در عصر دیجیتال امروز، شبکه های اجتماعی به بخشی جدایی ناپذیر از زندگی روزمره ما تبدیل شده اند. آنها بسترهایی را برای ارتباطات، شبکه سازی و ابراز وجود فراهم می کنند. با این حال، با استفاده گسترده از رسانه های اجتماعی، افزایش تاسف بار رفتارهای منفی از جمله فحاشی، فحش دادن، توهین و تحقیر دیگران مشاهده شده است. در این مقاله به بررسی تأثیر چنین رفتاری در شبکههای اجتماعی میپردازیم و پیامدهایی را که میتواند بر افراد و جامعه آنلاین داشته باشد، مورد بحث قرار میدهیم.
قدرت کلمات در دنیای دیجیتال
واژهها همیشه وزن قابل توجهی داشتهاند، اما در دنیای دیجیتال، تاثیر آنها را میتوان بزرگتر کرد. پلتفرمهای رسانههای اجتماعی حس گمنامی و فاصله را برای افراد آسانتر میکنند تا بدون مواجهه فوری با عواقب آن درگیر رفتارهای مضر باشند. فحش دادن، ناسزا گفتن، توهین و تحقیر دیگران ممکن است برای برخی بی ضرر به نظر برسد، اما می تواند اثرات پایداری بر هدف داشته باشد و به یک محیط آنلاین سمی کمک کند.
تأثیرات منفی بر افراد
هنگامی که افراد در شبکه های اجتماعی مورد فحش، فحش، توهین و تحقیر قرار می گیرند، می تواند تأثیرات مخربی بر سلامت روحی و روانی آنها داشته باشد. چنین رفتاری می تواند منجر به احساس شرم، عزت نفس پایین، اضطراب و افسردگی شود. قربانیان همچنین ممکن است انزوای اجتماعی را تجربه کنند، زیرا نظرات منفی می تواند آنها را از شرکت در بحث های آنلاین یا به اشتراک گذاشتن افکار و نظرات خود به طور آشکار منصرف کند.
علاوه بر این، قرار گرفتن در معرض منفی دائمی میتواند یک محیط آنلاین خصمانه و ناخوشایند ایجاد کند و افراد را از درگیر شدن در تعاملات آنلاین سالم و سازنده باز دارد. این نه تنها بر افراد مورد نظر تأثیر می گذارد، بلکه کیفیت کلی گفتمان را در پلتفرم های رسانه های اجتماعی کاهش می دهد.
تأثیر بر جوامع آنلاین
وجود فحش، دشنام، توهین و تحقیر در شبکه های اجتماعی می تواند اعتماد و متانت را در جوامع آنلاین از بین ببرد. هنگامی که افراد شاهد چنین رفتاری باشند، ممکن است منجر به از دست دادن ایمان به توانایی پلتفرم برای حفظ یک محیط امن و محترمانه شود. این می تواند منجر به کاهش تعامل کاربر شود، زیرا افراد ممکن است تصمیم بگیرند که از بحث خارج شوند یا حتی پلتفرم را به طور کلی ترک کنند.
علاوه بر این، گسترش منفیگرایی میتواند یک اثر موجی ایجاد کند، جایی که یک نظر مضر میتواند واکنش زنجیرهای از رفتار منفی بیشتر را ایجاد کند. این امر چرخه ای از سمیت را تداوم می بخشد و مانع گفتگوهای معنادار و سازنده می شود.
پرداختن به موضوع
برای مبارزه با شیوع فحش، فحش، توهین و تحقیر در شبکه های اجتماعی، لازم است هم افراد و هم مدیران پلتفرم اقدام کنند.
از دیدگاه فردی، تمرین همدلی و احترام در هنگام تعامل آنلاین با دیگران بسیار مهم است. به خاطر داشته باشید که در پشت هر پروفایل یک شخص واقعی وجود دارد، می تواند به تقویت ذهنیت دلسوزانه و درک کننده کمک کند. انتخاب پاسخ دادن به منفی بافی با مهربانی و گفتگوی سازنده می تواند به کاهش تنش ها و ترویج یک محیط آنلاین سالم تر کمک کند.
مدیران پلتفرم همچنین مسئولیت ایجاد و اجرای دستورالعملهای جامعه را دارند که صراحتاً رفتار توهینآمیز را ممنوع میکند. آنها باید سیستمهای گزارشدهی را پیادهسازی کنند که به کاربران اجازه دهد محتوای توهینآمیز را پرچمگذاری کنند و اقدامات سریعی را علیه متخلفان انجام دهند. علاوه بر این، تقویت حس اجتماعی از طریق تقویت مثبت، تشویق گفتمان محترمانه و فراهم کردن منابع برای حل تعارض می تواند به فضای آنلاین خوشایندتر کمک کند.
نتیجه گیری
تأثیر فحش، ناسزا، توهین و تحقیر در شبکه های اجتماعی قابل توجه و گسترده است. این امر بر رفاه ذهنی و عاطفی افراد تأثیر می گذارد، کیفیت جوامع آنلاین را تضعیف می کند و مانع تعامل معنادار می شود. با ترویج همدلی، احترام و مسئولیتپذیری، میتوانیم در جهت ایجاد یک محیط دیجیتالی امنتر و مثبتتر کار کنیم که در آن افراد بتوانند آزادانه بدون ترس از سوء استفاده یا تحقیر، خود را ابراز کنند. بیایید تلاش کنیم تا از قدرت کلمات برای ارتقاء، الهام بخشیدن و تقویت ارتباطات سالم در دنیای آنلاین استفاده کنیم.
[1]و برخى گفتهاند: اين آيات نازل شده در باره مردى از ثقيف كه بر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله وارد شده و تقاضا كردند از آن حضرت كه يك سال آنها را مهلت دهد تا از لات و عزّى بهرهمند گردند (يعنى آنها را به پرستند) و گفتند منظور ما اينست كه قريش بدانند رتبه و مقام ما را نزد شما چه اندازه است.
و قول خدا: ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ در باره ابى معمّر جميل بن معمّر بن حبيب فهرى نازل شده كه مردى عاقل و خوش حافظه بود و هر چه مىشنيد حفظ ميكرد و ميگفت كه در درون من دو قلب است و من به هر يك از آن دو قلب فكر ميكنم بهتر از عقل محمد و قريش او را ذو القلبين مىناميدند.
ترجمه تفسير مجمع البيان، ج20، ص: 8
پس چون جنگ بدر پيش آمد و مشركين فرار كردند ابو معمر مذكور هم در ميان فراريها بود.
و ابو سفيان بن حرب باو برخورد كرد (در حالى كه يك تاى كفش خود را بدست گرفته و تاى ديگرش در پايش بود) و گفت اى ابو معمّر حال مردم چگونه است؟ گفت همه فرار كردند، گفت پس چطور يك پاى نعلينت را در دست گرفته و تاى ديگر در پايت ميباشد؟
پس ابو معمّر گفت: من نفهميدم مگر اينكه خيال كردم هر دو در پاى منست، پس در آن روز دانستند كه او يك قلب بيشتر ندارد چون فراموش كرده بود كه يك پاى آن را در دست گرفته است.
* * * * *[2]مجاهد و قتاده گفتهاند: كه اين آيه در باره ابى معمّر نازل شده چنانچه بيانش گذشت.
* * * * *[3]حسن گويد: مردى بود كه ميگفت من داراى دو نفس و دو دل هستم كه يكى مرا فرمان داده و ديگرى مرا نهى ميكند، پس آيه مزبور در باره او نازل شد[4]
تفسير نمونه ج17 192
تفسير: ادعاهاى بيهوده
در تعقيب آيات گذشته كه به پيامبر ص دستور مىداد تنها از وحى الهى تبعيت كند نه از كافران و منافقان، در آيات مورد بحث نتيجه تبعيت از آنها را منعكس مىكند كه پيروى از آنان انسان را به يك مشت خرافات و اباطيل و انحرافات دعوت مىنمايد كه سه مورد آن در نخستين آيه مورد بحث بيان شده است:
نخست میفرمايد:” خداوند براى هيچكس دو قلب در درون وجودش قرار نداده است"! (ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ).
جمعى از مفسران در شان نزول اين قسمت از آيه نوشتهاند، كه در زمان
تفسير نمونه، ج17، ص: 193
جاهليت مردى بود بنام” جميل بن معمر” داراى حافظه بسيار قوى، او ادعا مىكرد كه در درون وجود من” دو قلب"! است كه با هر كدام از آنها بهتر از محمد ص مىفهمد! لذا مشركان قريش او را ذو القلبين! (صاحب دو قلب) مىناميدند.
در روز جنگ بدر كه مشركان فرار كردند، جميل بن معمر نيز در ميان آنها بود، ابو سفيان او را در حالى ديد كه يك لنگه كفشش در پايش بود و لنگه ديگر را به دست گرفته بود و فرار مىكرد، ابو سفيان به او گفت: چه خبر؟! گفت: لشكر فرار كرد، گفت: پس چرا لنگه كفشى را در دست دارى و ديگرى را در پا؟! جميل بن معمر گفت: به راستى متوجه نبودم، گمان مىكردم هر دو لنگه در پاى من است (معلوم شد با آن همه ادعا چنان دست و پاى خود را گم كرده كه به اندازه يك قلب هم چيزى نمىفهمد- البته منظور از قلب در اين موارد عقل است)[5].
به هر حال پيروى از كفار و منافقان و ترك تبعيت از وحى الهى، انسان را به اين گونه مطالب خرافى دعوت مىكند.
ولى گذشته از اينها، اين جمله معنى عميقترى نيز دارد و آن اينكه انسان يك قلب بيشتر ندارد و اين قلب جز عشق يك معبود نمىگنجد، آنها كه دعوت به شرك و معبودهاى متعدد مىكنند، بايد قلبهاى متعددى داشته باشند تا هر يك را كانون عشق معبودى سازند! اصولا شخصيت انسان، يك انسان سالم شخصيت واحد، و خط فكرى او خط واحدى است، در تنهايى و اجتماع، در ظاهر و باطن، در درون و برون، در فكر و عمل، همه بايد يكى باشد، هر گونه نفاق و دوگانگى در وجود انسان امرى است تحميلى و بر خلاف اقتضاى طبيعت او.
تفسير نمونه، ج17، ص: 194
انسان به حكم اينكه يك قلب بيشتر ندارد بايد داراى يك كانون عاطفى و تسليم در برابر يك قانون باشد.
مهر يك معشوق در دل بگيرد.
يك مسير معين را در زندگى تعقيب كند.
با يك گروه و يك جمعيت هماهنگ گردد، و گر نه تشتت و تعدد و راههاى مختلف و اهداف پراكنده او را به بيهودگى و انحراف از مسير توحيدى فطرى مىكشاند.
لذا در حديثى از امير مؤمنان على ع در تفسير اين آيه مىخوانيم: كه فرمود:
لا يجتمع حبنا و حب عدونا فى جوف انسان، ان اللَّه لم يجعل لرجل قلبين فى جوفه، فيحب بهذا و يبغض بهذا فاما محبنا فيخلص الحب لنا كما يخلص الذهب بالنار لا كدر فيه فمن اراد ان يعلم فليمتحن قلبه فان شارك فى حبنا حب عدونا فليس منا و لسنا منه:
” دوستى ما و دوستى دشمن ما در يك قلب نمىگنجد چرا كه خدا براى يك انسان دو قلب قرار نداده است كه با يكى دوست بدارد و با ديگرى دشمن، دوستان ما در دوستى ما خالصند همانگونه كه طلا در كوره خالص مىشود هر كس مىخواهد اين حقيقت را بداند، قلب خود را آزمايش كند اگر چيزى از محبت دشمنان ما در قلبش با محبت ما آميخته است از ما نيست و ما هم از او نيستيم"[6].
بنا بر اين قلب واحد كانون اعتقاد واحدى است و آنهم برنامه عملى واحدى را اجراء مىكند چرا كه انسان نمىتواند حقيقتا معتقد به چيزى باشد اما در عمل از آن جدا شود و اينكه بعضى در عصر ما براى خود شخصيتهاى متعددى قائل هستند و مىگويند فلان عمل را از جنبه سياسى انجام دادم و فلان كار را از جنبه دينى و كار ديگر را از نظر جنبه اجتماعى و به اين ترتيب اعمال متضاد خود را
تفسير نمونه، ج17، ص: 195
توجيه مىكنند منافقان زشت سيرتى هستند كه مىخواهند قانون آفرينش را با اين سخن زيرا پا بگذارند. درست است كه جنبههاى زندگى انسان مختلف است ولى بايد خط واحدى بر همه آنها حاكم باشد.[7]
ترجمه تفسير مجمع البيان ج20 9
ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ قرار نداده خدا براى هيچ مردى دو قلب در شكم و درونش، پس امر و كارهاى يك مرد منظّم نمى شود در حالى كه با او دو قلب باشد، پس چطور امور عالم و جهان هستى با
ترجمه تفسير مجمع البيان، ج20، ص: 10
بودن دو خداى معبود اصلاح و منظّم گردد.
مجاهد و قتاده گفتهاند: كه اين آيه در باره ابى معمّر نازل شده چنانچه بيانش گذشت.
ابن عباس گويد: كه منافقين ميگفتند كه محمد داراى دو قلب است و نسبت زيركى و تيز عقلى باو ميدادند، پس خداوند ايشان را تكذيب فرمود.
حسن گويد: مردى بود كه ميگفت من داراى دو نفس و دو دل هستم كه يكى مرا فرمان داده و ديگرى مرا نهى ميكند، پس آيه مزبور در باره او نازل شد.
ابى مسلم گويد: اين آيه ردّ بر منافقين است و مقصود اينست كه براى هيچكس دو دل كه بيكى ايمان آورد، و با ديگرى كفر بورزد نيست بلكه فقط يك قلب است يا ايمان مىآورد و يا كفران ميكند.
و بعضى گفتهاند: كه آن آيه متّصل بقول خدا وَ ما جَعَلَ أَدْعِياءَكُمْ أَبْناءَكُمْ است، و تقدير آن اينست كه چنانچه خداوند براى يك مرد دو قلب در درونش قرار نداده فرزند انسان را هم پسر ديگرى قرار نداده است.
و برخى گفتهاند: بلكه آن آيه متصل بما قبلش ميباشد، و مقصود اينست كه ممكن نيست جمع كردن بين دو پيروى و تبعيّت متضاد را يعنى پيروى و متابعت وحى و قرآن را پيروى از اهل كفر و طغيان را پس از اين دو پيروى بطور كنايه دو قلب (قلبين) ياد نموده بجهت اينكه متابعت از اعتقاد صادر ميشود و آن از افعال قلوب است پس هم چنان كه دو قلب جمع نميشود در يك كالبد، دو عقيده متضادّ هم در يك دل جمع نميشود[8]
ترجمه تفسير مجمع البيان، ج20، ص: 11
و حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ دوست بدارد با اين قلب قومى را و نيز دوست بدارد بهمين قلب دشمنان آنها را، (اين غير ممكن است).
و دانشمندان اختلاف كردهاند: در اينكه آيا ممكن است براى يك انسان دو قلب باشد، پس بعضى منع نموده از امكان اين و گفته است كه اين مؤدّى ميشود به اينكه يك نفر دو انسان باشد بجهت اينكه ميشود كه بيكى از دو قلبش بخواهد چيزى را كه قلب ديگرش نميخواهد، پس مثل
ترجمه تفسير مجمع البيان، ج20، ص: 12
دو نفر ميشود (و اين غير ممكن است).
و بعضى هم تجويز كرده و گفتهاند چنان كه يك انسان ممكن است براى او قلبى باشد كه اجزاء او زياد باشد، و غير ممكن است كه با بعضى از اجزاء چيزى را بخواهد كه بعضى ديگر نميخواهد، براى اينكه اراده و كراهت اگر چه در دو جزئى از قلب موجود شود، پس دو حالت صادره از آنها:- (خواستن و نخواستن) به يك چيز برميگردد و آن يك جمله است، پس اجتماع دو معناى ضد در يك انسان محال ميباشد.
و ممكن است دو معناى مختلف يا دو معناى مثل هم در دو جزء از قلب باشد و موجب دو صفت براى يك زنده شوند، پس قاعده همين طور است، هر گاه دو معنى در دو قلب باشد وقتى كه موجود در آن برگشتن بيك زنده شود، لكن آنچه مسموع شده منع و عدم امكان از اين مطلب- است.[9]
تفسير مخزن العرفان در علوم قرآن ج10 193
ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ (الخ) قلب جسمانى يك پارچه گوشت كوچكى است صنوبرى در جانب چپ سينه و بدو رگ پيوسته و آن محل علوم و معارف است و در عرف جوف انسان را شكم او نامند.
گويند جميل كه كنيه او ابو معمّر است مردى بود اديب و قوّه حافظه او بسيار زياد بود و حافظ امور مردم گرديده و باين جهت ميگفت من دو قلب دارم و بهر يك از اينها تعقّل ميكنم بهتر از عقل محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و قريش او را صاحب دو قلب مىناميدند
تفسير مخزن العرفان در علوم قرآن، ج10، ص: 194
و وى را (ذو القلبين) لقب نمودند، براى ردّ ادّعاء آنان اين آيه نازل شده كه خداى براى احدى دو قلب قرار نداده.
و شايد آيه راجع بمنافقين باشد كه خدا براى كسى دو دل قرار نداده كه بيكى ايمان قبول كند و بديگرى كفر بلكه چنانچه مكرّر گفته شد مورد مخصّص نيست ممكن است مقصود چنين باشد كه چون حقيقت انسان قلب و دل او است كه آن محل علوم و ايمان و معارف و حبّ است و آن يك حقيقت وحدانى است اين است كه دو چيزى كه ضدّ و مباين هم باشند در آن جمع نخواهد گرديد كسى كه قبول ايمان نمود و ايمان در دل وى جاى گزين گرديد چگونه ممكن است قبول كفر نمايد، اين است كه گفتهاند محبّت دنيا و نفس پرستى با محبّت خدا و يكتا پرستى جمع نخواهد گرديد زيرا كه در يك دل دو محبّت ضدّ هم نشايد و آيات بعد نيز مشعر بر همين معنى است.[10]
روان جاويد در تفسير قرآن مجيد ج4 299
قمى ره نقل نموده از امام صادق عليه السّلام كه خداوند مبعوث فرمود پيغمبر خود را بنحو تو را قصد ميكنم و بشنو اى همسايه پس مخاطبه با پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله است و مقصود مردمند حقير عرض ميكنم اين مثلى است در عرب مانند آنكه در فارسى ميگويند در بنو ميگويم ديوار تو گوش كن و حكمت آن در اينجا ظاهرا قطع طمع
روان جاويد در تفسير قرآن مجيد، ج4، ص: 300
كفار از موافقت پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله با آنها است و اهمّيت حكم در نظر مردم كه خداوند پيغمبر معصوم خود را امر بپرهيزكارى و نهى از پيروى كفار و منافقين فرموده چه رسد بسائر خلق كه بايد باو تأسّى نمايند و خداوند عالم بمصالح و مفاسد امور است و اوامر و نواهيش بر طبق مصلحت و حكمت است و در مجمع شأن نزولى ذكر فرموده كه حاصلش آنستكه ابو سفيان پدر معاويه با جمعى از كفار مكه و منافقين مدينه بعد از گرفتن امان خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم رسيدند و تقاضا نمودند حضرت بتهاى آنها را واگذارد و قائل بشفاعت آنها از پرستش كنندگانشان شود آنانهم آنحضرت را واگذارند بعبادت خدايش و اين سؤال بقدرى بر حضرت گران آمد كه عمر از آن سرور اجازه خواست كه حكم قتل آنها را صادر فرمايد و حضرت فرمود من بآنان امان دادم و آنها را از مدينه اخراج فرمود و اين آيه نازل شد و مفادش آنستكه اطاعت آن كفار مكه و منافقين مدينه را منما كه منافى با تقوى و پرهيزكارى است و بنظر حقير اطاعت كليه كفار و منافقين خواه از اهل مكه و مدينه باشند خواه از اهل بلاد ديگر و خواه تقاضاى قول بشفاعت بتها را نموده باشند خواه تقاضاى نقض امان منافات با تقوى دارد و مفاد آيه عام است اگر چه مورد خاص باشد و كافر آنستكه ظاهرا و باطنا ايمان ندارد و منافق آنستكه ظاهرا مؤمن و باطنا كافر است و آن بدتر است از كافر چون تكليف مسلمانان با كافر معلوم و با منافق نامعلوم است لذا خداوند جاى آنها را در درك اسفل از آتش قرار داده است و خداوند بعد از نهى از اطاعت خلق امر فرموده پيغمبر خود را بمتابعت و پيروى از احكام الهى كه بطريق وحى بآنحضرت ميرسد و فرموده خداوند از اعمال بندگان آگاه است و در مقابل آنها پاداش خواهد داد و آنكه از مخالفت خلق بيم و هراس نداشته باش و توكّل كن و تفويض نما امرت را بخدا و اميد بغير او نداشته باش خدا كافى است كه حافظ و نگهدار و معين و كارگزار تو باشد و دفع شرّ كفار را از مسلمانان بنمايد و چون اعراب بشخص خردمند زيرك كه مىتوانست با دو دسته مخالف سازگار باشد و هر دو را از خود راضى نگهدارد مرد دو دله ميگفتند[11]
انوار درخشان در تفسير قرآن ج13 53
ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ:
بيان سبب است چنانچه در باره قيام بوظايف رسالت بساحت پروردگار توكل نمائى و استمداد كنى هرگز در برابر دنياى شرك و كفر انقياد و پذيرش نخواهى داشت زيرا قلبى كه با عظمت كبريائى آميخته هرگز تزلزلى از مرز خاطر او گذر نخواهد نمود براى زندگى بشر يك قلب لازم است تا امور و انتظام يابد و با دو قلب نمىتوان زندگى بشر انتظام يابد چگونه نظام جهان تحقق پذيرد در صورتى كه دو اله و يا دو معبود باشد[12]
تفسير قرآن مهر ج16 306
2. اين آيه مىتواند معناى عميقى در برداشته و اشاره به اين باشد كه هر انسانى يك قلب بيشتر ندارد و به يك معبود عشق مىورزد، انسان داراى دو قلب نيست كه مشرك شود و معبودها و معشوقهاى متعدد انتخاب كند.[13]
خلوت دل نيست جاى صحبت اغيار
ديو چو بيرون رود فرشته در آيد
(حافظ)
3. در حديثى از امام على عليه السلام روايت شده كه فرمودند:
دوستى ما و دوستى دشمن ما در يك قلب نمىگنجد؛ چرا كه خدا براى يك انسان دو قلب قرار نداده است.[14]
4. ممكن است جملهى فوق معناى ديگرى نيز داشته باشد و آن اين كه هر انسان سالم داراى قلب و روح و شخصيت واحد است، از اين رو نفاق، دورويى و دوگانگى شخصيت چيزى تحميلى و بر خلاف طبيعت انسان است؛[15] چون انسان دو قلب ندارد كه دو خط فكرى داشته باشد و نقش دو شخصيت متفاوت را بازى كند و ظاهر و باطن او متفاوت باشد. هر كس چنين باشد داراى شخصيتى ناهمگون، متشتت و منافق است كه اين نوعى بيمارى روحى است.[16]
تفسير نور ج7 329
گرايشهاى قلبى و فطرى انسان، يك چيز بيشتر نيست و هر چه انسان بر خلاف آن بگويد يا عمل كند، نفاق شخصى اوست نه ارادهى الهى. و «ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ»
4- در يك دل، دو دوستى متضادّ جمع نمىشود. «مِنْ قَلْبَيْنِ» (دوستى و پيروى از وحى، با ولايت و پيروى از كافران و منافقان سازگار نيست.)[17]
تفسير احسن الحديث ج8 309
از اين آيه مطالب سوره شروع مىشود، اين جمله در رابطه با آنست كه حتما بايد از خدا پيروى كنى زيرا دو تا قلب ندارى تا با يكى از خدا اطاعت كنى و با ديگرى از ديگران؟[18]
اطيب البيان فى تفسير القرآن ج10 474
ِ انسان يك قلب بيشتر ندارد جمع بين ضدين و متناقضين نميتواند بكند ايمان و كفر كه بگويد بيك دل مؤمن هستم و بيك دل كافر بين هدايت و ضلالت بين حب و بغض، هم على را دوست دارم و دوستان او را و هم دوست دارم دشمنان او را هم از موالى او هستم هم از معاندين او.
يا مسلمان باش يا كافر دو رنگى تا بكى
يا حريف كعبه شو يا ساكن بتخانه باش
[19]
أصول الكافي / ترجمه مصطفوى ؛ ج3 ؛ ص133
تصحيح نيت از مشكلترين اعمال انسانست، زيرا نيت تابع حالت نفسانى است و قبول و رد و درجات كمالش مربوط بهمان حالت نفسانى ميباشد و تصحيح نيت جز با بيرون ساختن محبت دنيا بوسيله رياضات شاقه و تفكرات صحيحه ممكن نگردد، زيرا دل سلطان و فرمانرواى بدن است و همه اعضاء و جوارح محكوم فرمان او ميباشند و در يك دل دو محبت متناقض جمع نشود، چنانچه خداى تعالى فرمايد: ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ «خدا در اندرون هيچ كس دو دل قرار نداده» و چون دنيا و آخرت دو مطلوب مخالف و متناقض يك ديگرند، محبت آن دو در يك دل جمع نشود، از اين رو كسى كه محبت دنيا در دلش جايگزين شده و آخرت را فراموش كرده است، هميشه فكر و خيال و اعضاء و جوارحش متوجه دنياست و هر عملى كه انجام ميدهد نتيجه غائى و مقصود حقيقيش دنياست، اگر چه بدروغ دم از خدا و آخرت زند از اين رو در عبادات و طاعاتش هم اعمالى را انتخاب ميكند كه بدانها وعده بسيارى مال داده شده و بطاعاتى كه موجب تقرب و محبت خداست اعتنائى ندارد.[20]
بخش امامت ( ترجمه جلد 23 تا 27بحار الأنوار) ؛ ج2 ؛ ص269
كنز جامع الفوائد: ابو الجارود از حضرت صادق عليه السّلام در باره آيه: و ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ خدا دو قلب در نهاد يك فرد قرار نداده از علي بن ابى طالب عليه السّلام نقل كرد كه فرمود هر بندهاى را كه خدا آزمايش كند قلبش را براى ايمان محبت ما را در قلب خود مىيابد ما را دوست ميدارد و هر بندهاى را كه مورد خشم خدا باشد دشمنى با ما را در قلب خود مىيابد و با ما دشمنى ميورزد ما بدوستى دوستان شاديم و دشمنى دشمنان را متوجه هستيم دوست ما برحمت خدا مىنگرد درهاى رحمت خدا بروى او باز است و دشمن ما در پرتگاهى از آتش قرار گرفته كه در حال سقوط در آتش جهنم است گوارا باد اهل رحمت را رحمت پروردگار مرگ بر جهنميان جايگاه آنان جهنم است خداوند ميفرمايد: فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ.
و هرگز كسى كوتاهى در راه محبت ما ندارد بواسطه خير و خوبى كه خدا در او قرار داده باشد زيرا دوست و دشمن ما با يك ديگر مساوى نيستند و هر محبت و دشمنى ما در قلب يكنفر جاى نميگيرد زيرا براى يكفرد خدا دو قلب قرار نداده كه با يكى دوست بدارد و با ديگرى دشمن دوست ما محبتش خالص است همان طور كه طلا را آتش پاك و خالص ميكند و دشمن ما نيز همان طور است مائيم نجبا و فرزندان ما فرزندان پيامبرند و من وصى اوصيايم و گروه ستم پيشه از طرفداران شيطانند و شيطان از آنها است هر كه ميخواهد بداند ما را دوست دارد يا نه
بخش امامت ( ترجمه جلد 23 تا 27بحار الأنوار)، ج2، ص: 270
بقلب خود نگاه كند اگر در محبت ما دشمن ما را شريك قرار ميدهد از ما نيست و ما نيز با او ارتباطى نداريم. خداوند، جبرئيل و ميكائيل با او دشمنند خدا دشمن كافران است.[21]
بحار الأنوار- ترجمه جلد 67 و 68 / ترجمه موسوى همدانى ؛ ج1 ؛ ص195
چون قلب آدمى فرمانفرماى بدن است و هر گونه عشق و علاقهاى كه دل را تسخير كند اعضاء ديگر بدن هم در همان مسير فعاليت ميكنند و همين پايگاه منيع است كه هر رقم محبت و علاقه اى كه او را قبضه كرد و بر آن مسلط گرديد آن محبت و علاقه قواى ديگر بدن و اعضاء و جوارح را در خدمت خود قرار داده و بر آنها سلطنت و حكومت مينمايد و در دل هم دو عشق و دو گونه علاقه جايگزين نمىشود كه خداوند متعال به عيسى بن مريم عليه السّلام فرمود اى عيسى دو زبان در يك دهان و دو دل در يك سينه نميشود باشد و همچنين دو رقم فكر و انديشه در انسان امكان ندارد و در آن آيه شريفه فرمود: ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ سوره احزاب 4 خداوند متعال دو دل (و دو گونه علاقه قلبى) در صندوق سينه هيچ كس قرار نداده است.
دنيا و آخرت مانند دو هو و ضد يك ديگرند عشق و علاقه به هر دو ممكن نيست كسى كه محبت و علاقه بمال و ثروت دنيوى در دلش رسوخ پيدا كرده و ريشهدار شده فكر و خيالش در آن غوطهور است و قواى جسمى و نيروى خود را در تحصيل آن صرف مينمايد و هر كار و عملى كه انجام دهد هدف حقيقى و مقصد اصلى او دستيابى بامور دنيوى است و اگر چيز ديگرى بگويد و از آخرت و امور آن جهان دم زند دروغ ميگويد و ادعاى كاذبى بيش نيست و لذا دائما دنبال كارهائى ميرود كه سود دنيوى و منافع ماديش بيشتر باشد و اطاعت و عبادت را كه موجب قرب و نزديكى بخداوند متعال است چندان مورد توجه قرار نميدهد و همچنين كسى كه عشق و علاقه به جاه و مقام و حب رياست در دل دارد تمام كارهايش در راه رسيدن باين مقصود است و همين طور اغراض و اهداف پوچ ديگر بنا بر اين اگر انسان بخواهد عملش را جدا و حقيقتا براى خدا انجام دهد و آن را از انگيزه دنيوى خالص نمايد و بمنظور جلب رضاى خدا و رسيدن به مزاياى آخرت بجا آورد راهى ندارد جز اينكه محبت و علاقه باين گونه امور را از دل بيرون كند و قلب خود را از آنچه باعث دورى از خدا مىشود پاك و پاكيزه گرداند:[22]
بخش امامت ( ترجمه جلد 23 تا 27بحار الأنوار) ؛ ج5 ؛ ص41
تفسير قمى: ابو الجارود از حضرت باقر عليه السّلام در آيه ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ نقل كرد كه فرمود دوست داشته باشد با اين قلب و دشمن داشته باشد با همان قلب، اما محبت ما دوستى را خالص ميكند چنانچه طلا بوسيله آتش خالص مىشود كه ديگر كدورتى در آن نيست هر كه مايل است آزمايش محبت ما را نمايد بقلب خود مراجعه كند اگر در قلب خود با محبت ما محبت با دشمنان ما را نيز يافت از ما نيست و ما نيز از او نيستيم خدا با آنها دشمن است و جبرئيل و ميكائيل و خداوند دشمن كافران است.[23]
خدا براى كسى در اندرون وى دو قلب قرار نداده است. آيه ما قبل در اطاعت خدا و عدم طاعت مشركين و ذيل آيه در باره ظهار و پسر خواندههاست. آيه شريفه كنايه از آنست كه جمع دو منافى ممكن نيست و قلب بدو چيز متناقض نميتواند معتقد باشد مگر آنكه دو قلب باشد ولى خدا در اندرون كسى دو قلب نگذاشته است.
گويند: آن در مقام تعليل بذيل آيه است يعنى يكزن هم مادر و هم زن انسان نميشود چنانكه معنى ظهار است و يك فرزند پسر دو شخص نميشود چنانكه در پسر خوانده است. بعيد نيست كه تعليل آيه قبل باشد يعنى طاعت خدا و كفّار قابل جمع نيست مگر آنكه شخص دو قلب داشته باشد و خدا در جوف كسى دو قلب قرار نداده است (از الميزان).[24]
[4] طبرسى، فضل بن حسن، ترجمه تفسير مجمع البيان، 27جلد، فراهانى - ايران - تهران، چاپ: 1.
[5] ” مجمع البيان” ذيل آيه مورد بحث، و” تفسير قرطبى".
[6] ” تفسير على بن ابراهيم” طبق نقل نور الثقلين جلد 4 صفحه 234.
[7] مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، 28جلد، دار الكتب الإسلامية - ايران - تهران، چاپ: 10، 1371 ه.ش.
[8] - مترجم گويد: بعضى از اهل معرفت و سالكان راه حق گفتهاند( كه چون دل مركز و جاى محبّت است و آن مخصوص بارى تعالى- محبوب على الاطلاق جهان هستى است نبايد محبّت ديگرى از ما سوى او در آن راه يابد چنانچه از حضرت امير المؤمنين على عليه السلام روايت شده كه فرمود چون دل مخصوص خداست بر در دل نشسته غير او را در دلم راه ندادم.
در دعاء شريف ابى حمزه ثمالى از حضرت امام زين العابدين عليه السلام است
اللّهمّ انى اسئلك ان تملأ قلبى حبالك و خشية منك و تصديقا بكتابك و ايمانا بك و خوفا منك و شوقا اليك يا ذا الجلال و الاكرام
: بار خدايا من ميخواهم از تو كه پر نمايى دلم را از حبّ خودت و نيز سرشار از خشيت و ترس از خودت و آن را مملو نمايى از تصديق بقرآنت و نيز پر سازى از ايمان بخودت و لرزش و ترس از خودت و اشتياق بدرگاهت اى صاحب جلالت و بزرگوارى.
مترجم گويد: از اين آيه استفاده ميشود كه دوستى پيامبر اسلام و خاندانش با دوستى دشمنان و ستمكاران بآنها جمع نميشود. يعنى محبّت على عليه السلام و محبّت غاصبين و ظالمين بر آن بزرگوار و خاندان مظلوم او در يك دل جمع نخواهد شد.
[9] طبرسى، فضل بن حسن، ترجمه تفسير مجمع البيان، 27جلد، فراهانى - ايران - تهران، چاپ: 1.
[10] امين، نصرتبيگم، تفسير مخزن العرفان در علوم قرآن، 15جلد، [بى نا] - [بى جا] - [بى جا]، چاپ: 1.
[11] ثقفى تهرانى، محمد، روان جاويد در تفسير قرآن مجيد، 5جلد، برهان - ايران - تهران، چاپ: 2، 1398 ه.ق.
[12] حسينى همدانى، محمد، انوار درخشان در تفسير قرآن، 18جلد، لطفى - ايران - تهران، چاپ: 1، 1404 ه.ق.
[13] . ر. ك: تفسير نمونه، ج 17، ص 193- 194
[14] . امالى شيخ طوسى، ص 148؛ بحارالانوار، ج 27، ص 83 و تفسير نور الثقلين، ج 4، ص 234
[15] . ر. ك: تفسير نمونه، ج 17، ص 193- 194
[16] رضايى اصفهانى، محمدعلى، تفسير قرآن مهر، 24جلد، پژوهشهاى تفسير و علوم قرآن - ايران - قم، چاپ: 1، 1387 ه.ش.
[17] قرائتى، محسن، تفسير نور، 10جلد، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن - ايران - تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[18] قرشى بنابى، علىاكبر، تفسير احسن الحديث، 12جلد، بنياد بعثت، مركز چاپ و نشر - ايران - تهران، چاپ: 2، 1375 ه.ش.
[19] طيب، عبدالحسين، اطيب البيان في تفسير القرآن، 14جلد، اسلام - ايران - تهران، چاپ: 2، 1369 ه.ش.
[20] كلينى، محمد بن يعقوب، أصول الكافي / ترجمه مصطفوى - تهران، چاپ: اول، 1369 ش.
[21] مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بخش امامت ( ترجمه جلد 23 تا 27بحار الأنوار) - تهران، چاپ: دوم، 1363ش.
[22] مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار- ترجمه جلد 67 و 68 / ترجمه موسوى همدانى - تهران، چاپ: اول، 1364ش.
[23] مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بخش امامت ( ترجمه جلد 23 تا 27بحار الأنوار) - تهران، چاپ: دوم، 1363ش.
[24] قرشى بنايى، على اكبر، قاموس قرآن - تهران، چاپ: ششم، 1412ق.
فضایل قرآنی، آیاتی از قرآن هستند که درباره امام علی(ع) نازل شدهاند یا امام علی(ع) مصداق آنها معرفی شده است. از ابنعباس نقل شده است آن مقدار از قرآن كه درباره على(ع) نازل شده، درباره هيچكس نازل نشده است. همچنین ابنعباس از رسول خدا(ص) نقل کرده خدا آیهای را نازل نکرد که در آن «یا أیها الذین آمنوا» باشد، مگر آنکه علی در رأس مؤمنان و امیر آنان است. او نزول بیش از ۳۰۰ آیه را در مدح علی(ع) دانسته است. برخی از فضایل قرآنی امام علی عبارتاند از:
آیه ولایت: آیه ۵۵ سوره مائده که میگوید خدا، پیامبر(ص) و کسانی که نماز را برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند، بر مردم ولایت دارند. مفسران شیعه و سنی، شأن نزول این آيه را ماجرای خاتمبخشی حضرت علی(ع) دانستهاند که امام علی در حال رکوع، انگشتر خود را به فقیر بخشید (زکات داد).
آیه شراء: آیه ۲۰۷ سوره بقره، کسانی را ستوده است که حاضرند جان خود را در ازای بهدستآوردن رضایت خداوند فدا کنند. بهگفته ابن ابیالحدید عالم معتزلی، همه مفسران بر این باورند که این آیه در فضیلت امام علی(ع) نازل شده است. علامه طباطبایی نوشته است: طبق روایات این آیه درباره ماجرای لیلة المَبیت نازل شده است.در لیلة المبیت مشرکان قصد داشتند به خانه پیامبر اسلام(ص) در مکه حمله کنند و او را به قتل برسانند. در این شب، امام علی(ع) برای حفظ جان پیامبر در بستر او خوابید.
آیه تبلیغ: آیه ۶۷ سوره مائده است که براساس آن، پیامبر اسلام(ص) موظف شد پیامی را به مردم ابلاغ کند که اگر در رساندن آن کوتاهی کند، رسالت پیامبریِ خود را بهانجام نرسانده است. بهگفته مفسران شیعه و سنی، آیه تبلیغ پس از بازگشت پیامبر از حجةالوداع در غدیر خم نازل شده است.در روایات، شأن نزول آیه تبلیغ واقعه غدیر و اعلام جانشینی حضرت علی دانسته شده است.
آیه اِکمال : آیه ۳ سوره مائده است که از کاملشدن دین اسلام سخن میگوید. بهگفته آیت الله مکارم، مفسر شیعه، در تفاسیر شیعه منظور از کاملشدن دین، اعلام ولایت و خلافت امام علی(ع) بر مسلمانان دانسته شده و روایات هم آن را تأیید میکند.عالمان شیعه بر این باورند که آیه اکمال درباره واقعه غدیر نازل شده است.
آیه صادقین: آیه ۱۱۹ سوره توبه است که به مؤمنان دستور میدهد همراه صادقین باشند و از آنان پیروی کنند. در روایات شیعه، صادقین به اهل بیت(ع) تفسیر شده است. محقق طوسی این آیه را از دلایل امامت علی(ع) دانسته است.
آیه خیر البریه: آیه هفتم سوره بینه است که کسانی را که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند، برترین آفريدگان معرفی میکند. براساس روایاتِ شیعه و سنی، این گروه به امام علی(ع) و شیعیان او هستند.
آیه صالحالمؤمنین: آیه ۴ سوره تحریم است که در آن خداوند علی(ع)، جبرئیل و دیگر فرشتگان را، پشتیبان پیامبر اسلام(ص) قرار داده است. در تفاسیر با استناد به روایاتی از طریق فریقین،تنها مصداق صالحالمومنین امام علی(ع) معرفی شده است.
آیه انفاق: آيه ۲۷۴ سوره بقره است. این آیه پاداش کسانی را که در شب و روز، و نهان و آشکارا، انفاق میکنند، نزد پروردگارشان دانسته است.بهگفته مفسران، این آیه درباره على(ع) نازل شده که چهار درهم داشت و يكى را در شب انفاق كرد، يكى را در روز، يكى را در نهان و يكى را آشكارا.
آیه نجوا: آیه ۱۲ سوره مجادله است که به مسلمانان ثروتمند دستور میدهد قبل از نجوا (گفتگوی سری) با پیامبر اسلام(ص)، باید صدقه بدهندبهگفته طبرسی بیشتر مفسران شیعه وسنی امام علی(ع) را تنها کسی دانسته اند که به این آیه عمل کرده است.
آیه وُدّ : آیه ۹۶ سوره مریم است که طبق آن خداوند محبت مؤمنان را در دل دیگران قرار میدهد.برپایه برخی روایات، پیامبر(ص) از علی خواست بگوید؛ خدایا محبت من را در دل مؤمنان قرار بده. بعد از این درخواست، آیه ود نازل شد.
آیه مباهله: آیه ۶۱ سوره آل عمران است که ماجرای مباهله پیامبر(ص) با مسیحیان نجران را بیان میکند. بنابر تفاسیر، امام علی(ع) در این آیه بهمنزله نَفْس و جان پیامبر(ص) معرفی شده است.
آیه تطهیر: بخشی از آیه ۳۳ سوره احزاب است که در آن از اراده خداوند بر پاکی اهل بیت(ع) از رجس و پلیدی سخن آمده است. مفسران شیعه معتقدند این آیه در خصوص اصحاب کساء نازل شده است.
آیه اولی الامر: آیه ۵۹ سوره نساء است که مؤمنان را به اطاعت از خدا و رسول خدا(ص) و اولی الأمر دستور میدهد. از نظر مفسران شیعه و سنی آیه مذکور بر عصمت اولی الأمر دلالت دارد.در روایات منظور از اولیالأمر امامان شیعه معرفی شده است.
آیه مودت: آیه ۲۳ سوره شوری است. در این آیه، مودت و محبتِ «اَلْقُرْبیٰ» بهعنوان مزد رسالت پیامبر بر مسلمانان واجب شده است. از ابنعباس نقل شده که پیامبر منظور از القربی را علی، فاطمه، حسن و حسین بیان کرده است.
آیه اطعام: آیه ۸ سوره انسان است. این آیه نیکوکاران را کسانی معرفی میکند که با آنکه خودشان به غذا نیاز دارند آن را بهخاطر خدا به مسکین، یتیم و اسیر میدهند. بنابر روایات این آیه، درباره بخشش امام علی(ع) و حضرت زهرا(س) نازل شد. طبق احادیث، حضرت علی(ع)، فاطمه(س) و خادم آنان فضه بهخاطر شفای حسنین(ع) سه روز روزه گرفتند و هر سه روز هنگام افطار با اینکه خود گرسنه بودند، بخشی از غذایشان را به مسکین و یتیم و اسیر بخشیدند.
آیه اهلالذکر: آیه ۴۳ سوره نحل و ۷ سوره انبیاء است که بر پرسیدن سؤال از اهل ذکر تأکید میکند برپایه برخی روایات، اهل ذکر منحصر در اهلبیت پیامبر است.
فضایل روایی، احادیثی از پیامبر است که مدح یا فضلیتی برای امام علی(ع) بیان میکنند. برخی از این احادیث عبارتاند از:
روایات دیگری هم از پیامبر درباره فضایل امام علی نقل شده است؛ ازجمله «ضربت علی در جنگ خندق از عبادت جن و انس برتر است»؛ «هر کس علی را سب کند، مرا لعن کرده است»؛«هر کس علی را اذیت کند، مرا اذیت کرده است»؛ «با دوستی علی است که مؤمن از منافق شناخته میشود»؛ «علی از من و من از علیام»؛«یاد علی عبادت است»؛«نگاه به علی عباده است»؛حدیث خاصِف النَعل و حدیث مؤاخات (تو برادر منی).
القاب صِدِّیق اکبر و فاروق اعظم هم از فضایل امام علی بهشمار میآیند که در روایات بیان شده است.
اگر عزت میخواهید….
#طلبگی #مراقبه #مشکلات
? مطمئن باشيد اگر انسان در راه مستقيم تحصیل علم همراه با تهذیب و تقوا حرکت کند، نتايج خوبي ميبيند، اگر رشد ميخواهيد، اگر عزت ميخواهيد، اگر علم ميخواهيد، بايد مراقبه داشته باشيد.
? هر مشکلي داشتيد، مأيوس نشويد، مطمئناً راهحل دارد. در اين نشيب و فراز ابتداي طلبگي خسته و مأيوس نشوید، زندگي آقايان علما را نگاه کنيد، ببينيد چقدر از اوقاتشان استفاده ميکردند. حرکت کنید تا به بالاترين مراتب علمی و تقوایی برسيد.
┄┅═✧❁••❁✧═┅
? این روز ها خانم های زیادی رو می بینیم که ماسک زدن،نه کسی از گرما گله می کنه ،نه میگه برام محدودیت میاره و نه گله می کنن که زشتمون کرده،اگه کسی هم ماسک نزنه نمیگن آزاده و باید به انتخابش احترام گذاشت بلکه میگن داره سلامت بقیه رو به خطر میندازه و دست آخر هم مجبور میشن برای اینجور افراد که به سلامت خودشون و بقیه افراد جامعه از روی نا آگاهی و یا لاابالی گری اهمیت نمیدن قانون وضع کنن،این شما رو یاد چیزی نمیندازه؟؟؟
? قانون حجاب هم مگه برای سلامت روحی فرد و جامعه از طرف خداوند وضع نشده؟ پس چرا تا این اندازه به قانون الهی حجاب حمله میشه؟
?شاید اگه برای حرفهای خداوند به اندازه دکتر ها ارزش قایل بودیم وبه علم خدا ایمان داشتیم و می دونستیم واجبات خداوند اهمیت زیادی برای سلامت روح و جسممون دارن ،جور دیگه ای رفتار می کردیم?
#حجاب …