى چنانكه گفته مى‏شود: فلانى سيره و روشى نيكو و قبيح دارد.

«سيرة» يعنى آن حالتى كه انسان دارد، نوع خاص حركت انسان، نوع رفتار. «سيرة» بر وزن «فعلة» است مثل «فطرة» ، كه در اين وزن، واژه بر نوع عمل دلالت مى‌كند «جلسة» يعنى نشستن، «جلسة» يعنى نوع نشستن، و «سيرة» نوع حركت است، لذا اهل لغت در توضيح معناى آن گفته‌اند: «سيره» طريقه، هيأت و حالت است؛ و نيز آن را سنّت، مذهب، روش، رفتار، راه و رسم، سلوك و طريقه معنا كرده‌اند؛ و از «سيرۀ فرد» به صحيفۀ اعمال او و كيفيت سلوكش ميان مردم تعبير كرده‌اند. راغب اصفهانى درباره اين واژه مى‌نويسد: «سيره حالت و روشى است كه انسان و غير انسان، نهاد و وجودشان بر آن قرار دارد، خواه غريزى و خواه اكتسابى باشد، چنان كه گفته مى‌شود فلانى سيره و روشى نيكو يا سيره و روشى زشت دارد؛ و آيه سَنُعِيدُهٰا سِيرَتَهَا اَلْأُولىٰ. یعنى آن حالتى كه بر آن بوده كه همان چوب بودن آن است.» [1]

‏‏ـ سیره در اصطلاح‏

زمانی که لفظ «سیره» به طور مطلق به کار برده شود، منظور از آن، دورۀ‏‎ ‎‏اوّل تاریخ اسلام و گردآوردن عربها به زیر پرچم پیامبر اسلام، خواهد بود. همچنین‏‎ ‎‏این لفظ، زندگانی پیامبر گرامی اسلام را از روزگار کودکی تا دوران رسالت و نیز‏‎ ‎‏زندگانی پدران و صحابۀ او را فرا می گیرد؛ همان صحابه ای که در راه به پاداشتن‏‎ ‎‏دین اسلام در کنار پیامبر خدا(ص) ماندند و فداکارانه، او را یاری کردند‏‎.‏

بی گمان لفظ سیره پیش از آنکه در نوشته های نویسندگانی چون‏‎ ‎‏«محمدبن اسحاق بن یسار» و «ابنِ هشام» به کار رود، به معنی سیرت و شیوۀ‏‎ ‎زندگانی پیامبر(ص) شناخته شده بود. از کتاب الأغانی ابوالفرج اصفهانی،‏‎ ‎‏به روشنی معلوم می گردد که لفظ سیره در زمان محمّدبن شِهاب زُهَری‏‎ ‎‏(وفات: 124 هـ )، به همین معنی خاص، معروف بوده است. صاحب الأغانی‏‎ ‎‏متن زیرا روایت کرده است که: مدائنی درگزارش خالدبن عبدالله قسری‏‎ ‎‏آورده است: ابن شهاب به من خبر داد که خالد بن عبدالله قسری به وی (ابن شهاب)‏‎ ‎‏گفت که: نسب عرب را برای من بنویس. من از نسب «مُضَر» آغاز کردم. هنوز آن‏‎ ‎‏را به پایان نبرده بودم که خالد به من گفت: آن را ببُر که خدا ریشۀ آنان را ببرد، سپس‏‎ ‎‏گفت: سیره را برای من بنویس‏‎‎‏.‏

نیاز به گفتن نیست که کردار و گفتار پیامبر اسلام در زمان زندگانی ایشان،‏‎ ‎‏دارای اهمیت بسیار بوده و پس از رحلت ایشان نیز بر اهمیّت آن،‏‎ ‎‏افزوده شده است. این ارزش و گرانمایگی سبب گشته بود که مسلمانان در راه‏‎ ‎‏گردآوری آنها، تلاش و کوشش بیشتری از خود نشان دهند. گذشته از عامل تقوا و‏‎ ‎‏انگیزۀ مذهبی، نیاز جامعه به ثبت عقاید دینی و احکام شریعت نیز خود یکی از‏‎ ‎‏اساسیترین علتهای گردآوری سیرۀ رسول الله (ص) بوده است.‏ ‏‏پایه های سیرۀ مکتوب پیامبر گرامی اسلام، بر روی نامه ها، فرمانها،‏‎ ‎‏پیمان نامه ها، خطبه ها، فرمانها و راهنماییهای شفاهی و عملکردهای آن‏‎ ‎‏حضرت، استوار گشته است. از آن میان، فرمانها و دستورالعملهای نوشتاری‏‎ ‎‏پیامبر(ص)، پس از قرآن کریم، یکی از پراعتبارترین سندهای سیرت رسول خدا‏‎ ‎‏به شمار می آید. خطبه ها، احادیث، عملکردها و تقریرهای پیامبر(ص)، پس از‏‎ ‎‏اسناد مکتوب، سندهای دیگری هستند که بخش بزرگی از پیکرۀ سیرت‏‎ ‎‏پیامبر اسلام را پدید آورده اند.‏

چنانکه می دانیم، سیره و رفتارهای پیامبر اسلام(ص) پس از فرمانهای صریح‏‎ ‎‏و گویای قرآن کریم، مهمترین الگوی رفتاری و اخلاقی پیروان اسلام به شمار‏‎ ‎‏می آید. مسلمانان مؤمن و راستین، همواره می کوشند تا اندیشه و رفتارهای خود‏‎ ‎‏را، با تفکّر و رفتارهای پیامبر خدا و جانشنیان بر حق و درستکار او، هماهنگ‏‎ ‎‏سازند.‏

آنان بر این باورند که بالاتر و منطقی تر از نوع تفکر و عملکردهای پیام آور خدا‏‎ ‎‏ ‏‏‏و خاندان پاک او، اندیشه و رفتاری نمی توان یافت. ولی با این همه، گاه در سیرۀ‏‎ ‎‏آنان، نمونه هایی به چشم می خورد که بر پایۀ داوریهای عادی مردم، به ظاهر به آن‏‎ ‎‏آراستگیهای مورد انتظار و ویژگیهای ملکوتی خلق و خوی آنان، سازگاری ندارد.‏‎ ‎‏این گونه نمونه های ویژه و استثتنایی در رفتارهای پیامبر و ائمّه (ع) است که باید با‏‎ ‎‏مددگرفتن از شناخت موقعیّتهای خاص ّ زمانی و مکانیِ رفتارهای ایشان، بررسی و‏‎ ‎‏تحلیل گردد، تا هرگونه توهم ناروا را از میان برود. در زیر، به تجزیه و تحلیل‏‎ ‎‏چند نمونه از آنها می پردازیم و روشن می گردانیم که تعارضی میان آن مورد با موارد‏‎ ‎‏دیگر رفتارهای آنان، وجود ندارد.‏ می توان گفت که همۀ رفتارهای پیامبر اسلام(ص)، بدقت زیر نظر مسلمانان‏‎ ‎‏بوده است. آنان بسیار دوست داشتند که همۀ گفتار و کردار پیامبر خود را به خاطر‏‎ ‎‏بسپارند و در زندگانی خویش، آنها را الگو و سرمشق خود قرار دهند. آنان تلاش‏‎ ‎‏می کردند که همۀ مظاهر زندگانی پیامبر را که با اشتیاق تمام به خاطر می سپردند، به‏‎ ‎‏مسلمانان دیگر نیز بازگو کنند. از این رو، دیری نگذشت که همۀ کردارها و بخش‏‎ ‎‏چشمگیری از گفتارهای پیامبر، در حافظه های مسلمانان، جای گرفت.‏

امیرالمؤمنین در خطبه ۱۶۰ نهج‌البلاغه جمله‌ای دارد که می‌گوید «لقد کان فی رسول‌الله کافٍ لکف الاسوة» یعنی پیامبر نمونه‌ای کافی برای شما، برای الگو گرفتن است. بعد حضرت می‌رسد به عبارت «فتأسٍّ‌ بنبیّ الاطیبِ‌ الأطهر، فإنّ‌ فیه‌ اُسوة لمَن‌ تَاسّی‌ و عزاء لمن‌ تعزّی‌ و أحب‌ العباد الی‌ الله‌ المتأسّی‌ بنبیّه‌ وَ المقتص‌ُ لأثره». پس به پیامبر پاک و پاکیزه‌ات اقتدا کن، بی‌گمان در پیامبر اسوه و نمونه‌ای است برای کسی که بخواهد الگو بگیرد و الگویی است عالی برای هر کس که بخواهد الگو پذیرد. محبوب‌ترین بندگان نزد خدا کسی است که به پیامبرش تأسّی کند و او را دنبال نماید

سیرۀ پیامبر اکرم(ص) شامل بیست و سه سال زندگانی دوران رسالت ایشان‏‎ ‎‏است. شیوۀ معمول، آن است که از چهل سال زندگانی پیش از بعثت پیامبر اسلام،‏‎ ‎‏بسیار فشرده و گذرا گفتگو می شود؛ علت آن هم کمبود منابع معتبر قابل استناد‏‎ ‎‏در آن زمان بوده است؛ زیرا مردم عرب در روزگار پیش اسلام، با خطّ و نگارش‏‎ ‎‏چندان آشنا نبودند و شمار کسانی که با این هنر آشنا بودند، از شمار انگشتان‏‎ ‎‏دست؛ بیشتر نبود. ولی با این همه، از سالهای نخستین بعثت پیامبر(ص)،‏‎ ‎‏مسلمانان پی به اهمیّت رفتار و گفتار پیامبر خود برده بودند و پیوسته می کوشیدند تا‏‎ ‎‏هیچ گفته و رفتاری از پیامبر، از نظر آنان دور نماند.‏ ما بنابر اعتقادات مذهبی خودمان که متکی بر دلایل عقلی و نقلی است معتقدیم که معصومین در رفتار و گفتار خود از خطا و اشتباه مصون هستند. این مهمترین مطلب در تأسی به سیره است؛ چون سیره به معنای رفتار مداوم انسان است که استمراری در آن وجود دارد. دلیل دیگر این است که جوهره انسانی و فطرت انسان‌ها ثابت است. به بیان دیگر ما یک سبک ظاهری و یک سبک باطنی برای زندگی داریم. مظاهر سبک ظاهری زندگی در تمدن نمایان می‌شود. مثلاً حمل و نقل در گذشته با اسب و قاطر بود و در زمان ما عوض شده است. حمل و نقل همیشه بوده است ولی وسیله آن عوض شده است. این رفتار به ظاهر رفتار انسانی مربوط می‌شود و ارتباطی با فطرت انسانی ندارد که بخواهد آن را تغییر دهد. اسلام نیز با این تغییرات ظاهری سازگار و موافق است و هیچ عالمی را نمی‌یابیم که بگوید استفاده از ماشین یا قطار حرام است. این تغییرات در صدر اسلام نیز وجود داشته است و خود پیامبر سبب تعدادی از این تغییرات می‌شود و خود اسلام تمدن‌ساز است. اكثر افرادی كه از پیشرفت و تكامل و تغییر اوضاع زمان دم می زنند، خیال می كنند هر تغییری كه در اوضاع اجتماعی پیدا می شود، خصوصاً اگر از مغرب زمین سرچشمه گرفته باشد باید به حساب تكامل و پیشرفت گذاشت، و این از گمراه كننده ترین افكاری است كه دامنگیر مردم امروز شده است.

به خیال این گروه، چون وسایل و ابزارهای زندگی روز به روز عوض می شود و كاملتر جای ناقص تر را می گیرد و چون علم و صنعت در حال پیشرفت است، پس تمام تغییراتی كه در زندگی انسانها پیدا می شود نوعی پیشرفت و رُقاء است و باید استقبال كرد، بلكه جبر زمان است و خواه ناخواه جای خود را باز می كند، در صورتی كه نه همه ی تغییرات نتیجه ی مستقیم علم و صنعت است و نه ضرورت و جبری در كار است. اسلام به شكل ظاهر و صورت زندگی كه وابستگی تام و تمامی به میزان دانش بشر دارد نپرداخته است. دستورهای اسلامی مربوط است به روح و معنی و هدف زندگی و بهترین راهی كه بشر باید برای وصول به آن هدفها پیش بگیرد. علم نه هدف و روح زندگی را عوض می كند و نه راه بهتر و نزدیكتر و بی خطرتری به سوی هدفهای زندگی نشان داده است. علم همواره وسایل بهتر و كاملتری برای تحصیل هدفهای زندگی و پیمودن راه وصول به آن هدفها در اختیار قرار می دهد.[2]

 

سبک باطنی زندگی انسان‌ها ثابت است؛ چون ارزش‌های اخلاقی و جوهر و فطرت انسان ثابت است. می‌توان بسیاری از قوانین دینی و اخلاقی را به قوانین ریاضی تشبیه کرد که تغییر زمانه نمی‌تواند آن را عوض کند و کسی نمی‌تواند هزار سال آینده بگوید که زوایای مثلت به جای صدوهشتاد درجه، دویست درجه است. سبک زندگی معصومین نیز بر اساس فطرت انسانی است و لذا قابل ثبات است.از طرفی نیز ما معتقدیم که دین اسلام، خاتم ادیان و پیامبر ما نیز خاتم انبیاء است، بنابراین خداوند باید ظرفیت‌هایی را در این دین قرار داده باشد که تا روز قیامت به تمام نیازهای بشر پاسخگو باشد. یكی دیگر از خصوصیات دین اسلام كه اهمیت فراوانی دارد این است كه برای احتیاجات ثابت بشر قوانین ثابت و برای احتیاجات متغیر وی وضع متغیری در نظر گرفته است. پاره ای از احتیاجات، چه در زمینه ی فردی و شخصی و چه در زمینه های عمومی و اجتماعی وضع ثابتی دارد، در همه ی زمانها یكسان است. آن نظامی كه بشر باید به غرایز خود بدهد و آن نظامی كه باید به اجتماع خود بدهد از نظر اصول و كلیات در همه ی زمانها یكسان است.

فردی از امام صادق (ع) می‌پرسد چگونه است که آیات قرآن هیچ گاه کهنه نمی‌شود و تازگی خود را دارد؟ حضرت می‌فرمایند به این دلیل است که خداوند قرآن را برای زمان خاصی نفرستاده و باید تا روز قیامت پاسخگوی نیازهای انسان‌ها باشد. بعضی از روی کوته‌فکری یا غرض می‌گویند که این سیره کهنه شده است. حرف این افراد مبتنی بر این استدلال است که هر چیز که قدیمی شد، دیگر به درد نمی‌خورد. در جواب این افراد باید گفت که خود این قضیه نیز بعد از گذشت یک سال قدیمی می‌شود، پس دیگر به درد نمی‌خورد؟ قرآن می‌فرماید هرچه که به درد مردم می خورد روی زمین باقی می‌ماند. از طرف دیگر ملاک ما برای استفاده و ارزش گذاری، حق یا باطل بودن است. یعنی ممکن است یک قضیه خیلی نو ولی باطل باشد و در مقابل نیز قضیه‌ای هر چند کهنه ولی چون حق است، ارزشمند باشد.

از طرفی نیز اگر بخواهیم جامعه نظم داشته باشد باید قوانین ثابتی برای آن وضع کرد. قرآن نیز قانون اساسی بشر است که کلیات را ارائه کرده است و ائمه نیز مبین احکام قرآن هستند. مثلاً تأکید اسلام بر راستگویی کاملاً مطابق با فطرت انسانی است و تمام جوامع بشری اتفاق دا رند که دروغ بد است و راستگویی خوب است. بنابراین فضایل انسانی کهنگی ندارند. حال باید پرسید آیا چیزی در زندگی ائمه وجود دارد که قابل کهنه شدن باشد یا خیر؟ قبلاً بیان شد که اسلام با سبک ظاهری زندگی مطابق است و دستورات ثابتی برای آن ندارد. ممکن است در مورد زهد معصومین بگویند که زمانه امروز اقتضای آن سبک زندگی زاهدانه را ندارد و دیگر نمی‌توان همچون امیرالمؤنین نان خشک خورد. در جواب باید گفت این حرف ناشی از بی‌اطلاعی از اسلام است؛ زیرا زهد ناشی از دیدگاهی است که اسلام نسبت به دنیا دارد. دین اسلام دنیا را مزرعه آخرت می‌داند و اصالت را به زندگی اخروی می‌دهد. بنابراین، سبک زندگی معصومان مطابق با دیدگاه فکری اسلام بوده است. البته باید سبک زندگی حکومتی را از زندگی عادی آنان جدا کرد. لذا حضرت امیرالمؤمنین سخت‌گیری‌هایی بر خود دارند که در سیره امام سجاد (ع) یا امام صادق (ع) وجود ندارد. مثلاً در گزارشات تاریخی، موردی از پوشیدن لباس وصله دار یا خوردن نان جو توسط  امام صادق (ع) وجود ندارد. گاهی با سؤالاتی مواجه می شویم كه با لحن تحقیر و مسخره آمیزی می پرسند: آقا سواره (ایستاده) غذا خوردن شرعاً چه صورتی دارد؟ ! با قاشق و چنگال خوردن چطور؟ ! آیا كلاه لگنی به سر گذاشتن حرام است؟ ! آیا استعمال لغت بیگانه حرام است؟

در جواب اینها می گوییم: اسلام دستور خاصی در این موارد نیاورده است. اسلام نه گفته با دست غذا بخور و نه گفته با قاشق بخور؛ گفته به هر حال نظافت را رعایت كن. از نظر كفش و كلاه و لباس نیز اسلام مد مخصوصی نیاورده است. از نظر اسلام زبان انگلیسی و ژاپنی و فارسی یكی است. اما. . .

اما اسلام یك چیز دیگر گفته است؛ گفته شخصیت باختن حرام است، مرعوب دیگران شدن حرام است، تقلید كوركورانه كردن حرام است، هضم شدن و محو شدن در دیگران حرام است، طفیلی گری حرام است، افسون شدن در مقابل بیگانه (مانند خرگوشی كه در مقابل مار افسون می شود) حرام است، شرایط زندگی انسان‌ها نسبت به 1400 سال پیش تغییر کرده است . در دنیای متمدن و متجدد امروزی که از نظر امکانات و ارتباطات میان افراد آن در سراسر جهان با شرایط آن زمان قابل مقایسه نیست. اما امروز ما از پیامبری سخن می گوییم که معتقدیم سیره زندگی او به شکلی کاربردی پاسخگوی زندگی انسان امروزی است.

به راستی ایا می‌توان بر اساس قرآن کریم و آموزه‌های زندگی پیامبر به یک مدل کاربردی و قابل اجرا برای زندگی دست یافت یا نه؟ این پرسشی است که سالیان دراز دغدغه اندیشمندان اسلامی در شرق و غرب بوده است. هر چه تمدن بشری پیچیده‌تر شود و هر چه امکانات بیش‌تر گردد و هر چه ارتباطات گسترده‌تر شود، قواعد و قوانین نظری و امور فطری، دگرگونی نمی‌یابند. هر چند شکل مسائل، عوض می‌شود، ولی آنچه فطری است، برقرار است و به تعبیر قرآن کریم: «فطرت خدایی» که خداوند، مردمان را بر اساس آن فطرتْ سرشته است، تغییرپذیر نیست».

با این رویکرد، مشخص می‌شود که امروزه هم انسان هایی که از نظر فطرت سرزنده‌ترند و گرایش‌های فطری‌شان قوی‌تر است، به سیره‌ای سامان یافته بر اساس نقشه فطرت خدایی نیاز دارند.

کدام مدل می تواند وضعیت درستی از زندگی پیامبر را به ما معرفی ‌کند؟

چیزی که مدل زندگی پیامبر را به ما معرفی می‌کند سیره است. سیره یعنی مجموعه اصول کلی ثابت در زندگی. گاهی برخی بزرگان مسلمانان ما را به سیره توجه داده‌اند. مثلاً سعدی علیه‌الرحمة می‌گوید:

 مپندار سعدی که راه صفا / توان رفت جز در پی مصطفی.

 اگر کسی زیست انسانی می‌خواهد باید دنباله‌روی راه و رسم پیامبر باشد. همچنین علامه اقبال لاهوری نیز می‌گوید:

 «تا کجا بی‌غیرت دین زیستن؟ / ای مسلمان مردن است این زیستن! ،

 مرد حق باز آفریند خویش را / جز به نور حق نبیند خویش را ،

بر عیار مصطفی خود را زند / تا جهان دیگری پیدا کند».

در سیره اجتماعی پیامبر، نخستین اصلی که مطرح شده است، اصل رِفق و مُداراست. دلیل تقدم آن هم این است که رفق و مدارا مهم‌ترین قاعده در تمام روابط و تعامل‌های انسانی است و هیچ چیز مانند رفق و مدارا در ساماندهی و تنظیم روابط درست اجتماعی نقش ندارد و پیامبر اکرم(ص) و اوصیای آن حضرت، بیش از هر چیز از آن بهره گرفته‌اند و هنر بزرگ آن پیام‌آور الهی در هدایت آدمی هم بر این اصل اساسی استوار بوده است، به طوری که آن حضرت با رفق و مدارا توانست جامعه جاهل و متعصّب آن زمان را متحول سازد.

در حقیقت، خوی نرم پیامبر بود که دل‌ها را جذب می‌کرد و اُلفت می‌بخشید و جان‌های گریزان را گرد می‌آورد و اگر این روحیه نبود، و این اصل مهم اجتماعی و مدیریتی اعمال نمی‌گشت، قطعاً پیوند میان دل‌ها و وحدت در جامعه و آن حرکت بزرگ اصلاحی میسّر نمی‌شد، چنان که خدای سبحان در قرآن به صراحت تمام، این حقیقت را بیان فرموده است که:

«به لطف رحمت الهی، با آنان نرم خوی و پر مِهر شدی، و اگر درشت خوی و سخت دل بودی بی‌شک از پیرامون تو پراکنده می‌شدند. پس، از آنان درگذر و برایشان آموزش بخواه.»[3]

بنابراین رسول خدا(ص) رسالت خود را با رفق و مدارا پیش برد و این اصل در تحول انسان و جامعه به سوی کمال و اصلاحات اجتماعی نقشی کلیدی دارد. پیامبر اکرم(ص) نیز در مواردی رسالت خود را بر این اساس معرفی فرموده، چنان که حدیثی آمده است: «پروردگارم مرا به مدارا فرمان داد، همان گونه که مرا به تبلیغ رسالت فرمان داد.»

استخراج مدل منطبق با زندگی امروز از زندگانی پیامبر به چه صورت امکان‌پذیر است؟

ابتدا بایستی بخش‌های مختلف زندگی پیامبر(ص) را بشناسیم و سپس آنها را وارد زندگی‌مان کنیم. کتاب سیره نبوی دفتر-دفتر است و شامل دفاتر سیره فردی، سیره اجتماعی، سیره مدیریتی، سیره خانوادگی، سیره سیاسی، سیره نظامی و سیره اقتصادی است که هنوز سه دفتر آخر به چاپ نرسیده است. مثلاً در سیره فردی اصل اعتدال را داریم. همچنین اصل کیفیت استخدام وسیله را داریم. یعنی مسلمان نمی‌تواند با دروغ، خیانت و فریبکاری کارش را توجیه کند. آیا این اصول امروزه زنده است یا نه؟ مسلماً این اصول در زندگی امروز ما نقش دارد و بلکه بایستی امروزه بیشتر دغدغه این اصول را داشته باشیم. در سیره اجتماعی نیز بیشتر از هر زمان دیگری به اصل «رفق و مدارا» نیاز داریم. همچنین اصول «تعاون و تکاون» و «عدالت اجتماعی» را داریم که کهنه‌شدنی نیستند.

شهید مطهری در کتاب سیری در سیره‌ نبوی می‌فرماید:

«سیره پیغمبر؛ یعنی سبک پیغمبر، متدی که پیغمبر در عمل و در روش برای مقاصد خودش به کار می‌برد … مثلاً پیغمبر تبلیغ می‌کرد، روش تبلیغی پیغمبر چه روشی بود؟»

بنابراین ‌معرفت به اینکه پیامبر الهی در مواجهه با پدیده‌های گوناگون در جامعه اسلامی، چه واکنشی نشان می‌داده، از اهمیت فراوانی برخوردار است؛ زیرا ما مسلمانان موظفیم که سیره و منطق عملی ایشان را بشناسیم تا آن را در زندگی خود به کار گیریم.

با رجوع به سیره پیامبر(ص) در این زمینه، می‌بینیم که ایشان شیوه‌های مختلفی داشت: گاهی با غلظت و تندی، گاهی با رأفت و مهربانی، گاهی با صراحت  و گاهی با کنایه با ناهنجاری‌های جامعه برخورد می‌کرد. آن حضرت در همه جا از این شیوه‌ها در جهت بیداری و آگاهی مردم استفاده می‌کرد. شمشیر زدن و ملاطفت او برای آگاهی و بیدارسازی مردم بود. او می‌خواست دل کوری را بینا کند، گوش کری را شنوا سازد و چشم کوری را به روی حقیقت بگشاید.

با نگاهی به آثار و مطالعه اوضاع اجتماعی و زندگی و خانواده مسلمانان به این نتیجه می رسیم کار بایسته و درخور سیره رسول خدا انجام نگرفته است. چون اگر درباره سیره رسول خدا کار درخوری انجام می گرفت. , امروزه شاهد دگرگونیهای عظیم و پیشرفتهای شگفتی می بودیم و جامعه و خانواده های اسلامی از استواری و رخشندگی بیش تری برخوردار بودند.

نادانی, فقر, بی برنامگی, بی تقوایی, ستم, پایمال شدن حق زنان و کودکان و بی بند وباری و از هم فروپاشیدگی خانواده, این چنین سایه نمی گستراند و ریشه نمی دواند.

 

جاهلیت, همیشه برای جامعه اسلامی تهدید است. هر چه ما از سیره نبوی دور شویم, به جاهلیت نزدیک شده ایم و فرهنگ جاهلی, تار و پود جامعه اسلامی و خانواده اسلامیان را در خواهد نوردید. بسیاری از رفتارها و کردارهایی که ما در جامعه و خانواده شاهد هستیم, برخاسته و سرچشمه گرفته از فرهنگ جاهلی است که رویارویی با آن و درمان آن, تنها با بازگشت به سیره نبوی ممکن است امروزه نیاز است که سیره رسول خدا, عالمانه, دقیق و موشکافانه در بوته بررسی قرار بگیرد و درسهای راهگشا و زندگی ساز از آن گرفته شود, کاری که تنها از عالمان بصیر, آگاه, زمان شناس و درک کننده نیازهای روز زندگی بشری, بر می آید و بس.

امروزه نیاز است که سیره رسول خدا, عالمانه, دقیق و موشکافانه در بوته بررسی قرار بگیرد و درسهای راهگشا و زندگی ساز از آن گرفته شود, کاری که تنها از عالمان بصیر, آگاه, زمان شناس و درک کننده نیازهای روز زندگی بشری, بر می آید و بس.

اسلام, افزون بر آیاتی که عرضه داشته, الگو, سرمشق و نمونه ای بس روشن هم فراروی اسلامیان گذارده و به آنان فرموده, کانون خانوادگی خود را بر اساس آن تراز کنند و همه گاه, رو به روی آن آیینه بایستند و زشتیها را از چهره خانواده خود بزدایند, تا خانواده ای همیشه زیبا و رخشنده داشته باشند. بی گمان آسیبها و آفتهایی که اکنون گریبان گیر خانواده های اسلامی است,برخاسته ونشأت گرفته از جدایی, فاصله گیری و دوری گزینی از این آیینه تمام نماست که همانا چگونگی رفتار رسول خدا در خانواده و هدایت و گرمابخشی به آن است.[4]

از استاد شهید, درباره تاریخ اسلام و سیرت رسول خدا, نوشته هایی سودمند, راهگشا و تحقیقی به جا مانده است. از جمله دو مقدمه بر کتاب محمد خاتم پیامبران, ختم نبوت, موضوع پیامبر اکرم در کتاب وحی و نبوت, از مجموعه: مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی و کتاب سیری در سیره. این کتاب, چند گزاره مهم و سودمند را در بر دارد, از جمله مقدمه استاد بر کتاب محمد خاتم پیامبران و هشت سخنرانی و چند یادداشت پراکنده از ایشان در باب سیره پیامبر.

روش استاد در سیره, بسان دیگر پژوهشهای استاد, تحقیقی تحلیلی است. استاد افزون بر گزارش سخنان و سیره پیامبر, به علل و آثار و شیوه رفتاری پیامبر پرداخته و از آن, دستمایه ای برای رفتار و عمل امروز ما, بویژه الگوی تبلیغی حوزه به دست داده است.

استاد, با کند و کاو در سیره اخلاقی, اعتقادی, سیاسی رسول خدا, سبک و روش حضرت ایشان را به عنوان قانون دائمی و همیشگی و در خور پیاده شدن در هر زمان, شناسانده و بیان کرده است:

(سیر, غیراز سیره است. سیر, یعنی رفتار. هر کسی در عالم, همچنان که گفتار دارد, رفتار هم دارد. ولی سیره, عبارت از سبک و اسلوب و متد خاصی است که افراد صاحب اسلوب و سبک و منطق در سیر خودشان به کار می برند. سیره پیغمبر, یعنی سبک پیغمبر(ص) متدی که پیغمبر در عمل و روش برای مقاصد خودش به کار می برد. بحث ما در مقاصد پیامبر نیست… بحث ما در سبک پیغمبر است. مثلاً پیغمبر تبلیغ می کرد, روش تبلیغی پیغمبر, چه روشی بود. سبک قضاوتش, چه سبکی بود. پیغمبر, مثل همه مردم دیگر, زندگی خانوادگی داشت… فرزندانی داشت. سبک پیامبر در زن داری چگونه بود؟ سبک پیغمبر در معاشرت با اصحاب و یاران و به اصطلاح مریدها, چگونه بود؟ پیغمبر, دشمنان سرسختی داشت, سبک و روش پیغمبر در رفتار با دشمنان چه بود؟)

در نگاه استاد, سیره از منابع اصیل اسلام است و اگر بخواهیم اسلام را در اصالت خود بشناسیم, باید زندگی و راه و رسم نبی گرامی اسلام را به روشنی و خوبی بشناسیم و آن حضرت, پیروی کنیم.

وی یاد آور می شود: یکی از آسیبهای بزرگ تفکر اسلامی, این فکر خطرناک است که پیامبر و امامان نمی توانند الگوی ما باشند و میان ما و آنان دیوار بلندی از معنویت وجود دارد که ما را از پیمودن راه آنان باز می دارد.

استاد, دقیق و عالمانه این تفکر خطرناک را رد می کند و همگان را به این نکته روشن و ناب رهنمون می شود , نکته ای که با اندک درنگ, دریافته می شود: پیامبران از نوع بشرند و آنان با دستمایه معنوی به این مرتبت رسیده و مراحل کمال را پیموده اند; از این روی, خداوند آنان را الگوی بشر قرار داده و مسلمانان را به مطالعه راه و رسم و سبک و متد زندگی آنان برانگیزانده است:

(یکی از منابع شناخت نظر اسلام, شناخت سیره اولیاء و پیشوایان از شخص پیغمبر اکرم, تا ائمه اطهار و به عبارت دیگر, سیره معصومین است. گفته های شان به جای خود, شخصیت شان, یعنی سیره و روشش شان منبعی است برای شناخت. سیره پیغمبر برای ما, یک منبع الهام است و نیز سیره ائمه.

لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنه لمن کان یرجوا الله و الیوم الآخر و ذکر الله کثیرا.)

استاد بحق, کم توجهی عالمان و حوزه های علمیه و فرهیختگان را نسبت به سیره, ستم بزرگ می داند و می نویسد, این ظلم, بسان همان ظلمی است که ما به قرآن کریم کرده ایم:

(ما ظلمی, نظیر ظلمی که در مورد قرآن کرده ایم در مورد سیره پیغمبر و ائمه اطهار کرده ایم. وقتی می گویند پیغمبر چنین بود, می گوییم او که پیغمبر بود!…

همان طور که قرآن را برداشتیم به طاقچه بالا گذاشتیم و به طاق آسمان کوبیدیم, سیره انبیاء و اولیاء, مخصوصاً سیره پیغمبر اکرم و ائمه معصومین را برداشتیم و به طاق آسمان کوبیدیم. گفتیم او پیغمبر است.

نتیجه اش این است که اگر یک عمر برای ما تاریخ پیغمبر بگویند, برای ما درس نیست.)

استاد, در این اثر, بحثهای سودمند و مورد نیاز امروز اهل تحقیق و جست و جو و علاقه مندان به سبک و متد رسول خدا را مطرح می کند, از جمله: بحثهایی درباره انواع سیره, منطق پیغمبر, رابطه سیره و اخلاق, کیفیت استخدام وسیله, ارزش تبلیغ و مبلغ در سیره پیامبر, روش تبلیغ…

استاد در حوزه تبلیغ دین, بحثهای گسترده ای را درروش های تبلیغی پیامبر و جاذبه های سیره نبوی در گسترش اسلام عرضه کرده است, از جمله بلاغ مبین, اخلاص, پرهیز از تکلف, موازنه تبشیر و انذار, نرمش در مسائل شخصی و صلابت در مسائل اصولی را از روشهای تبلیغی رسول خدا دانسته است. سیره و روش ائمه اطهار (ع) برگرفته از فطرت انسانی و ارزش‌های الهی است و تنها راه نجات انسان نیز پناه بردن و الگوبرداری از سیره آنان است. الگو پذیری از سیره عملی و علمی پیامبراکرم(ص) را برای بشر لازم و ضروری دانست و نسخه شفا بخش برای نجات از مشکلات کنونی جامعه اسلامی عمل به سیره ایشان است.

 

 

منابع:

1.    قرآن کریم

2.    نهج البلاغه

3.    مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، جلد19، بی جا، بی نا، بی تا.

4.    همان، اسلام و مقتضیات زمان، بی جا ، بی نا، بی تا.

5.    همان، سیری در سیره نبوی، بی جا، بی نا، بی تا.

6.    سایت:   http://mortezamotahari.com/fa/default.html.

7.    سایت کتابخانه نور:  www.noorlib.ir



[1] مفردات الفاظ قرآن ؛ ج‏2 ؛ ص276
[2] مجموعه آثار شهید مطهری . ج19، ص: 118
[3] سوره آل عمران ،ایه 159.
[4] سیری در سیره نبوی, استاد شهید مطهری, صدرا.

   یکشنبه 23 بهمن 1401نظر دهید »

فضایل قرآنی، آیاتی از قرآن هستند که درباره امام علی(ع) نازل شده‌اند یا امام علی(ع) مصداق آنها معرفی شده است. از ابن‌عباس نقل شده است آن مقدار از قرآن كه درباره على(ع) نازل شده، درباره هيچ‌كس نازل نشده است. همچنین ابن‌عباس از رسول خدا(ص) نقل کرده خدا آیه‌ای را نازل نکرد که در آن «یا أیها الذین آمنوا» باشد، مگر آنکه علی در رأس مؤمنان و امیر آنان است. او نزول بیش از ۳۰۰ آیه را در مدح علی(ع) دانسته است. برخی از فضایل قرآنی امام علی عبارت‌اند از:
آیه ولایت: آیه ۵۵ سوره مائده که می‌گوید خدا، پیامبر(ص) و کسانی که نماز را برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند، بر مردم ولایت دارند. مفسران شیعه و سنی، شأن نزول این آيه را ماجرای خاتم‌بخشی حضرت علی(ع) دانسته‌اند که امام علی در حال رکوع، انگشتر خود را به فقیر بخشید (زکات داد).

آیه شراء: آیه ۲۰۷ سوره بقره، کسانی را ستوده است که حاضرند جان خود را در ازای به‌دست‌آوردن رضایت خداوند فدا کنند. به‌گفته ابن ابی‌الحدید عالم معتزلی، همه مفسران بر این باورند که این آیه در فضیلت امام علی(ع) نازل شده است. علامه طباطبایی نوشته است: طبق روایات این آیه درباره ماجرای لیلة المَبیت نازل شده است.در لیلة المبیت مشرکان قصد داشتند به خانه پیامبر اسلام(ص) در مکه حمله کنند و او را به قتل برسانند. در این شب، امام علی(ع) برای حفظ جان پیامبر در بستر او خوابید.

آیه تبلیغ: آیه ۶۷ سوره مائده است که براساس آن، پیامبر اسلام(ص) موظف شد پیامی را به مردم ابلاغ کند که اگر در رساندن آن کوتاهی کند، رسالت پیامبریِ خود را به‌انجام نرسانده است. به‌گفته مفسران شیعه و سنی، آیه تبلیغ پس از بازگشت پیامبر از حجة‌الوداع در غدیر خم نازل شده است.در روایات، شأن نزول آیه تبلیغ واقعه غدیر و اعلام جانشینی حضرت علی دانسته شده است.

آیه اِکمال : آیه ۳ سوره مائده است که از کامل‌شدن دین اسلام سخن می‌گوید. به‌گفته آیت الله مکارم، مفسر شیعه، در تفاسیر شیعه منظور از کامل‌شدن دین، اعلام ولایت و خلافت امام علی(ع) بر مسلمانان دانسته شده و روایات هم آن را تأیید می‌کند.عالمان شیعه بر این باورند که آیه اکمال درباره واقعه غدیر نازل شده است.

آیه صادقین: آیه ۱۱۹ سوره توبه است که به مؤمنان دستور می‌دهد همراه صادقین باشند و از آنان پیروی کنند. در روایات شیعه، صادقین به اهل بیت(ع) تفسیر شده است. محقق طوسی این آیه را از دلایل امامت علی(ع) دانسته است. 

آیه خیر البریه: آیه هفتم سوره بینه است که کسانی را که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده‌اند، برترین آفريدگان معرفی می‌کند. براساس روایاتِ شیعه و سنی، این گروه به امام علی(ع) و شیعیان او هستند.

آیه صالح‌المؤمنین: آیه ۴ سوره تحریم است که در آن خداوند علی(ع)، جبرئیل و دیگر فرشتگان را، پشتیبان پیامبر اسلام(ص) قرار داده است. در تفاسیر با استناد به روایاتی از طریق فریقین،تنها مصداق صالح‌المومنین امام علی(ع) معرفی شده است.

آیه انفاق:‌ آيه ۲۷۴ سوره بقره است. این آیه پاداش کسانی را که در شب و روز، و نهان و آشکارا، انفاق می‌کنند، نزد پروردگارشان دانسته است.به‌گفته مفسران، این آیه درباره على(ع) نازل شده که چهار درهم داشت و يكى را در شب انفاق كرد، يكى را در روز، يكى را در نهان و يكى را آشكارا.

آیه نجوا: آیه ۱۲ سوره مجادله است که به مسلمانان ثروتمند دستور می‌دهد قبل از نجوا (گفتگوی سری) با پیامبر اسلام(ص)، باید صدقه بدهندبه‌گفته طبرسی بیشتر مفسران شیعه وسنی امام علی(ع) را تنها کسی دانسته اند که به این آیه عمل کرده است.

آیه وُدّ : آیه ۹۶ سوره مریم است که طبق آن خداوند محبت مؤمنان را در دل دیگران قرار می‌دهد.برپایه برخی روایات، پیامبر(ص) از علی خواست بگوید؛ خدایا محبت من را در دل مؤمنان قرار بده. بعد از این درخواست، آیه ود نازل شد.

آیه مباهله: آیه ۶۱ سوره آل عمران است که ماجرای مباهله پیامبر(ص) با مسیحیان نجران را بیان می‌کند. بنابر تفاسیر، امام علی(ع) در این آیه به‌منزله نَفْس و جان پیامبر(ص) معرفی شده است.

آیه تطهیر: بخشی از آیه ۳۳ سوره احزاب است که در آن از اراده خداوند بر پاکی اهل بیت(ع) از رجس و پلیدی سخن آمده است. مفسران شیعه معتقدند این آیه در خصوص اصحاب کساء نازل شده است.

آیه اولی الامر: آیه ۵۹ سوره نساء است که مؤمنان را به اطاعت از خدا و رسول خدا(ص) و اولی ‎الأمر دستور می‌دهد. از نظر مفسران شیعه و سنی آیه مذکور بر عصمت اولی‎ الأمر دلالت دارد.در روایات منظور از اولی‎الأمر امامان شیعه معرفی شده است.

آیه مودت: آیه ۲۳ سوره شوری است. در این آیه، مودت و محبتِ «اَلْقُرْبیٰ» به‌عنوان مزد رسالت پیامبر بر مسلمانان واجب شده است. از ابن‌عباس نقل شده که پیامبر منظور از القربی را علی، فاطمه، حسن و حسین بیان کرده است.

آیه اطعام: آیه ۸ سوره انسان است. این آیه نیکوکاران را کسانی معرفی می‌کند که با آنکه خودشان به غذا نیاز دارند آن را به‌خاطر خدا به مسکین، یتیم و اسیر می‌دهند. بنابر روایات این آیه، درباره بخشش امام علی(ع) و حضرت زهرا(س) نازل شد. طبق احادیث، حضرت علی(ع)، فاطمه(س) و خادم آنان فضه به‌خاطر شفای حسنین(ع) سه روز روزه گرفتند و هر سه روز هنگام افطار با اینکه خود گرسنه بودند، بخشی از غذایشان را به مسکین و یتیم و اسیر بخشیدند.

آیه اهل‌الذکر: آیه ۴۳ سوره نحل و ۷ سوره انبیاء است که بر پرسیدن سؤال از اهل ذکر تأکید می‌کند برپایه برخی روایات، اهل ذکر منحصر در اهل‌بیت پیامبر است.


موضوعات: اعتکاف
   شنبه 18 مرداد 1399نظر دهید »

1 3 5